سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 534750
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 29
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،



سلام ، جهرم داره بارون میاد و به قول ما: خوش رحمت !


احساس میکنم چندتا نکته هست که اگه امروز عرض نکنم شاید فرصت مناسب دیگه ای چندان فراهم نشه که بگم. نکاتی درباره زندگی دخترانه یک خانم طلبه شیعه.


خواهرانم!


شما از بهترین دختران و زنان امّت آخرالزمان در جهان تشیع هستید که نقشه ها و برنامه های فراوانی از طرف دشمن برای جمع بِکر و خوب شما کشیده شده. این را از روی خبرها و اطلاعاتی دارم عرض میکنم که حتی فکرش هم نمیتونید بکنید. لذا شما در شرایط طبیعی نیستید که فقط خوش بگذرونید. بلکه شما در حال جنگ خاموشی هستید که سه چیز از شما را به شدت مورد هدف و مخاطره قرار داده: عفّت شما، فرصت شما، فکر شما !


خیلی نمیتونم توضیح بدم اما بذارید به بیان خودم(که میدونم یه کم صریح و بی پرده است) به صورت چندتا نکته عرض کنم هرچند همش را نمیتونم در وبلاگ رسمی بگم:


1-اگه دیدید خانمی سر کلاس، مدام جوّ کلاس را به هم میزنه و با حرفها و رفتارهای نامعقولش ذهن و توجه همه را از درس و استاد منحرف میکنه، بایکوتش کنید. تصمیم بگیرید باهاش حرف نزنید و باهاش ارتباط برقرار نکنید تا منزوی بشه. کاری کنید که از چرخیدن بی جای زبونش پشیمون بشه. عرصه را بهش تنگ کنید تا دیگه به خودش جرات به هم زدن فضا را نده.


2-اگه دیدی که بیشتر اعضای کلاستون شوت هستند و اصلا توی این حال و هواهای علمی و معنوی و رسالت طلبگی نیستند و هنوز در حال و روز دوران دبیرستانشون زندگی میکنن و فقط سنّ و طول و عرضشون بالا رفته، پیش ذهن خودت، همشون را تحریم کن. تحریمشون کن که لبخندت را نبینن. تحریمشون کن که سوالات نغض و موشکافانه ات را نشنوند. تحریمشون کن که از احساست سر در نیارن. تحریمشون کن که باهات دوس نشن یا لااقل رفتارشون را عوض کنن.  اما کارت را بکن. اگه یه روز احساس کردی که جوّ داره روی تو هم اثر میذاره، بدون که خیلی ضعیفی و با بقیه چندان تفاوتی نداری. به داد خودت برس. به هر نحوی هست خودت را نجات بده.


3-از همین امروز رفتارها و افکار دخترانه معمولی را بذار کنار و تلاش کن که با عینک متفاوتی به جهان نگاه کنی. سِت کردن رنگ کلیپست با رنگ پیراهن و رنگ حاشیه مانتو با رنگ کفش و دقت در چشم و ابروی مردم و... مال تو خانم طلبه ای که قراره یه روز لیدر و موتور محرّکه افکار و رفتار جمع قابل توجهی از جوونا بشه نیست!


بله! بالاخره تو دختر هستی و نمیتونی از گرایشات زیباگرایه ات دست برداری. من نمیگم دست بردار. بلکه میخوام بگم اینا واست اصل نشه. اجازه نده این چرت و پرت ها وقتت را بگیره و بهترین ساعات جوونیت را حروم کنه. مرتب بودن عالیه اما این اداها مال دختران معمولی و بیکاره. نه شماها که قراره بشریت را نجات بدید.


4-جسارت نباشه اما بنده در طول کلّ زندگیم، در شهرهای متفاوتی از ملیت های مختلف زندگی کردم اما هنوز «خانم باسواد» در حوزه های علوم وحیانی به معنای حقیقی کلمه و حداقل در حدّ آقایون فُضلا پیدا نکردم.


کم کم داره این فکر ناجالب میاد سراغم که ای چه بسا ترکیب «زن باسواد» از ترکیب های پارادوکسیکال و متناقض نما باشه! انشالله که اینجور نیستا اما چرا باید به این نتیجه برسیم؟ چرا هنوز از بین خانم های فعال در حوزه های علوم وحیانی، تعداد افراد مُلّا از عدد انگشتان بالاتر نمیره؟ نگرانم اما انشالله این دریافت بنده واقعیت نداشته باشه.


لذا خواهرم! در مسیر عالم شدن، قدم برداشتن و راه رفتن کافی نیست. اگه داری در مسیر علم راه میری، تند تر راه برو! اگه داری تند راه میری، بدو ! اگه داری میدوی تندتر بدو ! اگه هم داری تند میدوی، چرا پرواز نمیکنی؟ خب پرواز کن!


5-اگه مجردی تا متاهل نشدی، و اگه متاهلی تا بچه دار نشدی، و اگه بچه دار هستی، تا بچه دومت نیومده، دست به قلم بودن را یاد بگیر و عادت کن که با قلمت با دنیا ارتباط برقرار کنی.


این را داره کسی بهتون میگه که از زمانی که از شهرش برای تدریس و کار رفته، در طول چهارده ماه اخیر، بیش از هزار صفحه مطلب نوشته و تایپ کرده که حداقل، بیش از سیصد صفحه از اون مطالب، در نشریات و سایت های مختلف چاپ شده است. حالا دیگه بماند که در طول طلبگیم، چندتا گونی دستنوشته داشتم که یا همش را سوزوندم یا در چاه ریختم.


بنویسید. به نوشتن عادت کنید. همیشه صدای شما را همه جا و همه نمیشنوند. بنویسید و برای خودتون نوعی از قلم و بیان ابداع کنید تا با آن نوع و تیپ گفتار شما را بشناسند.


در اهمیت نوشتن همین بس که، موضوعات منبری را که قبل از منبر، آن ها را به صورت مقاله و یاداشت کامل درآوردم، اثر روحی و کلامی فوق العاده ای داشته و دارد.


6-دوس دارم رُک بگم اما صلاح نیست فقط همینو بگم که: برای سلامتی روح و مویرگ های مغز و چشمتون، سیب قرمز را خیلی بو کنید. نخوریدش اما خوب بو کنید. وقتی خیلی اشتهای شما را بالا برد، آنوقت بخورید. حتی پیشنهاد میکنم در کیفتون حتما در طول روز، سیب قرمز داشته باشید و زنگ های راحت، در کف دست راستتون بگیرید و بو کنید و لذت ببرید.


همین بس که سیب قرمز، از برکات وجود امام حسین علیه السلام رنگ و بو گرفته است.



داره وقت نماز جمعه میشه.


باید برم اما بازم اگه فرصت شد نکاتی را عرض میکنم.



التماس دعا











بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


خواهران طلبه شیعه، با سلام و درود خدمت شما


از خیلی وقت قبل، قصد داشتم که چند کلمه ای خودمانی خدمتتون نکاتی را عرض کنم اما هربار، بنا به دلایلی توفیق حاصل نمیشد. تا امشب. امشب دیگه تصمیم گرفتم چندتا نکته را عرض کنم. اگه صلاح دونستم شاید ادامه دادم و نکات دیگری هم در پُست های دیگه نوشتم.

خواهران!


کسی داره این حرفها را بهتون میزنه که از چندین ملیّت مختلف، شاگرد داشته و مباحث فراوانی در حوزه مطالعات زنان ارائه داده و حتی پایان نامه ارشد(سطح سه)ش هم در زمینه فلسفه احکام بانوان در فقه شیعه بوده است. لذا حرفهای فراوانی هست که باید کمی خودمونی تر بزنیم اما توی وبلاگ جای بعضیاش نیست. اونایی که میشه بگم را میگم.


اما


امیدوارم از صراحت لهجه بنده ناراحت نشید.


شما خواهران طلبه، پا در راهی قرار داده اید که بعضی از مراجع محترم تقلید، به چشم یه طلبه واقعی به شماها نگاه نمیکنن! بالاخره نظرشون اینه. لذا شماها نه شهریه دارید و حتی روی مدرکتون هم حرف و حدیث های فراوونی وجود داره. اما بنظرم اصلا جای نگرانی نیست.

چطور؟ حالا عرض میکنم.


شماها اگه مطلب فوق الذکر را میدونستید انصافا کار عاشقانه ای کرده اید که پا در راه حوزه گذاشتین و اگر هم نمیدونستید خب اشکال نداره. اما باید از حالا دقت کنید که اگه شهریه دریافت نمیکنید خب بار مسئولیتتون کمتره. اگر هم بعضی از مراجع اصلا شما را طلبه نمیدونن، خب ندونن. مهم اینه که رهبر فرزانه انقلاب، شما را قبول داره و در سفر چندسال قبلشون به قم، از حوزه علمیه خواهران، به عنوان «یک پدیده میمون و مبارک» نام بردن. همین بسه و اگر در خانه کس است، یک حرف بس است.


درباره مدرکتون هم؛ تحقیق کنید اما گمون نکنم مشکلی باشه فقط نمیدونم میشه با مدرک سطح 2 و سطح 3 حوزه خواهران وارد مشاغل دولتی و موسسات تحقیقاتی و دانشگاهی شد یا نه؟ اگه بشه بهتره و معلوم میشه که از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدارک شما جزو مدارج علمی رسمی هست یا نه؟


بدتون نیاد(حالا اگه هم اومد چندان اهمیتی نداره) اما لطفا درباره اوضاع و احوال درسی و تحصیلیتون به نکات زیر توجه کنید تا سرتون بی کلاه نمونه:


1-شنیدم بیشترتون مباحثه نمیکنید یا خیلی الکی و سر هم بندی از کنارش رد میشید. اینجوری نباشید. یک ساعت مباحثه، کار هفت ساعت مطالعه میکنه. اگه مباحثه نکنید، نه قدرت بیانتون قوی میشه و نه منطق کلامتون استوار میشه و نه عالم بار میایید. جیگر همدیگه را در مباحثه خون کنید تا در بحث های خارج از حوزه توی هچل نیفتید.


2-اگه هنوز روحیه شب امتحانی دارید، یا رویه تون را عوض کنید یا خیلی سنگین و رنگین از حوزه برید و آب و برق امام زمان را که وقف طلبه ها هست حروم نکنید. چون نمیشه شب امتحانی بود و توقع داشت که به یه جایی برسید.


3-اساتید محترمتون را مورد نقد قرار بدید اما محترمانه. نقد کنید و راحتشون نذارید. حتی اگه نمره انضباطتون کم کردن و مدیر و دفتر حوزه تون عذر شما را خواست. هرچند مطمئنم که مدیر عاقل و کادر مجرّب، هیچ گاه به خاطر سوال و نقادی علمی، کسی را مورد مواخذه قرار نمیدن. اما شما کارت را بکن. هرجا نفهمیدی، بگو نفهمیدم! وظیفشه دوباره توضیح بده.


4-حداقل روزانه 2 ساعت مطالعه مفید غیر درسی داشته باشید تا متفاوت تر بار بیایید. سیر مشخص و مرتب کتابهایی مثل انواع تفاسیر قرآن علی الخصوص المیزان، فروق اللغه، منطق آقای منتظری مقدم، سیری در مسئله شناخت و مجموعه هفت جلدی جهان بینی شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، بدایه و نهایه علامه طباطبایی و ....


5-در امتحاناتتون تقلب نکنید و حتی واسطه فیض(!!) تقلب رسانی هم نشید. این کار خیلی زشتیه. در شان شما نیست. خائن بار میایید و قبح گناه جمعی در ذهنتون شکسته میشه.


6-دور و بر و حاشیه کتاباتون را نکات کلیدی و اضافه مرتبط بنویسید. سیاه شد که شد. اشکال نداره اما بنویسید. مطالب اضافه بر آنچه کتاب گفته پیدا کنید و بنویسید. ذهنتون عادت به جولان مثبت پیدا میکنه. یکی از خواهران طلبه اصفهانی را دیدم که دو برابر حجم واقعی کتابش، مطالب نابی نوشته بود که انسان را مبهوت میکرد.


7-خیلی به اساتیدتون وابسته نشید و به جواب های سَرسری آنها قانع نشید. چون بیشتر آقایونی که برای حوزه خواهران انتخاب میکنن، مُسِن و کم حوصله هستند. استاد خوب کسیه که شکلاتی جواب نده. بلکه پنجره جدیدی هم بر ذهنتون باز کنه. اگر هم استادتون خواهره، خب دیگه... چیزی نمیگم فقط توصیه میکنم هیچ جوابی را بدون مدرک و منبع و ماخذ نپذیرید.


8-از انتخاب موضوعات کلیشه ای برای پایان نامتون پرهیز کنید. از انتخاب استادی که تمام هنرش اینه که شکل ظاهری و ویرایشی پایان نامه شما را سر و سامان بده، به عنوان راهنما یا مشاور پرهیز کنید. با اینجور استادها به هیچ جا نمیرسید و مزه خوشمزه پژوهش را تجربه نمیکنید.


9- از پذیرفتن مسئولیت های الکی و نمادین که نه خیر دنیا داره و نه خیر آخرت، نه ارزش علمی داره و نه ارزش عملی، پرهیز کنید. با مدیر و معاونتون رودربایستی نکنید. الکی وقتتون را به حراج نگذارید و با وقتتون مثل شمر بن ذی الجوشن برخورد کنید.


10-به جای کارهای متفرق غیر ضروری، به آموختن دانش یا مهارت های زندگی دخترانه یا زنانه بپردازید. مثلا با رها کردن موقّت تحصیل به بهانه حفظ قرآن، خودتان را گول نزنید و از روی احساس اشتباه تصمیم نگیرید. و یا مثلا به بهانه تکلیف، به اداره کردن حلقه ها و طرح فلان شجره و... مشغولتون نکنند. رُک بگم: بازار گرم کن و جزو آمارهای X , Y     قرار نگیرید و اجازه ندید به همین راحتی و مفت و مسّلم از احساس تکلیف و اسم و رسم شما استفاده الکی بشه!



حرف بسیاره. اگه شد انشاءالله بازم نکاتی را عرض خواهم کرد.


یاعلی









درود بر دوستان جان ، خوش رحمت!


الحمدلله بارون رحمت الهی چند روزه که در جهرم داره میباره . انشالله به خیر و برکت باشه.


تا حالا در شبهای بارونی چند دقیقه خودتون تنها در پیاده روها قدم زدید ببینید چه حالی داره؟


شبها که همه خوابیدن، اومدین دم پنجره یا توی حیاط خونتون و باریدن بارون را از آسمون تجربه کنید؟


وقتی داره بارون میاد و شما به تماشای این زیباترین صحنه خلقت نشستین، ذکر لااله الا الله و لاحول و لاقوه الا بالله گفتید ببینید چقدر دلتون جلا میده؟


شده تا حالا شبهای بارونی، توی اتاق گرم، اشعار حافظ و سهراب با خانواده بخونید و یه چایی داغ لب سوز و لب دوز نوش جان کنید؟


شده تا حالا بایستی زیر بارون و صورتتو بگیری سمت آسمون و به زور چشماتو باز نگه داری و صورتت بشه غرق بارون؟


شده تا حالا برید پارک بالا و جایی بایستید که تمام شهر را ببینید و از توی ماشینتون بارون را تماشا کنید که داره روی تمام خونه ها میباره؟



تا حالا فکر کردید که بارون چقدر بی منّت ، محبتش را به همه میده و از هیچکس دریغ نمیکنه؟



دیدید چقدر زلال میباره و از هیچ خونه ای نمیپرسه که آدم خوبی هستین یا نه؟



تا حالا وقتی داره نم نم بارون میاد، توی کوچه پس کوچه های یادمان یاس کبود پرسه زدید؟



راستی چرا مردم به هوای بارونی میگن: هوای خراب؟!



چرا همش مردم دعا برای بارون میکنن اما وقتی بارون میاد چتر میگیرن دستشون و از یه کوچولو خیس شدن فرار میکنن؟!




اینا همش به کنار...



یه چیزی میگم اما خورده نگیرین لطفا!



کاش اسمش بارون بود .... تا همه مردم شهر برای آمدنش دعا میکردن!



درس و کتاب و مقالاتم نه اما دلم میگه بالاخره دلیل باران هم خواهد آمد



یا دَلیلَ مَن لا دَلیلَ لَه











درود بر همراهان گرامی


آخرین روزهای زمستونیتون بخیر


درباره پُست قبلم، پیام های تایید و تشکر بسیاری دریافت کردم که داره همینجور آمارش بیشتر میشه. همچنین با تشکر از عمو باربد عزیز که این پُست را پوشش داد.


اما لازم میبینم چندتا نکته را خدمتتون متذکر بشم:


اول اینکه بنده روحانی مسلمان شیعه هستم که بسیار دوست دارم انقلابی باشم و تصمیمات و فکر و قلمم در مسیر آرمان های انقلاب و رهبر انقلاب باشه. لذا اگر ابراز انزجار از جمع های مختلط و کنسرت موسیقی و میتینگ سیاسی و سوءاستفاده از علایق مردم و جوونای عزیزمون نماد تند روی باشه، افتخار میکنم که عرض کنم: بسم الله الرحمن الرحیم، من محمد رضا هستم،یک تند رو !


دوم اینکه نه بنده و نه هیچ روحانی دیگری مسئول تخلیه هیجانات مردم نیستیم. این مسئله به نهادهای فرهنگی دولتی و سازمان ورزش و جوانان و ... بر میگرده که با برنامه ریزی اصولی و مطابق شرعیات در این باره فکر و تصمیمات لازم را اخذ کنند. لذا لطفا خلط مبحث نکنید و توپ را به زمین دیگران نیندازید.


سوم اینکه اگر حتی خواست نیمی از مردم این باشه که کنسرت موسیقی به بدترین شکلش انجام بشه، آیا عقلا و شرعا باید به این نظر تمکین کرد و پذیرفت؟! باز هم حکم الله تغییر نمیکنه و تکلیف شرعی و قانونی ما همونه که هست! چرا که حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه.

چرا که اگر قرار بود نظر عده ای را بر همه احکام و قوانین الهی ترجیح داد پس دیگه چرا خداوند سبحان دین و قرآن و انبیا و اولیا را برای ما فرستاد؟


چهارم اینکه باید بزرگان قبل از اینکه کار به دست دلسوزان ناآگاه بیفته کاری بکنن و گرنه مثل قضیه آقازاده ای که در شیراز مورد اصابت گوجه و تخم مرغ قرار گرفت، تبدیل به غائله خواهد شد.


الحمدلله دیشب در جلسه ای که مسئولین شهرمون دور هم جمع شده بودن، برگزاری کنسرت را محکوم کردن و برگزار نخواهد شد انشالله اما عزیزان...


حرف من یه چیز دیگه است:


حرف من اینه که چرا باید یه عده ای فکر کنن میتونن از اینجور بی حیایی ها در جهرم باب کنن؟!


چرا باید احساس کنن که جهرم محل آزمون و خطا میتونه باشه؟


چرا باید جرات بکنن که حرف چهار نفر را به نظر عموم متدین جهرم ترجیح بدهند؟


چرا وقتی داشت حرف از بیانیه مطرح میشد، بعضیا پاس کاری میکردن؟


گذشت اما حواستون جمع باشه


اگه قرار بود برای امضا کردن یه بیانیه، حبیب بن مظاهر به زهیر نگاه کنه و زهیر هم به حبیب پاس بده ، عاشورا میومد و میرفت و امام حسین هم یارانی بجز چندتا غلام و فرزندانشون نداشتند!


حضرات! دقت بفرمایید لطفا.


یاعلی









 

دیگه نوبرش را آوردن! پیام دادن که در ایام عزا و سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها ، قراره به دعوت از ما بهترون و بعضی مدیران و مسئولین شهر، چهارتا قوّال و اهل مطرب دور هم جمع بشن و بزنن و بخونن و...!


کاش نمیدونستیم که کیا پشت این ماجرا هستن تا کمتر حرص بخوریم! آدمایی که بیشتریشون از مهره های عرصه مدیریتی و اجرایی هستند و درست زمانی که همه مراجع حکم به تعطیلی و لغو مجوز کنسرت ها داده اند تصمیم به افسردگی زدایی (بخوانید غیرت زدایی) از فضای جهرم کرده اند!


چند تا سوال پررنگ مطرح میشه:


یکی اینکه آخه چرا جهرم؟!


چرا باید در فضای مجازی از «همه علاقه مندان به موسیقی» در «سراسر جهان» دعوت بشه که به جهرم بیان و در این مراسم کذایی شرکت کنن؟!


کجای کار متولیان فرهنگی شهرمون میلنگه که بعضیا احساس کردن جهرم میتونه حاشیه امن برای برگزاری کنسرتی بشه که از بهمن ماه سال جاری مدام در سراسر کشور به تعطیلی کشیده شده است؟


دوم اینکه چرا همه ساکتن؟!


یکی میخواد سکوت را خیلی عاقلانه بشکنه و زمینه های کنسرت بعدی را با پیگیری مراحل قانونی و مدبرانه جمع کنه.


خدا کنه علما و روحانیون شهر و نیروهای عاقل و نخبه فرهنگی، به وظیفه انقلابی و شرعیشون عمل کنن و پشت امام جمعه عزیزمون را خالی نکنن.


سوم اینکه کنسرت موسیقی هست یا میتینگ سیاسی گروهی که با سوار بر اینجور مسائل میخوان اسم فراموش شده خودشون را زنده کنن؟!


چهارم اینکه ....


آقا فقط یه کلمه میگم و رد میشم:


وقتی ریخته بودن در خونه حضرت زهرا و چادر ایشون را خاکی کردن و در خونه را سوزوندن، اگه مردم و نخبگان و متولیان فرهنگ و علمای اسلام سکوت نکرده بودن و بی تفاوت ننشسته بودن، کسی جرات نمیکرد در صحرای کربلا چادر را از سر دختر همون خانم برداره و خیمه و زار و زندگی بچه های مظلومش را بسوزونه.


والسلام

 










سلام عزیزان، ساعت حدود 4:10 دقیقه بامدادتون بخیر


وقتی یه مدت از عمر هر کس گذشت ، برمی گرده و یه نگاه به گذشتش و یه مگاه به خودش میکنه . وقتی به گذشتش نگاه می کنه ، چشمش به فرصت ها و چالش ها – رویش ها و ریزش ها – دوستان و دوشمنان – خوش آیندها و بد آیندها – اشک ها و لبخندها – انفصال ها و اتصال ها – قهر و آشتی ها- حال و بی حالی ها – حس و بی حسی ها – نداری و دارایی ها و هزاران چیز دیگه میفته و با یه نفس عمیق و کشید آه با صدای آرام ، چشمان دوخته شده به یک نقطه را به نقاط دیگر را روانه می کند و میگذرد .


اما بنظرم ، کم پیدا می شه کسایی که نگاه کنند و ببیند که دست و پای افکار و افعالشون تو یه سری پوست گردوهایی گیر کرده و یاگیرش انداختن که سبب شده به تصمیمات و کاراشون سمت و سو بده .  بند هایی که به هر طرف کشیده بشه انسان را هم به همان سمت وسو می کشه . نمیدونم ولی احساس می کنم اینقدر اون بند و وزنه ها نزدیک به پای ما بسته شده که دیگه نمی بینمشون اما بشدت هر چه تمام تر ، متاثر ار آن ها زندگی می کنیم . بند و وزنه هایی که اگر آنالیز بشن و دوباره بازخوانی بشن ، می فهمیم کهدر اکثر آنها نه نقشی در بوجود آمدنشان و بسته شدن به پاهایمان داشتیم و نه در ادامه این گیر و بست وبندها میتونیم کار قابل توجه وتصمیم قاطعی بگیریم .


یه کمی دنیاپیش چشممون تیره وتار می شه اگه به این چیزا فکر کنیم اما خدا را چه دیدی ؟! شاید این تیره و تار شدن ، همون درد حاصل از کشیدن دندان توسط دندان پزشک باشه . و یا مثلا خوردن داروی تلخ دانایی برای آزاد شدن از دست ویروس های دل و فکر و دینمان باشه . بعضی ها با این درد و رنج ها  می سازند واصلا احساس بند و بست هم نمی کنن و اتفاقا خوششون هم میاد و اگه به فرض ، قفس و بند و بستی هم ثابت بشه ، و به فرض ، همه اونا از دست و پاشون باز بشه و بهشون بگی :"برو حالا – برو خوش باش – برو هر جور دوست داری زندگی کن " مثل اون پرنده ای میشه که یه عمر تو قفس برده و اصلا توی قفس به دنیا اومده و وقتی قفسش بازبشه و بگن برو بیرون ، دم در همون قفس میمونه و پرواز نمی کنه اصلا پروازی بلد نیست و شاید هم یادش رفته که از تیره پرندگان هست و می تونه پرواز کنه چاره ای نمی بینه و اصلا کاری نداره که بخواد بره دنبالش دم در قفس وا میشه و یه نگاهی به این ورو اون ور می ندازه و دوباره قدم قدم برمی کرده تو قفس!!


این جور آدم ها که تعدادشون هم کم نیست اصلا نمیشه به بند و قفلشون دست زد چه برسهبه اینکه بخوای به زخم های اعتقادی و رفتاریشون دست بزنی و بپرسی چرا ؟! ...دیگه هیچی! جیغشون در میاد و چنان با نوک هاشون  میزنن به نوکت که نگو و نپرس . با اون زخم ها و جراحات فکری و رفتاری جوری خو گرفته اند باید در توصیفشون بگیم : آنها برابرند (مساوی است) با زخم ها و قفل ها و بند هایشان و قفل و بندها و زخم هایشان مساوی است باآنها!


چند وقت پیش که بطور جدی به مطالعه روی این دسته از آدم ها و رفتارها و افکارشون پرداختم ،برکات زیادی روی فکر وافکار خودم داشت . چون تحمل کردن و درک حال روز این جور آدم ها و رفتارها تا حدی برام راحت تر شده بود و خیلی آزارم نمی داد خب طبیعیه دیگه!  این نگاه ، هر چند خورده آرامشی را بهم میداد اما از اینکه به دیگران به چشم یه مشت زندانی در بند و پرندان در قفس و بیماران که با دردشون اخت گرفتند نگاه کنیم ، خیلی خیلی آزارم می داد.


این قاعده از دوره قدیم الایام تو ذهن اهل علم و ادب بوده و به حال موافقان و مخالفاشون واقف بودن . خب خبر داشتن که گفتن:


آن کس که بدم گفت بدی سیرت اوست                                    وآن کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

حال متکلم از کلامش پیداست                                                 از کوزه همان برون تراود که دروست




  - چون آدم ها را صاحب افعال وگفتار زشت و قبیحی که برای همه اون افعال و افکار ،اراده قوی و اختیار بد و زشتی که از سر عناد باشه داشته باشن نمی دیدم . اما می دونستم که طبق جهان بینی که برای خودم اختیار کردم (و از بروز کردنش ابایی ندارم )، این تصور با قاعده و مکتب جبرگرایان بسیار متفاوت است وبهتره بگم که اصلا به هم ربطی ندارن . چون بدیهی است که وقتی بگم فلان رفتاراز فلان اصول فکری ناشی میشه ،به معنی مجبور بودن و نفی اراده و اختیار از انسان نیست.








لحظه ای که از خستگی دیگه نفمیدم چی شد!







با بعضی بچه های گُل راهیان نور، 93









سلام همراهان عزیزم


شبتون بخیر و شادی


سفر راهیان نور با تمام تجارب و حال و هوای خوشش تموم شد و به دانشگاه برگشتیم.


از قشنگترین سفرهای زندگیم بود. با بچه های باحال و صبور و مودب که واقعا شیفته ادب و احترامشون هستم. خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها به همشون توفیق روز افزون عنایت کنه.


اینبار راویان از رزمندگانی بودند که همشون هم جانباز بودن و هم در عملیات ها نقش موثر داشتند. همسنگران شهیدان کاظمی و علم الهدی و خرازی و ...


روحانیونی که اونجا بودن هم اهل تواضع بودن و هم اهل سر و کله زدن با جوونا.


امسال از خادم الشهدای خانم خبری نبود الحمدلله.


آقا پسرهای خادم الشهدا هم چندان کم سن و سال و کم تجربه نبودن الحمدلله.


از روضه های مکرر و اشک چشم گیری زوری هم خبری نبود.


کاروان ما که 20 تا اتوبوس از همه نوع آقاپسر جوون بود با همون تیپشون به راحتی روی زمین می نشستند و میان خاک و خل ها به حرف راویان و روحانی ها قشنگ توجه میکردن.


خدا نبخشه کسانی که توی دل مردم را الکی خالی میکنن و از نسل جوون ما هیولا میسازن و اونا را یه مشت جوون دین گریز روحانی ستیز معرفی میکنن.


من که اصلا حتی چند دقیقه کوتاه هم نمیتونستم تنها باشم. تا میدیدن یکی مثل من تنهاست، حتی بدون اینکه درست بشناسنش، دورش جمع میشدن و باهاش حرف میزدن. مثلا سه بار از من تقاضای روضه کردن و منم براشون روضه خوندم. یکی روی خاکهای شلمچه روضه حضرت زهرا ، یکی هم روی خاکهای سه راه شهادت روضه حضرت سقای کربلا ، یکی هم پادگان شهید باکری روضه علی اکبر سلام الله علیم اجمعین.


با اینکه جای من کف اتوبوس بود اما کمرم درد نگرفت و وضع و حال معدم هم بدک نبود و حتی به برکت شهدا، یکی از بزرگترین کابوس ها هم از سرم رفع شد و همه چی دست به دست هم داد که بیشتر از بیست ساعت در طول سه شبانه روز مباحث معرفتی مطرح کنیم و با بچه ها بحث کنیم.


ساعت 6 صبح روز جمعه رسیدیم دانشگاه.


همین طور که چنددقیقه با خانمم حرف میزدم بهش گفتم: بریم امروز جهرم؟


اون بنده خدا هم که بالاخره به اینجور زندگی با من عادت کرده گفت: اگه خسته نیستی بریم. اما تو که چشمات از خستگی قرمز کرده!


آقا سرتون درد نیارم. تا ساعت 10 و نیم خوابیدم و اذون ظهر جمعه اومدیم به طرف جهرم و ساعت 10 شب رسیدیم.


دلم طاقت نیاورد و رفتم اول دست بابا و مامانم را بوسیدم و بعدش تا حدود ساعت یک بامداد توی خیابونای جهرم قدم زدم. اینقدر کیف داد که نگو. البته قدم زدن شبانه کیف داد وگرنه دیدن مناظر نه چندان جالبی که به قول دل پردرد عمو بردبار عزیزم؛ دلالت بر کج سلیقگی بعضی مدیران و ... میکند چندان لطفی نداره.


بالاخره الان جهرمم و انشالله قصد دارم هیچ ماموریت و کنفرانس خارج از جهرم قول ندم تا بتونم حداقل مدت بیست روز جهرم بمونم.


چندتا پروژه هیولا دستمه که دعا کنید حداقل بتونم فیش نویسی هام را توی این مدت جمع و جور کنم.


دلم کشیده پاشم برم توی خیابونا قدم بزنم.


فعلا


یاعلی







 

 

سلام دوستان، صبحتون بخیر

 


امروز ان شاءالله دارم با بچه های دانشگاهمون میرم

 

 

راهیان نور (مناطق جنگی جنوب).

 


از همتون التماس دعا دارم

 


دعا بفرمایید حالم خوب بشه...

 


یازهرا







صفحات :
|  1  2  3  >  |