حدادپور

ص13: ده روز هست که سردرد دارم... موج انفجار اون شب به حدی شدید بود که حتی گاهی از گوشام خون میاد... قدرت شنواییم کمتر شده... وقتی به ابو مجد طبیب مراجعه کردم قرصی بهم داد که حسابی آرومم میکنه... ابو مجد اصالتا اهل بحرین هست و در انگلستان درس خونده... زمزمه هایی وجود داره که احتمالا چند شب دیگه با تیپ دوم الحوث چچنی ها بریم عملیات...
ص14: دیشب چند نفر را آوردند که سر و صورتشون را با کیسه پوشونده بودند... سحر قبل از نافله شب از یکی از برادرا پرسیدم اونا کی بودند؟ گفت: یه تعداد از مجانین و عقب مانده های ذهنی!!... گفتم برای چه کاری؟ اصلا چه کاری از دست اونا برمیاد؟... گفت: آوردنشون عاقبت به خیر بشوند(و خندید!)... پرسیدم ینی چی؟ گفت: به دستور شیخ احمد آل کثیر ، این مجانین و عقب مانده ها اگر به درد هیچ کاری نخورند، به درد عملیات های انتحاری هم نمیخورند؟!!!... گفتم ینی میخواید به اینا بمب کنترلی ببندید و بفرستید وسط جمعیت؟!... گفت: تو با این مسئله مشکلی داری؟...
ص15: بعد از دو هفته آموزش های سخت تر با بدن برهنه، قرار شده که سه روز بین مردم شهر زندگی کنیم... به من دو تا زن به نام های ملکه و جاریه تعلق گرفت که از لیبی برای جهاد نکاح اومده بودند... جزء گردان شباب النساء بودند... ملکه دختر بود و توسط یکی از کاربران مجازیمون جذب الدوله شده بود... جاریه هم به جرم قتل دو نفر متواری بوده که جایی امن تر از الدوله پیدا نکرده بود... حرص و ولع ملکه که دختر بود برای خدمت به من بیشتر بود... و در طول این سه روز، ملکه ما را واسه نافله شب و نماز صبح هم بیدار میکرد...
ص16: عملیاتمون عقب افتاد... ارتش سوریه از موانع اول و دوم رد شده... دارن به طرف ما میان... اگر غافلگیر بشیم تلفات سنگینی میدیم... ظاهرا عملیات فرداشب لو رفته و پیش دستی کرده اند... دو نفر که از پادگان فرار کرده بودند در مرز ترکیه توسط دولت ترکیه دستگیر شدند و امروز ظهر بعد از اینکه تحویل الدوله داده شدند تیربارونشون کردند... هردوشون را میشناختم...
ص17: جاریه چهار پنج روزه که پیداش نیست... خبر مفقود شدنش را به پلیس شریعت دادم... گفتند از همین حالا مُرده فرضش کن... گفتم شاید گم شده باشه... گفتند مهم نیست... اما ملکه همچنان به آموزش هاش ادامه میداد... یه شب ازش پرسیدم چند سالته؟ گفت 22 سال و دانشجوی کامپیوتر دانشگاه جوبا ست... امروز برای عملیات (انتحاری) به ترکیه رفت... میگفت در هر حال دیگه برنمیگرده...
ص18: سردرد دارم... ابومجد نمره قرص ها را زیادتر کرد... اما باز هم شبها اذیت میشم... مخصوصا وقتی امشب شنیدم که ملکه توسط فرشته کوبانی(تک تیر انداز زن ماهر و نماد مقاومت در برابر الدوله) قبل از عملیات ترور شد... واسه اجزاء بدن فرشته کوبانی با اسم مستعار ریحانه جایزه تعیین کرده اند...
ص19: بعد از مدتها سردرگمی، مثل اینکه فرداشب خبرهایی هست... احتمالا عملیات ایذایی به خط جنوبی داریم...
ادامه دارد...