با سلام  خدمت شما خوبان و اندیشمندان ایران اسلامی

هر چه به خودم مینگرم لیاقت این همه مهر و الطاف شما را ندارم اما از بابت پیام ها و نقطه نظرات سازندتان کمال تشکر دارم .

از زمانی که قدم در راه اندیشه گذاشتم کلامی از ملا صدرای شیرازی  سر لوحه خود قرار داده ام تا فراموش نکنم که برای چه آمده ام و نباید دلسرد شوم . ایشان فرمودند که

هر کس از آفت میترسد باید اندیشه را رها کند . . .

................................................................................................

 

عشق در عرفان اسلامی

قسمت دوم

 

ج- عشق در پرستش:
عرفا با گروههای فکری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا که در کنار عقل، بصیرت را مطرح می‌کنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت می‌شمارند. اما در جنبه عبادت و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا می‌دانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی می‌شمارند که عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام می‌دهند با این تفاوت که عابدان، هم دنیا را می‌خواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم می‌پوشند و تنها آخرت را می‌خواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلکه بدان جهت می‌پرستند که او را دوست می‌دارند. چنان‌که از مولای متقیان علی(ع) نقل شده که: «ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک لکن وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک.»(11)
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است که می‌گفت:
«الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت کرده‌ای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت کرده‌ای، به دوستان خود ده، که مرا تو بسی.
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ می‌پرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت می‌پرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو می‌پرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»(12)

د- عشق در رابطه با دیگران:
از آنجا که عرفا ذات حضرت حق را معشوق حقیقی می‌دانند و آفرینش را جلوه‌گاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنان‌که سعدی می‌گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او» ست، نه «از او» چنان‌که جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حکایتی بی‌پوست/ همه ازوست وگر نیک بنگری همه اوست(14)

3- نکته‌هایی در رابطه با عشق:
الف- سریان و عمومیت عشق:
ابن‌سینا عشق را یک حقیقت فراگیر نسبت به همه موجودات جهان، از جواهر و اعراض و بسائط و مرکبات، می‌داند و عشق را بر این اساس توجیه می‌کند که «خیر» معشوق بالذات است و در موجودات همین عشق ذاتی به کمال، عامل طلب کمال است پیش از یافتن کمال، و سبب حفظ آن کمال است پس از یافتن و رسیدن به آن.(14) پس همه موجودات از عشق بهره‌ای دارند و این عشق برای آنان ذاتی است.
ملاصدرا با نقل بیان ابن‌سینا و تحسین آن، اظهار می‌دارد که بیان خودش در تحلیل سریان و عمومیت عشق، کاملتر است و آن اینکه بر اساس مکتب وحدت وجود، وجود یک حقیقت است با مراتب متفاوت از لحاظ نقصان و کمال، و وجود ذاتاً خیر است. پس هر موجودی ذاتاً عاشق ذات و کمالات ذات خویش است چون خیر و کمال، معشوق بالذات است و چون ذات هر علت، کمال معلول خویش است و چون هر معلولی از لوازم کمال علت است، پس هر علتی نسبت به معلول خود، و هر معلولی نسبت به علت خویش، عشق خواهد داشت.(15)

ب- عشق و اختیار:
ابن‌سینا عشق را طوری مطرح می‌کند که آزادی و ادراک را شرط نمی‌داند. او عشق را به طبیعی و اختیاری تقسیم می‌کند.(16) اما صدرالمتألهین عشق را به دور از حیات و شعور قابل تحقق نمی‌داند و اگر کسی کلمه عشق را در موجودات بی‌جان و بی‌شعور به کار برد، به عنوان تشبیه و مجاز خواهد بود.(17)
مرحوم طباطبایی در حاشیه همین قسمت از اظهارات ملاصدرا می‌گویند: در سریان عشق حیات و شعور شرط نیست و چون در حقیقت، عشق همان وابستگی مراتب وجود به یکدیگر است بنابراین، علم و شعور از مفهوم عشق خارجند. اگرچه از دیدگاه عده‌ای هرگز عشق از شعور جدا نبوده باشد.(18)
در اینجا تذکر چند نکته را لازم می‌دانم. یکی اینکه در صورتی که عشق را ذاتی بدانیم، دیگر مطرح کردن شرط شعور و حیات لازم نخواهد بود و عملاً هم عشق با عقل و انتخاب و اختیار چندان سازگار نیست. و دیگر اینکه از دیدگاه عرفا، حیات و شعور هم، در سراسر عالم هستی جریان دارد و این شعور و حیات یک امر نسبی است که تابع میزان کمال موجودات است. به این معنا که هرچه موجود کامل‌تر باشد، آگاهی بیشتر است به موضوع عمومیت حیات و شعور. در قرآن کریم و احادیث و اخبار هم اشاره شده و ملاصدرا و عرفا هم بر این مطلب تأکید دارند(19) چنانکه مولوی می‌گوید:
گر تو را از غیب چشمی باز شد/ با تو ذرات جهان همراز شد
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم
بر این اساس، شرط شعور و حیات هم منافاتی با سریان عشق ندارد.

ج- عشق حقیقی و مجازی:
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوه‌گر می‌شود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبه‌ای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.(20)

د- غزالی و عشق:
امام محمد غزالی عشق را یک اصل اساسی می‌داند و تمام درجات و مقامات را یا مقدمه عشق می‌داند یا نتیجه آن. و عشق را مشروط به معرفت و ادراک دانسته و انگیزه عشق را چند چیز می‌داند که عبارتند از: حب نفس و علاقه انسان به خویش و محبت و علاقه انسان به کسی که به او نیکی کند و علاقه به نیکان به طور مطلق و علاقه به زیبایی به خاطر زیبایی و علاقه به موجودات مناسب و مشابه با خویش. پس انگیزه محبت این چند چیز است. سپس نتیجه می‌گیرد که این انگیزه‌ها در مورد خدا از هر محبوب و معشوق دیگری بیشتر است، پس معشوق و معبود حقیقی، ذات حضرت حق است و بس.(21)

ه‍- عشق و شوق و اشتیاق:
چنان‌که گفتیم، عشق به کمال در موجودات یک حقیقت ذاتی و عمومی است. این کمال اگر بالقوه باشد، عشق با شوق همراه خواهد بود و اگر بالفعل بوده باشد، در آن صورت عشق بدون شوق خواهد بود. با این لحاظ در جهان ماده، که کمال موجودات هرگز صورت فعلیت کامل پیدا نمی‌کند، عشقها همیشه همراه با درد و رنج عاشق خواهد شد. پس در جهان ماده عشق همیشه با درد و رنج همراه است.
بنابراین، شوق مانند عشق عمومیت و سریان نخواهد داشت.(22)
و اما اشتیاق عبارت است از: حالتی که پس از وصول به معشوق حاصل می‌شود. در صورتی که شوق، به پیش از وصول مربوط است و این اشتیاق عبارت است از تلاش عاشق برای رسیدن به نهایت اتحاد و فنا در معشوق. و لذا عرفای بزرگ گفته‌اند: «شوق با دیدار خاموش می‌شود، اما اشتیاق فزونی می‌گیرد.»(23)

 

ادامه دارد . . .