حدادپور

این چهار کلمه مدام بی تاب ترم میکنند... هر چه از دلتنگی بگوییم، دلتنگ تر میشویم... بهترمان نمیشود... خوشیم به همین حال ناخوشی... گروه های مجازی که در آن عضویم، پر شده از پیام بچه هایی که خودشان را برای اربعین آماده میکنند. قبلا کربلا رفتن چندان عادی نبود... اما این روزها کربلا نرفتن غیر عادی است... امسال خیلی بیشتر از سالهای قبل، زائران با پای پیاده به طرف کربلا میروند... تلاش میکنند که روز اربعین، خودشان را به جمع دیگر زائران امام حسین علیه السلام برسانند...

جمیل و جمال الهی در مسیر اربعین امام حسین علیه السلام به خوبی مشهود است. اربعین این سالها، آیینه زیبای جامعه عصر ظهور است که همه مومنان از هر جا و هر رنگ و هر زبان را دور هم در یک مسیر صراط مستقیم جمع کرده... و اکثر مطالب روایی در باب عصر ظهور را به رخ جهانیان میکشد. همین که همه در یک مسیر اند... کسی به کج راه و مسیر انحرافی تمایل ندارد... همه به عشق ولایت اهل بیت قدم بر میدارند... همه در صراط انسان کامل اند... همه طالب به دم هستند... به فرموده قرآن، فردی و جمعی راه افتاده اند... حتی فکر توشه و آذوقه هم نکرده اند... ندایی از سوی قبله جانشان شنیده اند و با پای پیاده راه افتاده اند... پیاده اند اما سوار بر بال ملائک در حرکتند... کند و تند... سالم و مریض... پیر و جوان... زن و مرد... تسبیح در دست و ذکر بر لب و نور در دل... اما چشمها حکایت دیگری دارد... قطرات داغ اشک بر گونه... ستون به ستون مسیر نجف تا کربلا... مسیری که از ولایت شروع و به شهادت ختم میشود... مسیری که بر هر ستونش عکس چند شهید حشد الشعبی...
مسیری که شیعیان عراق شاید تنها کسانی هستند که میتوانند در عصری که روضه مهمان نوازیشان برای پسر فاطمه میخوانیم، به ما بفهمانند که قصه چیز دیگری بوده است... قصه مهمان نا نوازی عربی و عراقی یک طرف، قصه مهمان نوازی شیعی و حسینی در طرف دیگر... آنچه تاریخ و انسانیت را شرمنده اهل بیت پیامبر خدا کرد، قصه عربی و جاهلی بود وگرنه شیعیان در عصر امام حسین یا در کربلا از حضرت دفاع کردند یا در کوفه و دیگر شهرها در خفقان و محاصره بودند تا مبادا به کاروان امام حسین بپیوندند...
این موکب دارها و عراقی های باصفایی که در مسیر نجف تا کربلا اینطور خدمت میکنند و منّت زائر امام حسین را میکِشند، از نسل همان شهدای کربلایی هستند که منت عشق ابی عبدالله را در کربلا و منت تیغ عبیدالله بن زیادهای تاریخ را پس از کربلا کشیده اند تا هیچ چیز مانع از خدمت و تیماری آنان نسبت به زائران ابی عبدالله الحسین نباشد.
اصلا دیدن دارد این خدمت و پذیرایی که میکنند... با چشم گریان و التماس به موکب ساده ای دعوتتان میکنند که طعام ساده اش را در طول سال از شکم خود و زن و بچه شان زده اند... با التماس به نوشیدن چایی دعوت میشوید که بر سر شستن استکانش بین عراقی ها دعواست... دستت را میگیرد و میبوسد تا با او به گوشه ای بروید و دراز بکشید تا پاهایت را ماساژ داده و خاک کف پایت را برای شفای طفل مریضی که در خانه دارد ببرد... بدون اینکه اجازه بگیرد و شما هم تقاضایی بکنید، عرق جبینتان را پاک و لباس خاکیتان را میتکاند تا شاید گرد و عرق شما بر بدن او نیز بنشیند... این ارادت و عشق به نسل های بعدیشان هم رسیده... مثلا دخترک سه چهار ساله با چادر عربی کوچولو و دلربایش وسط مسیر ایستاده بود... معلوم بود که هیچ چیزی پیدا نکرده تا تقدیم کند... خیلی ساده و بی آلایش، جعبه دستمال کاغذی خانه را برداشته بود و آمده بود در مسیر زائران و به آنها تعارف میکرد...
این چه شوری است که در خلق عالم است؟
بچه های ما باید این مسیر را بروند و شرایطش را بفهمند و با مردمان با صفای سرزمینی آشنا شوند که امام صادق هم به یارانشان به جای تهیه خانه در مدینه و مکه، توصیه میکردند که در کوفه و محدوده عراق کنونی منزل تهیه کنند!
هنوز یادمان نرفته که حضرت امام راحل عظیم الشان هم در طول جنگ تحمیلی بسیار به حفظ امنیت و جان مردم عراق علی الخصوص مناطق شیعه نشین توصیه میکردند و میفرمودند: ما با مردم عراق کار داریم!
از عراق و شیعیانش جز این همه خدمت و بزرگواری بعید نیست و حق دارند که امام عصر هم در عصر ظهور، خانواده اش را مهمان مسجد سهله آنها و مقرّ حاکمیتشان را در مسجد کوفه آنها بنا میکنند.
من که هر لحظه دلتنگتر میشوم، برای همه دوستانی که در این مسیر هستند و یا تازه حرکت کرده اند این روایت را فرستادم:
معاویه بن وهب از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانه اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز میکرد. ایشان در دعا نسبت به زائران قبر امام حسین علیه السلام فرمودند:
«خدایا! زائران قبر حسین علیه السلام را بیامرز، اینان که در این راه، پول خرج میکنند، بدن های خود را در این راه در معرض خطر قرار میدهند... خدایا رحمت کن بر چهره هایی که آفتاب، رنگ آنها را تغییر داده، صورت هایی که متوجه قبر اباعبدالله الحسین است... چشم هایی که در محبت ما اشک میریزد... خدایا این جان ها و بدن ها را به تو میسپارم تا کنار حوض کوثر به هم برسیم» (بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسی، ج98، ص52)
آن برای دیگران... اما خودم... همش فکر میکنم و زمزمه کنان میگویم:
زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و دید...
دل من پشت سرش کاسه آبی شد و ریخت...
نشدم نوکر خوبی به درت، حق داری...
اربعین داغ حرم را به دلم بگذاری...

حدادپور