سلام خدمت همه دوستان

یه سفر مهم پیش اومده که احتمالا چندروز نتونم به وبلاگم سر بزنم.

اما قبلش به نظرم اومد یه کم درباره موضوعی که چندشب ذهنم درگیرش هست یه چیزایی بنویسم.

آقا من چند شبه که ذهنم درگیر دلسوزی های بی جای بعضیاست که واقعا کفر آدم را درمیارن. چند نمونه که در هفته گذشته باهاش برخورد داشتم را عرض میکنم:


1 - دلسوزی واسه بچه ای که میدونه داره اشتباه میکنه اما نباید جلوی دوستاش کم بیاره


2 - دلسوزی واسه دختری که به خاطر کنجکاوی وارد رابطه ای میشه که میدونه بزرگترین بازنده اش هست


3 - دلسوزی واسه پسری که اهل کار و تلاش نیست اما شدیدا به ازدواج علاقه داره که مثلا نخواد به گناه بیفته


4 - دلسوزی واسه زن شوهرداری که از زندگیش راضی نیست اما بی عرضگی اش را به خواست خدا ربط میده


5 - دلسوزی واسه طلبه ای که درس درست و حسابی نخونده اما به موفقیت های بقیه حسادت میکنه


6 - دلسوزی واسه روحانی که هیچ اثری از مشی طلبگی در زندگیش نیست اما توقع داره زن و بچه اش حمایتش کنه


7 - دلسوزی واسه بچه بسیجی که همه وقت و فرصتش را به جای درس و کسب مهارت های زندگی، فقط صرف بسیج و مسجد محلشون میکنه و اسم اونا میذاره احساس تکلیف!!


8 - دلسوزی واسه متّهمی که دوس نداره به خودش کمک کنه و نجات پیدا کنه


9 - دلسوزی واسه جوونی که اهل فیلم های مستهجن و... است اما از شدت فشارهای جنسی و آماده نبودن شرایط ازدواجش ناله میکنه


10 - دلسوزی واسه کسی که فکر میکنه عقل کُلّه و حاضر نیست حتی باهم حرف بزنیم.


اینا هیچکدومشون ارزش دل سوختن ندارن اما دست خودمون نیست. بعضی وقتا حتی ممکنه آدم دلش واسه دشمنش هم بسوزه چه برسه به بالایی ها.


راستی یه چیز دیگه، از همه بچه هایی که دارن میرن کربلا التماس دعا دارم.


یاحسین




برچسب ها : حدادپور، دلسوزی، ممنوع