سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 534840
  • بازدید امروز: 29
  • بازدید دیروز: 21
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،

حدادپور

آقا ما یه سوالی از کسانی که ادعای وطن دوستی و وطن پرستی میکنند داریم! چرا تا حالا کسی جواب این سوالات را نداده؟!
آقا! سوال ما اینه:
-ما از بعد از جنگ، چندین هزار نفر شهید ترور داشتیم. چرا اصلاح طلب ها و آقایون لیستی ارائه نمیدن تا بدونیم چندتا هم شهید اصلاح طلب در جریان ترورهای بعد از جنگ داشتیم؟!
-بچه های ما وقتی داشتن در تپّه جاسوسان تیکه تیکه میشدند، چرا آقازاده یکی از آقایون اصلاح طلبها و کسانی که مدام دم از کوروش جهانگیر و... میزنند در میان رزمنده ها نبود؟
- وقتی بچه ها داشتن در سراوان در کمین میفتادند و جلوی گلوله داغ، سینه سپر میکردند، بچه های ملی مذهبی ها که دم از آرش کمانگیر و... میزنند چرا نیومدند کمک؟ چرا پیداشون نبود؟
- چرا ما شاهد چشم گریون یکی از بزرگان اصلاحات و جبهه مشارکت و... در اثر شهادت داداش یا پسرش در حلب و الانبار نیستیم؟
اینها همش به کنار... چرا در مراسم تشییع و ترحیم شهدای مدافع حرم، شرکت نمیکنند؟ چرا روزنامه شرق و آفتاب و... چرا کانال اصلاحات و جنبش سبز و...، چرا عکسی از حضور گُنده هاشون در مراسم تشییع بچه ها نمیزنند؟
گُنده های اصلاحات از چیزی میترسند که شرکت نمیکنند یا قصه سر اینه که اعتقاد ندارند؟
آقا چرا تعارف کنیم؟ آسید حسن خمینی چندتا مراسم تشییع و ترحیم مدافعان شرکت کرده؟ آسید محمد خاتمی چطور؟ شرکت در جمع پدر و مادر شهدای مدافع حرم، کسر شان داره؟ با گفتگوی تمدن ها جور در نمیاد؟ هاشمی کجاست؟ حالا چرا بچه هاش اهل سینه چاک کردن برای انقلاب و شهدا نیستند بخوره توی سر من! چرا خود هاشمی در هیچ جا یادی از شهدا نمیکنه؟ شهدای مدافع حرم، بچه های بدی بودند؟...
اینها کجان؟ چرا کسی ازشون نمیپرسه؟ چرا اسمی از رزمنده ها نمیارن؟ چرا شکستن و آتل بندی شده پای چپ آقای ظریف از زوایای مختلف باید در قاب دوربین ها و سر زبون ها بیفته اما دست و پاها و سرها و جنازه هایی که از بچه ها در عراق و سوریه جامونده نباید اسمش ببریم؟ کجاش مصلحته؟ کجاش صلاح نیست؟...







حدادپور

فتنه کلمه قشنگی نیست. چنانچه کار خوبی هم نیست. کاش به خیابان نمیریختند... کدام آدم عاقلی حقش را از کف خیابان ها جمع کرده که آنها میخواستند دومیش باشند؟... کاش شیشه مراکز و منابع عمومی و بانک ها و مدارس و مساجد را نمی شکستند... نسبت بین حق خواهی و شکستن شیشه بانک ها و مساجد را اصلا درک نمیکنم... کاش سطل آشغال ها و سایه بان های استگاه های اتوبوس را به آتش نمی کشیدند... کدام رای یا حق، با به آتش کشیدن سطل آشغال ها و ایستگاه های اتوبوس واحد زنده شده است؟ کاش سوژه و خوراک برای اونور آب ها نمیشدیم... کدام آدم منصف، دعوای خانه اش را به همسایه های خطرناکش میکشاند؟ کاش با شعار علیه اصل نظام و مشروعیت نظام، دشمن شادکن نمیشدیم... کی باور میکند که عامل دشمن شادکن، دلسوز مردمش باشد؟
کاش آقای موسوی، صفِ خودش را با کسانی که بین مردم به قتل و غارت اموال عمومی پرداخته بودند و به گردن نظام می انداختند جدا میکرد... من هنوز هم باورم نمیشه که زن شخص اثرگذار نظام، مردم را به کف خیابونها دعوت کنه... خدا کنه اون فیلم ساختگی باشه... کاش آقای کروبی اون روز، دو ساعت خوابش نمیبرد تا بعدا نگه که تا خوابم برد، ورق برگشت! یعنی ارزش رای مردم اینقدر نبود که ایشون دو ساعت بیدار بمونه و خوابش نبره؟! کاش آقای احمدی نژاد به مخالفانشون خس و خاشاک نمیگفت تا آتشِ زیرِ خاکستر بالا نگیره... کاش خویینی ها نمیگفت که نباید سخن رهبری فصل الخطاب باشه... کاش قانون و سخن رهبری فصل الخطاب میشد و حدود دو ماه طول نمیکشید... کاش پیروزی نظام را به کام همه زهر نمیکردن... کاش
فتنه کلمه زشتی است. چنانچه تغلب هم کلمه زشتی است. کاش هیچوقت لازم نبود این دو کلمه را بشنویم. کاش راضی میشدند خودشان تمام صندوق هایی را که درباره اش شک و تردید داشتند بازشماری کنند... کاش راضی میشدند حق الناس را نادیده نگرفته و به زندگی و آرامش مردم بی خبر از همه جا به هم نمیزدند... از همه اینها که بگذریم... کاش خیمه امام حسین را نمیسوزاندند... کاش به سینه امام حسین توهین نمیشد... کاش وسط دعوا تعداد قابل توجهی از بهترین بچه های بسیجی و انقلابیمون شهید نمیشدند...
قربون امام حسین بشم که اینقدر روی بچه هاش حساسه... یادمون نمیره که عاشورای امام حسین، ایران و تهران را آروم کرد... همچنان مدیون حسینیم... درست زمانی که انقلاب ایران در خطر بود به دادمون رسید... چنانچه وقتی انقلاب جدّش در خطر بود به داد دین رسید...
کاش فتنه نبود...
خدایا امام حسین را برای ما نگه دار...







حدادپور
نمیدانم چطور با تو حرف میزنند و نامه مینویسند و حتی نمیدانم سخن مرا میشنوی یا نه؟ اما امشب حالم جوری است که فقط احساس میکنم تو حرفم را میفهمی. پس:
سلام محمد!
با هزار دل امید و برای فرار از عدنان مسعود کثافت قطری که از من شکایت کرده بود و نمیتوانستم بدهی اش را بپردازم و به خاطر درگیری که با پسرش داشتم مجبور شدم به خاطر نجات خودم از زیر مشد و لگدش، او را بِکُشم و بعد از آن از متواری شدم... به خاطر شدت ترسی که داشتم مجبور بودم مسلح تردد میکردم... بعد از مدتی جذب گروهی شدم که ماهیانه 1200 دلار به من میداد تا مزدوری کنم... به خاطر اندک گرایشم به القاعده، جایی را امن تر از شاخه لیبیایی القاعده نیافتم و پس از چند ماه، دستمزد من به 1500 دلار افزایش یافت و ظرف مدت کمتر از یکسال توانستم بدهی ام را به عدنان مسعود قطری پرداخت کنم...
محمد!
اما پرداخت بدهی ام، اول بدبختیم بود... کاش همیشه بدهکارش بودم و حتی متواتری زندگی میکردم اما روز دوشنبه سه ماه پیش هیچ وقت اتفاق نمی افتاد... وقتی که من و 100 نفر از هم گروهی ها به ترکیه اعزام شدیم و سر از جبهه النصره در آوردیم...تازه فهمیدم که ما خود را مجاهد و دیگران به ما تروریست میگویند... الان تمام بدنم درد میکند و نمیتوانم در چنین شرایطی برایت توصیف کنم که در پادگان الرغابه جبهه النصره چه شد و چه گذشت و چگونه عقل و شعور ما را از ما گرفتند تا فکر نکنیم و فقط بکشیم و زنا کنیم... فقط همین را بدان که وقتی مبلّغان دینی از عربستان و امارات به پادگان ما می آمدند و از قرآن و دین تو میگفتند، حالم به هم میخورد و احساس میکردم فاصله زیادی با تو دارد... مخصوصا وقتی شیخِ فتوا گفته بود که میشود از بچه های معلول ذهنی برای عملیات های انتحاری استفاده کرد و در این زمینه ثواب قربانی کردن دختران زیادتر است!! بیشتر با تو قهر شدم و از تو دور و دورتر گشتم...
محمد!
تا دیشب... از دیشب تا الان در کانال جنوبی حُمص محاصره شده ایم و راه پیش و پس نداریم... ترکشی که به پشت زانوی پای راستم اصابت کرده، به عصبم رسیده و خون فراوانی از من رفته و به لرزش افتاده ام... در این کانال، جنازه حدود بیبست نفر از همرزمانم و حدود سه چهار نفر از نیروهای حزب الله افتاده و تنها کسی که زنده است من هستم...مجبور شده ام به خاطر ضعف و گرسنگی که دارم از جلبک های اطراف کانال بخورم... به نظرم ساعات و شاید هم لحظات آخر عمرم باشد اما ... محمد... شرمنده ام از اینکه وقتی میخواستم به زن های ایزدی نزدیک شوم، دستم را روی سرش میگذاشتم و فقط سه بار الله اکبر میگفتم و به او تجاوز میکردم... شرمنده ام که پایم را روی گلوی کودکی گذاشتم و فشار دادم و زمانی که داشت تمام میکرد تازه فهمیدم مسلمان است و دارد اسم تو را زیر لب زمزمه میکند... شرمنده ام که تسلیم مفتی هایی شدم که دیر فهمیدم یهودی اند و اصلا مسلمان نیستند... شرمنده ام که پیرمرد شیعی سید را ...(از اینجا به بعد خوانا نبود و نتوانستم بخوانم)
(ترجمه کاغذی که در کنار جسدی در کانال ماهی منطقه حُمص سوریه پیدا شد)







حدادپور
میدانم عشق چه جور است!!
ولی ...
من به تو ...
"حس عجیبی" دارم!
حس یک تشنه به آب ...
حس ابری که،پر از باران است ...
حس قلبی که پر از تشویش است ...
حس دستی که در دست ...
حس عکسی در قاب ...
حس ماهی در آب ...
حس شرمی زیبا که در گونه ات پیداست..
حس قلبی نالان ...
عشق من بی پایان ...
حس پرواز پرنده ،تا اوج ...
حس خوابی آرام ، پر ز رویای بهار ...
حس رفتن تا " تو" ...
" عشق" باید که چنین حس عجیبی باشد...






حدادپور

هیج حواسم نبود...

دوباره به یاد تو دو اسکان گذاشتم...








حدادپور

معنای وحدت شیعه و سنی و هفته وحدت این نیست که به پرسش ها و شبهه ها جواب ندهیم... به معنای عدم نقل تاریخ و فراموش کردن شخصیت شناسی های تاریخی هم نیست... به معنی حذف کتابهای اعتقادی و تاریخ اسلام نیست... به معنی نقد و ردّ مبانی فکری و اصول اجتهادی یکدیگر هم نیست... به معنای عدم نقل اشتباهات و درس نگرفتن از تاریخ هم نیست...
وحدت شیعه و سنی به معنای دور زدن قانون و به دل چند تا مولوی و مُلّا درست کردن هم نیست... به معنی بی پاسخ گذاشتن اهانت های طرف مقابل در همایش ها و جلسات عمومی و رسانه ای نیست... به معنای کمک های بی حساب و کتاب مالی از محلّ ناکجا آباد بودجه عمومی به طرف مقابل هم نیست... به معنای عدم پیگیری جرائم فرهنگی و اقتصادی هم نیست...
بلکه وحدت شیعه و سنی، به معنای به جان هم نیفتادن، اتهامات بی جا نزدن، جلوگیری از اشاعه دروغ بر علیه یکدیگر، عدم تحریک توده مردم و مقلدین به اهانت به نمادها و شخصیت های مورد احترام طرف مقابل است.






صفحات :
|  <  1  2  |