سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 534748
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 29
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،


سلام دوستان، جمعه شبتون بخیر


پُست قبل، درباره این بود که به نیازها نباید بی توجهی کرد. نیازها با گذر زمان، کهنه میشن اما فراموش نمیشن.


مخصوصا نیازهایی که براشون برنامه ریزی هم کردین و حتی منتظرشون هم بودین اما بعدش شده چیزی که اصلا منتظرش نبودین!


بذارید چندتا مثال بزنم:


1- کسی نیاز به همسر داشته باشه(چه دختر و چه پسر) اما ...


2- کسی نیاز به تحصیلات داشته باشه اما ...


3- کسی نیاز به محبت داشته باشه اما ...


4- کسی نیاز به دوست عاقل بی چشم داشت داشته باشه  اما ...


5- کسی نیاز به تکیه گاه داشته باشه اما ...


6- کسی نیاز به خلوت و تنهایی داشته باشه اما ...


7- کسی نیاز به توجه بیشتر اطرافیان داشته باشه اما ...


8- کسی نیاز داشته باشه که به خودش بها بدهند نه به منافعی که به بقیه میرسونه اما ...


9- کسی نیاز داشته باشه که تصدیقش کنن و اینقدر چوبهای گذشته اش را تو سرش نکوبند اما ...


10- کسی نیاز به یه کمی آرامش داشته باشه اما ...

.

.

.

.

. . . . 

اینا همش نیازهایی است که نمیشه نادیدش گرفت اما بسیاری از ما یا داریم نادیدش میگیریم یا داریم راه را اشتباه میریم.


مثلا:


1- راهش این نیست که به صیغه و روابط نامشروع پناه ببریم.


2- راهش این نیست که بریم مدرک بخریم و یا تغلب کنیم.


3- راهش این نیست که خودمون را ضایع کنیم و به هر بی سر و پایی متوسل بشیم.


4- راهش این نیست که به همه به چشم بد و نادان نگاه کنیم و خودمون را بالا بگیریم.


5- راهش این نیست که در دنیای مجازی و مجالس غیر بهداشتی و خیابون و ... دنبالش بگردیم.


6- راهش این نیست که همه را از خودمون برنجونیم.


7- راهش زیاد حرف زدن و تیپ و قیافه های عجیب و غریب نیست.


8- راهش این نیست که دور و برش را با بی مهری خلوت کنه.


9- راهش این نیست که دروغ بگه و همه چیز را از همه مخفی کنه.

 

10- راهش موسقی و سیگار و مشروب و امثال آن نیست.

 

راهش یه چیز دیگه است.

 

 

بگردیم دنبال راه، نه بدویم دنبال میان بُر!


بسیاری از میان بُرها راه را دورتر میکنه.


«الهی اهدناالصراط المستقیم»




برچسب ها : حدادپور، میان بر، راه، نیاز




سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامی


فراموش کردن بعضی چیزا خیلی خوبه اما فراموش کردن بعضی چیزا اصلا جالب نیست.


یکی از چیزهایی که فراموش کردنش اصلا درست نیست و میتونه به مرور زمان، دردسرساز باشه، « دردها و رنج های روحی و نیازهای معمولی» ماست.


ما نباید دردها و کمبودهایمان را با زیاد کار کردن و پر کردن بی رویه وقتمان فراموش کنیم.


اگه میشه، باید براشون برنامه ریزی کنیم نه اینکه فراموششون کنیم و یا بخوایم نادیدشون بگیریم.


چون نادیده گرفتن و یا فراموش کردن رنج ها و کمبودها، ممکنه زمان را سریعتر پیش ببره و یا موقتا بتونیم از دست فشاراشون راحت بشیم، اما این پاک کردن صورت مسئله ای است که شاید مهم ترین مسئله زندگی ما باشد و با برطرف کردن اون، بتونیم اوج بگیریم و انسان بی نیازی بشیم.


نمیدونم چرا بعضی از ما فکر میکنیم که فراموشی و کار زیادتر، راحت تر از راه درمان و یا پاسخ منطقی و اصولی به آن رنج ها و نیازهاست؟!


متاسفانه بیشتر ما ترجیح میدیم که درباره نیازها و چیزهایی که ازشون رنج میبریم، یا فکر نکنیم یا در خیال خودمان تصور کنیم که این مشکل را نداریم و یا از طریق حرام و غیر اخلاقی آن نیاز را برطرف کنیم و ....


از طرف دیگه، خدا نکنه که کسی بخواد از مقولات مذهبی، برای فراموشی درد و نیازش خرج بکنه و ربطش بده به خواست خدا و تقدیر و صبر و....


به این اصل توجه کنید: هیچ درد و نیازی را نمیتوان الکی فراموش کرد و یا به وسیله بیشتر کار کردن آن را نادیده گرفت!


بالاخره یه روز سر باز میکنه و بالاخره یه روز، فنری را که همش فشار دادی تا بروز نکنه، یهو میزنه بالا و حتی ممکنه اول بخوره تو چشمت!



عزیزان!


نیازهای روحی و غریزی و حتی مادی خودتون را دریابید و حل آن را به «زمان» نسپارید.


چرا که زمان، طبیب مورد اعتمادی نیست و نمیتوان زیر عَلَم گذر زمان سینه زد.


از خودتان خجالت نکشید و نیازها و رنج هایی را که دارید، به ترتیب اولویت یادداشت کنید و برای درمان و یا دادن پاسخ مناسب به آن برنامه ریزی کنید.



باور کنید که: خداوند، هیچ دردی را بدون درمان و هیچ نیازی را بدون راه حل مناسب برای پاسخ به آن قرار نداده است.



به یاد داشته باشید که: اگر درد و نیازی در شما وجود دارد، لابد توان حلّ آن را داشته اید. پس به راه حل فکر کنید و به توان خود در حل آن مشکل ایمان داشته باشید.


شاد و آرام و امیدوار باشید ان شاءالله.



برچسب ها : حدادپور، نیاز، درمان




سلام دوستان


«عبدالرحمن رحمانیان» از وبلاگ نویس های فعال و دلسوز جهرم است و بنده خیلی وقته که افتخار آشنایی با این عزیز را دارم.


از انصاف که نگذریم، عبدالرحمن از بی ادعاترین بچه هایی است که حتی فریادش هم بوی درد داره و لبخندش هم بوی غم.


این بزرگوار که به خاطر وبلاگ باربد نیوز و مطالب جذابش، بارها تهدید و حتی یکی دوبار به حبس چندساعته و بازجویی کشیده شده، همچنان فعال است.


یادمه وقتی خیلی مورد بی مهری قرار گرفته بود و حتی به طور کاملا سیاسی از تهیه گزارش در ادارات و مراکز دولتی حذف شده بود، براش یه پیامک دادم و نوشتم: 



«شاد باش... نه یک روز! هزار سال... بگذار آواز شاد بودنت چنان در شهر بپیچد

که روسیاه شوند آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند!»



این دوست عزیز پیامی در پست قبلی گذاشته بودند و پرسیده اند: حکم برداشت غیر مجاز مطالب دیگران در دنیای مجازی که عمدا صورت می گیره چیه؟


در جوابشون باید عرض کنم که: نه اخلاقا و نه شرعا اجازه نیست مطالبی را که کسی با هزار زحمت تهیه کرده، بدون اجازه و یا بدون ذکر منبع و ماخذ توسط دیگران مورد استفاده قرار بگیرد. این کار، حکم سرقت ادبی و هنری و علمی داره و زیبنده نیست.


برای عبدالرحمن و همه وبلاگ نویس های گُل جهرم، آرزوی توفیق روزافزون و آرامش و نشاط پایدار دارم.




برچسب ها : حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان




سلام دوستان

شب سرد زمستانی همه شما عزیزان بخیر


وقتی میشنوم بعضی دوستان وبلاگ دارند، اولش خیلی خوشحال میشم و تلاش میکنم که حتما یه سر بهشون بزنم


اما وقتی میبینم که بیش از 90 درصد وبلاگ نویس ها، مطالبشون را از دیگر سایت ها و وبلاگ ها گرفتن، حسابی توذوقم میخوره!


این وبلاگ، به نام اون دوست عزیز، و به کام دیگران است. هرچند بعضی ها حتی اسم منبع و ماخذشون هم نمینویسن!


عزیزان! این کار کمکی به ارتقا و رشد خلاقیت شما در دنیای حرفه ای مجازی شما که نمیکنه، هیچ! بلکه انگیزه شما را برای ادامه کار سرد میکنه.



تلاش کنید خودتون بنویسید. خودتون عکس بگیرید. خودتون حرف بزنید. خودتون طراحی کنید.

خودتون انتقاد کنید. خودتون نگاه کنید. نه اینکه با حرف و عکس و طرح و نقد دیگران وبلاگی به نام خودتون راه بیندازید!



این مصیبت، ینی مصیبت کپی برداری، در عالم سخنرانان جوان تر و مداحان و خواننده های مجالس لوس و تحقیقات کلاسی دانشگاهی و ... واویلاست!


عزیزان! حتی یکی از دلایلی که من تا حالا متقاعد نشدم که به شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک و واتس آپ و... بپیوندم همینه که بیشتر بچه ها بیشتر حرفا مال خودشون نیست! و این هیچ جذابیتی برام نداره.


بچه ها! اگر از یه جایی شروع نکنید که خودتون فکر کنید، خودتون بنویسید، خودتون حرف بزنید، و بالاخره خودتون زندگی کنید،هیچ کس صدای خود نازنین شما را نخواهد شنید و جذابیت چندانی واسه کسی نداره.


امیدوارم همیشه شاد، آرام و بانشاط باشید.




برچسب ها : حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی




آنجا فرانسه است! مهد دموکراسی و دروازه دنیا!


آنجا خیابان پاریس است و دفتر نشریه شارلی ابدو!


جنازه «دوازده» نفر غرق به خون:


چهار نفر طراح و گرافیست


دو نفر مسئول صفحه و مدیر تامین محتوا


چهار نفر نقاش ثابت نشریه


دو نفر پلیس


همه این دوازده نفر:


1 - به اسم نامبرده شده اند و پس از تایید نامشان مورد ضرب گلوله قرار گرفته اند


2 - به صورت تک تیر مورد هدف قرار گرفته اند نه به صورت رگبار


3 - ابتدا فقط از ناحیه سینه مورد هدف قرار گرفته اند


4 - در بهترین ساعت روز و بهترین روز هفته که همه آنها دور هم جمع بوده اند مورد هدف قرار گرفته اند


اما قاتلان:


1 - دو برادر که یکی مسلمان و یکی معلوم نیست


2 - یکی دارای پرونده سیصد صفحه ای و سابقه زندان و یکی هم بی سابقه


3 - یکی دارای تحصیلات نسبی و یکی کم سواد


4 - یکی با تعصبات شدید مذهبی و یکی نسبتا خنثی


نکات قابل تامل:


1 - چرا قاتلان از اینکه داعش آنها را ستوده است ناراضی بودند؟


2 - چرا برخلاف همسلکانشان در موارد مشابه، یک الله اکبر از آنها شنیده نشد؟


3 - چرا وقتی گلدان گل افتاده بود، یکی از قاتلان در هنگام فرار، برگشت و آن را برداشت و بالای میز قرار داد و رفت؟


4 - چرا اول به پلیس هشدار دادند و مستقیم با پلیس درگیر نشدند؟


5 - چرا بمب نگذاشتند؟


6 - چرا عملیات انتحاری را فقط در بین شیعه ها و سنی ها انجام میدن؟


7 - چرا در هنگام گروگان گیری، مطالبه مهمی نداشتند؟


8 - با اینکه اولین نهادی که این ماجرا را محکوم کرد، جامعه مسلمانان فرانسه بود، چرا به اولین جایی که حمله شد سه مسجد سلفی فرانسه بود؟


9 - چرا تا اسم ترور میاد، همه انگشت دراز میکنن طرف مسلمونا؟


10 - چرا باید نتانیاهو پیشنهاد تظاهرات ضدتروریسم وسط خیابونای پاریس بده و بقیه قبول کنن؟


11 - چرا حضور جامعه مسلمانان فرانسه در تظاهرات ضد تروریسم پوشش داده نشد؟ حتی توسط خبرنگارهای واحد مرکزی خبر؟


12 - چرا همه صفحات اجتماعی فرانسه نوشتند: جنگجویان داعش دارن میان خونه! این شروع زایمان تروریسم ها در اروپاست!


با اینکه اون دوتا قاتل، سابقه حضور در سوریه و عراق و داعش نداشتند!

 

نتیجه:

 

 

این صدای تولد فرزند نامشروع خشونت در خیابان های پاریس نیست.

بلکه صدای ناله دروازه جهان است که زیر بار تجاوزی دیگر دست و پا میزند!

این بار، فرزندان نامشروع این تجاوز از کجا سر در خواهند آورد؟




برچسب ها : حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت









 

وقتی رسیدم بالای سرشون، پسرک زیر مشت و لگد دوتا پسر خوش پوش و سوسول بود و از بینیش هم داشت خون میومد.


جداشون کردم و حتی مجبور شدم با یکی از اون دوتا پسر، یه کوچولو درگیر بشم.


چندنفر دیگه هم بودن که داشتند با گوشیشون فیلم میگرفتند!!


وقتی پسرک افغانی را بردم و واسش ذرت مکزیکی خریدم و خون دماغش را شست، پرسیدم: اسمت چیه؟


گفت: داوود


گفتم: چند سالته؟


گفت: نه سالمه!


گفتم: چرا درگیر شده بودی؟


گریه اش گرفت و گفت: به مادرم اهانت کردند!


گفتم: چرا؟


گفت: چون افغانیم!!


گفتم: آخه اینکه دلیل نمیشه!


گفت: واسه شما که پراید سوار میشید آره! اما واسه اون دوتا که زانتیا سوارند دلیل خوبیه!!


بعد از این حرفش، دوس داشتم توی افق محو بشم!!




برچسب ها : حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر



 

سلام و روز بخیر عرض میکنم خدمت شما عزیزان


چند روز ...... بودم و دو سه روز هم پاشدم رفتم جهرم. الحمدلله خیلی حال داد.


یکی از عزیزان به نام «محمد علی» پیامی به یاداشت قبلی من گذاشته بودند که ضمن تشکر از ایشون، متن پیامشون را به طور کامل قرار میدم و چندتا نکته درباره اش عرض خواهم کرد:



(( سلام داشتم دنبال مطلب میگشتم که این نامه را و جواب اونرو ذیدم.حاجی این جوریا هم که میگی ی طرف قضیه است.انگار این مطلب خدا برا من گذاشته بود ک حال خرابم واستون بگم.

چند سال پیش نمیدونم چی شد کم کم دل من ی دختری ک اهل این کارا نبود وصل شد تا جایی که خیلی بهم وابسته شدیم. تو واویلا یهو ترس برم داشت که با این وابستگی چکار کنم. یهو همه چیز زدم وبه قول شما از مهلکه ذور شدم خیلی به خودم ذوق میکردم که برای اینکه بیشتر از این به من وابسته نشه دارم کار خدایی میکنم.

اون خانم که جانش برای من میداد گفت:فکر میکنی با فرار چیزی درست میشه؟ فرض کن معماری یک سد برای اهالی یک روستا درست کنه که مردم بتونن از آب رود در طول سال استفاده کنن. همین که آب پشت سد جمع بشه معمار بیاد سد نه خراب کنه؛ نه؛ همه پنجره هاشو باز کنه روستا زیر آب نمیره امامردم تا بینیشون آب بگیره که نه خفه میشن نه زنده!! فرار تو حکم همین میکنه اثر کارت منو نمیکشه اما مرگ تدریجی بدنبال داره.
همون روز اصلا حرفش نفهمیدم منی که اصلا اهل درس و کتاب نبودم زدم رفتم دانشگاه با درس اینقدر خودم مشغول کردم که تاپ دانشگاه شدم و برای خودم کسی شدم و به خودم میبالیدم که لطفی که در حق اون دختر کردم خدا داره نوازشم میکنه.

تا...
دو هفته پیش دیدمش. کجا فکر میکنی؟ جلو مطلب مغز و اعصاب. کنجکاو شدم فکر میکردم رفته سر خونه و زندگیش اما... تا منو دید یه لحظه ماتش برد و اشک در چشماش حلقه زد و روشو برگردوند.

خواهرم مقداری میشناختش اما چون ازش خوشش نمیومد خیلی با او ارتباطی نداشت.رفتم خونه چهره اش مدام جلو چشمام رد میشد و در عالم خودم بودم که خواهرم سلام کرد چون دو قلو هستیم خیلی برای هم حرف میزنیم به طور غیر مستقیم حال اون خانم جویا شدم

خواهرم گفت...
همون چیزی که فکر میکردم من در حقش لطف داشتم مرگ تدریجی اون بوده... این چند روز صداش تو گوشم دادمیزنه که فرار چیزی عوض نمیکنه اما این حرفم به منزله رد صحبت شما نیست اثر داره البته لطفی است در حق خودمان منتش سر دیگران نزاریم.
این قدر حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم هیچکار کنم. شاید دارم یک روز پر التهاب اونو درک میکنم. ))
..............................................................................................


آقا محمدعلی عزیزم! چندتا نکته را فراموش نکنید:

1 - اگه قرار باشه به احساس و تمایل همه جواب مثبت بدیم که نمیشه! بالاخره کسانی هستند که به هر دلیلی ممکنه زود وابسته بشوند حتی در صورتی که از طرف مقابلشون چراغ سبز ندیده باشند! حالا تکلیف من و تو اینه که بگیم چشم؟!

2 - از کجا معلوم که رفتن اون دختر خانم به روانشناس و دکتر مغز و اعصاب به خاطر جواب منفی شما باشه؟؟ ممکنه دلیلش هرچیزی غیر از ترک شما باشه. پس لطفا منطقی برخورد کنید و اجازه ندید که احساس گناهی به شما دست بدهد که مرتکبش نشدید!

3 - شما فرار نکردید! چون کسی فرار میکنه که فقط ترسیده باشه هرچند هر ترسی هم بد نیست. بلکه شما انتخاب کردید که اون توی زندگی شما نباشه. همین. جسارتا چرا واسه خودتون ارزش قائل نیستید؟ هیچ چیز و هیچ کس ارزش اینو نداره که لازم باشه برای دلش از آزادی انتخاب شما برای حفظ پاکدامنیتون بزنید.

4 - چرا حالت از خودت بهم میخوره؟ اگه وابسته تر شده بود و شما هم نمیتونستی خودت را کنترل کنی و وارد گناه میشدی و عفت هردوی شما زیر سوال میرفت، اونوقت چی؟ اونوقت حالت از کی بهم میخورد؟ اونوقت کی باید به دکتر مغز و اعصاب مراجعه میکرد؟

5 - شما گناه نکردی و حالت از خودت بهم میخوره! اگه گناه کرده بودی چی؟ قصه منت گذاشتن سر دیگران نیست. قصه اینه که دوره فردین بازی و ژست های آنچنانی سر اومده. اگه رجبعلی خیاط ها هم قرار بود به روح لطیف دخترانه و زنانه مردم فکر کنن که دیگه هیچی! باید راه راه به همه چراغ سبز نشون میدادند.

6 - یک روز پر التهاب اون، تقصیر شما نیست. تقصیر هرکی هست، تقصیر شما نیست! چرا شما باید یک روز پر التهاب اون دختر را درک کنید؟ مگه اون دخترخانم، لحظه ای را که شما روی هوای نفست پا میگذاشتی و اونو پس میزدی، درکت کرد؟ مگه اون دخترخانم فهمید که شما هم داری به خودت لطف میکنی هم به اون؟ با اینکه والله وظیفه ات نبوده که بخوای به اون لطف کنی اما وظیفه ات، نجات اون دختر هم نیست.

امیدوارم سرفراز و آرام و شاد باشید.



برچسب ها : حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک




سلام حاج آقا


از اینکه وبلاگتون فعاله خوشحالم. من از بچه های مسجد....... هستم که چند بار واسه سخنرانی اومدین مسجدمون و توفیق شرکت در منبرتون داشتم.


تیپ و قیافم معمولیه و اهل نماز و ... هستم اما خب گاهی هم از دستم در میره و...


مسئله ای پیش اومده که بنظرم رسید از شما بپرسم و تعیین تکلیف کنم.


چند هفته ای هست که یکی از زن های همسایمون که جوون هم هست، بهم پیام میده و خیلی ابراز محبت میکنه. جذاب هم هست و حتی چند بار مامانم از پشت تلفن، تعریف خوشکلیش به خالم میکرد.


حاجی! من خیلی ایمانم قرص و محکم نیست اما خوشم هم نمیاد که با زن شوهردار رابطه داشته باشم. هرچند سن و سالش از من خیلی هم بیشتر نیست. بذار صادقانه بگم که حالا اگه دختر بود شاید بهش فکر میکردم اما توی نخ زن شوهردار نیستم.


حاجی توی بد مخمصه ای دارم میفتم. اگه روی روبرو شدن باهات داشتم پامیشدم میومدم هرجای ایران که هستی و باهات حرف میزدم اما روم نمیشه به کسی مراجعه حضوری کنم.


گوشم از حرفای آخوندی و آخوندا پُره. به خاطر همین اومدم سراغت. هرکاری بگی میکنم تا غرق نشم. وجدانا عمل میکنم.


اگه صلاح میدونی با همین وبلاگ جوابمو بده اما خیلی طولانی و سخت نباشه.


شب بخیر


امیر

.................................................................................


سلام دوستان


این متن، پیام یکی از خوانندگان وبلاگ بود.


اولا از اعتماد و حسن ظنش به حقیر سپاسگذارم. ثانیا من چندان فرصت مشاوره تلفنی و اینترنتی و... ندارم اما به احترام پیام این برادر بزرگوار، چند نکته کوتاه عرض میکنم:


1 – ارتباط با زن شوهردار از خطرناکترین ارتباطاتی که انسان، علی الخصوص پسر مجرد را شدیدا گمراه و وابسته میکنه. حتی طبق تحقیقات مرکز مشاوره قم، گزارش شده که بیشتر اون پسرا و زن ها به خیانت و زنا و... کشیده شده بودند. پس هیچوقت یادت نره که چقدر خطرناکه. همیشه به خودت یادآوری کن که ارتباط با زن شوهردار، آب شوره که تشنه ترت میکنه اما تهش هم سیراب که نمیشی هیچ! خطر آبروییش هم خیلی زیاده. مخصوصا برای بچه گلی مثل تو که آبروت برات مهمه.


2 – من به تغییر محیطی خیلی معتقدم. چندتا از بچه ها که انصافا بچه های مقید و باغیرتی بودند، مشکلات مشابه همین براشون رخ داده بود اما محیطشون را تغییر دادند تا فشارهای روانی کمتری را تحمل کنند. بنظرم به تغییر محیط زندگیت فکر کن. مخصوصا چون پسر هستی، راحتتر میتونی محیطت را عوض کنی. اینجوری نمی بینیش و با عوض کردن خط گوشیت، مزاحمتاش را کم و کمتر میکنی.


3 – اگه دیدی نمیتونی شرایط محیطی را عوض کنی، یه کاری کن اصلا جلوی چشماش نباشی. یه کاری کن تو را نبینه حتی اگه زیاد میاد پیش مامانت. دلت به حالش نسوزه ها. اگه سوخت، رابطه ای با ترحم شروع میشه که قطعا آخرش به تنفر کشیده خواهد شد.


4 – به پیامکاش جواب نده. بذار تو دلش بمونه که محلش نذاشتی. تهدیدش کن تا بفهمه اهل رابطه غلط نیستی. اگه دیدی تهدید جواب نداد و اهمیتی به تهدیداتت نداد، به بزرگترت بگو. حتما این کارو بکن تا خراب نشی و یهو تمام دنیا روی سرت خراب نشه.


 بهش فکر نکن و این چندتا کار را تا یک ماه انجام بده. اگه جواب داد که داد. اما اگه دیدی بازم شیطنتش قطع نشد، چندتا کار دیگه عرض میکنم.


شک ندارم که خدا خیلی دوستت داره که دوس نداری گناه بکنی و گرنه شاید هیچوقت نمی ترسیدی و دنبال راه حل نبودی. پس همچنان خودت را لایق محبت های الهی نگه دار.

 


یاعلی




برچسب ها : حدادپور،نامه




درود بر همه دوستان


الحمدلله رب العالمین این سه شب منبر هم آبرودار، با مطالبی که کمتر مطرح کرده بودم تموم شد.


منبر رفتن، فقط برای افاده به دیگران نیست. میتونه درس های خوبی هم واسه خودمون داشته باشه.


از منبرای این سه شب، که جمعا شش تا منبر رفتم و دوتا جلسه هم کنفرانس دادم، نکات مهمی واسم یادآوری شد:


1- هرچی بشه روی منبر از کاغذ و مکتوبات کمتر استفاده بشه، تسلطمون روی مخاطب بیشتره. باید دعا کنیم و تمرینمون بیشتر بشه تا بتونیم مطالبمون حفظ کنیم.


2- اگه وسط بحثمون یه گریز به روضه پیدا شد، جلویش را نگیریم و با در نظر گرفتن حال و هوای مطلب و مجلس، مطرحش کنیم. الحمدلله امشب این تجربه بازم پیش اومد و جوب جواب داد.


3- اگه مداح، مطالبش را مستند ارائه میده، فرداشبش ازش تقدیر کنیم. مگه همیشه باید مداحامون را نقد کنیم؟


4- حتما قبل از منبر، تمام منابع درجه اولمون را چک کنیم. این کار، خیلی در اعتماد به نفسمون تاثیر داره.


5- من اصلا فرصت قصه و خواب تعریف کردن پیدا نمیکنم. الهی شکر. خدا کنه هیچوقت منبرهای تفسیر و کلاممون را خرج نقل خواب و قصه نکنیم.


6- خادم مسجد، که از تحصیلات عالیه برخوردار نبود، سوال قشنگی پرسید که فهمیدم با بحث، ارتباط کلامی و منطقی قشنگی برقرار کرده. اینقدر خوشحال شدم که دوس داشتم بوسش کنم اما روم نشد. اون داشت چایی میداد اما معلوم بود که حتی تعداد نفس های منو هم شمرده بود!!


7- خانمم هم امشب اومده بود. میگفت: جهرم که بودی باید خودت به مردم میگفتی قلم و کاغذشون دربیارن و بنویسن! اما اینجا تا شروع کردی به صحبت، دیدم دانشجوها بیشترشون قلم و کاغذشون آوردن بیرون و مینویسن.


8- فهمیدم چقدر بحث ولایت فقیه مهمه و باید همون کارگاهی که واسه بسیج خواهران جهرم گذاشتم، واسه کل بچه های دانشگاهمون(زن و مرد) بذارم و حداقل بتونم مبانی کلامی و فقهی این بحث را به همین بیانی که حکومت و اصول سیاست خارجی و داخلی پیامبر گفتم ارائه بدم.


9- من اصلا قبول ندارم که هی میگن: بیشتر از بیست دقیقه منبر نباید طول بکشه و...

مخاطبا فرق میکنن. بحثها متفاوت است. بیان ها یکی نیست. مجلس مسجد، کمتر از 45 دقیقه نشد و مجلس هیئت هم کمتر از یکساعت و ربع طول نمیکشید اما استقبال از چیزی که فکرش میکردم بهتر بود.


اشتباه نشه. خداوکیلی قصد خودستایی ندارم اما میخوام بگم نباید واسه همه سخنرانها و مجالس، نسخه واحد بپیچیم.


10- بازم حضرت زهرا سلام الله علیها


قربونش برم که توسل به اسمش معجزه میکنه. مخصوصا هرچی اخلاص و ادای تکلیف بیشتر باشه، عنایتش عمیقتر میشه.


الحمدلله رب العالمبن




برچسب ها : حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا