سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 534742
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 29
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،



باسلام و ادب و عرض تبریک به مناسبت ولادت با سعادت امام باقر علیه السلام و فرارسیدن ماه رجب المرجب.


شما را به حدیثی زیبا از امام باقر میهمان میکنم:


چه بسا شخص حریص بر امری از امور دنیا ، که بدان دست یافته و باعث نافرجامی و بدبختی او گردیده است ، و چه بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده ، ولی به وسیله آن سعادتمند گردیده است .

 
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (166)









سلام همراهان، شب شما زیبا


پیام ها و نظرات زیبا و خواندنی درباره پُست قبل(چند کلمه با خانم های بیوه) دریافت کردم و مطلع شدم که در چند سایت دیگه از جمله در سایت پارسی نامه از نوشته های برگزیده انتخاب شده است. الحمدلله و از عنایات شما عزیزان سپاسگذارم.


بسیار مایل بودم که همه پیام ها را تایید کنم اما صلاح نبود. به نظرم رسید چند نکته دیگه در دنباله مطالب مربوط به خانم های محترم بیوه عرض کنم:


8- خانم هایی که شریک زندگیشان را از دست داده اند باید دقت کنن که در مسافرت هایی که به صورت گروهی شرکت میکنن حتی در سفرهای زیارتی خارج از کشور، کسی به تنهایی آن ها پی نبرد و اگر فرزند و کودکانی دارند به آنها توصیه کنند که این مطلب را افشا نکنند. چرا که در سفرهای سیاحتی و حتی زیارتی، فرصت نزدیک شدن شبانه روزی بین اعضای گروه یا کاروان وجود دارد و بنا به تجربه بعضی عزیزان، می تواند مقدمات مشکلاتی را فراهم نماید.


9- بعضی از خانم های متاهل و میان سال، وقتی به خانم های بیوه برخورد میکنن، به خودشون اجازه میدن که به بهانه دلسوزی برای آینده آنها تصمیم بگیرن و انواع و اقسام خواستگارها را معرفی کنن!  بسیار دقت کنید و مدام با چنین خانم هایی مراوده نداشته باشید. با آنها زیاد درددل نکنین چرا که معلوم نیست که اسرار شما را حفظ کنند و برای شوهردادن شما به تحریک احساس ترحّم دیگران متوسل نشوند.


10- اگر بنا به هر دلیلی قصد و یا شرایط ازدواج مجدد ندارید، به فکر استقلال جیب و دخل و خرج زندگیتان باشید. اما شدیدا مراقب باشید تا در روند پیدا کردن شغل مناسب با شرایطتان، در مجموعه هایی که تفکیک جنسیتی صورت نگرفته و صاحب کار و مسئول جوان و کم سن و سال و یا مشکوک دارد ورود پیدا نکنید. می توانید به طرف مشاغل کارگاهی و یا دفاتر خانگی بانوان در امور مهندسی و مدیریتی و بافندگی و خیاطی و امثال ذلک وارد بشوید.


11- در خرید روزانه و یا تعمیر ماشین و امور فنی مربوط به منزلتان، دقت کنید که به صورت مکرّر به مکان واحد و یا یک شخص غریبه مشخص مراجعه نکنید تا برای کسی سوال پیش نیاد که چرا شما مدام تنها مراجعه میکنید و یا به آدرس منزل و شماره همراه شما به بهانه اشتراک شما در اماکن خرید دسترسی پیدا نکنند. خانم های بسیاری با رعایت نکردن این اصل مهم، مورد اذیت و آزار فروشندگان و تعمیرکارها و افراد مشاغلی قرار گرفته اند که آن خانم با آنها ارتباط روزمره داشته است.


مطلبی درباره شیوه کنترل غرایز و نیازهای طبیعی چنین خانم هایی وجود داره که بنده از بیانش معذورم و توصیه میکنم به پایگاه ها و دیگر درگاه های علمی و معنوی امین مراجعه کنید و جواب سوالاتتان را در آنجا بیابید.


شاید پُست بعد درباره چند توصیه به خانم های «مطلّقه» مطالبی را عرض کنم. باید بینم میتونم مطالبم را تنظیم کنم یا نه؟


امیدوارم به برکت وجود نازنین امام باقر علیه السلام که در آستانه ولادت باسعادتشان هستیم و همچنین با مدد از ماه شیرین و زیبای رجب، زندگی همه ما مملو از آرامش و آسایش باشد.


لطفا برادر کوچکتان را از دعای خیر محروم نکنید.











سلام، شبتون بخیر


چند وقته که بخاطر مشکلاتی که برای بعضی خانواده ها پیش اومده و به طور مستقیم و غیر مستقیم شاهدش بودم، تصمیم گرفتم که برای خانم هایی که شوهر ندارند و در اصطلاح امروزه به آنها «بیوه» میگن چند کلمه ای صحبت کنم. چون مطالبی که عرض میکنم ناظر به وضعیت عمومی خانم های بیوه است، لذا لطفا کسی بهش برنخوره و استثناها را مطرح نکنه.


همه میدونن که تنهایی، جزء لاینفکّ زندگی هر انسانی است و هرکدام از ما بالاخره در زندگیمون تنهاییم حتی اگر بین هزاران مثلا مشتاق و خاطرخواه زندگی کنیم. چون هیچکس ما را به خاطر خودمون نمیخواد و معمولا ما را به خاطر نفعی که از لحاظ روحی و احساسی و معنوی و غریزی و شغلی و آبرویی و ... به او میرسونیم با ما ارتباط برقرار میکنن. خود ما هم همینطوریم. یعنی ما هم به خاطر صِرف وجود کسی باهاش رابطه برقرار نمیکنیم و قطعا منافع خودمون را تعقیب میکنیم. خب طبیعیه! همه ما انسان هستیم و اینجا دنیاست! همین کافیه که بدونیم زندگی دنیا و اهل دنیا گره خورده به همین ارتباط سودجویانه ای که در هر ارتباطی وجود داره و کاملا طرفینی هست.


خانم های بیوه و مطلقه هم بخش قابل توجهی از جامعه ما هستند و انسان هستند و اینجا هم دنیاست. اما این مسئله برای این دسته از خانم ها کمی حساس تر و پیچیده تر هست. به عبارت دیگر؛ نحوه ارتباط هایی که خانم های بیوه و مطلقه در معرض اون قرار میگیرن خیلی پیچیده تر از تمام ارتباطاتی است که در دنیا وجود داره و حتی معتقدم از روابط و مناسبات سیاسی هم پیچیده تر است! باور کنید پیچیده تر است و از موزیانه ترین و گرگ و میش ترین هواهایی است که یک زن در زندگیش میتونه با یک مرد یا پسر تجربه کنه.


برای بیان علت این ادعا به این مسئله توجه کنید:


خانم های بیوه پاک دامن! دقت کردین معمولا مردهایی که در مسیر زندگیتون قرار میگیرن و میخوان با شما باشن اما زن و بچه دارن چه جوری حرف میزنن؟!


همه شون میگن که زود ازدواج کردن و تا چشمشون باز کردن دیدن زن و بچه دارن و طعم واقعی عشق و جوونی را درک نکردن. معمولا همه مردهایی که به زن های بیوه میرسن از تنها بودن و عدم درک همسرشون دم میزنن و همشون هم دنبال یه پناهگاه میگردن که ...


تا دنبالش را بگم: همشون دنبال یه پناهگاه میگردن که آبرودار باشه تا یه وقت واسشون شاخ نشه ، دنبال پناهگاهی میگردن که با اون عشق و حال کنن و با زن رسمی و قانونیشون هم زندگی کنن. هیچوقت زیر بار طلاق نمیرن چون جرات و جسارت طلاق دادن زن قبلیشون ندارن. حالا به هر دلیلی حاضر به تشکیل زندگی دائمی با زن دوم که شما باشی نمیشن.


موردی برای مشاوره به یکی از رفقای روحانی مراجعه کرده بود که میگفت: ما زن های بیوه تبدیل شدیم به حیاط خلوت بعضی آقایونی که چیزی از احساس و تنهایی نمیدونن و فقط یکی را میخوان که باهاش باشن وگرنه در اینجور رابطه ها تنها چیزی که خبری ازش نیست زندگی و احساس پاکه.


خب معلومه این خانم فهمیده دنیا چه خبره و فکر نمیکنم لازم باشه زیاد توضیح بدم. اما لطفا خانم های بیوه پاک دامنی که دغدغه دامن پاک و ایمان و معنویتشون دارن به توصیه های زیر توجه کنن تا خدایی نکرده به دام نیفتند:


1-حدالمقدور از زندگی در منزل تنها و جداگانه پرهیز کنید و به زندگی با والدینتون بپردازید. برگشتن به خانه دوران کودکی هرچند کار ساده ای نیست اما بنا به هزاران دلیل بهتر است و تهدیدات را نسبت به یک خانم تنها کمتر میکند.


2-اگر بنا به هر دلیلی مجبور به زندگی در خانه ای مستقل و تنها شدید، اجازه ندهید منزلتان تبدیل به پاتوق دوستان مجرد یا متاهلی بشود که با شوهرانشون مشکل دارند و جایی بهتر از خونه شما پیدا نمیکنن و حتی جوری جلوه میدن که انگار دارن به شما لطف میکنن و شما را از تنهایی در میارن!


3- به هیچ وجه فریب احساس دلسوزیتان را نخورید. یعنی اگر مرد و زن جوانی از آشنایان و اقوام به شما مراجعه کردن تا مثلا از شما مشاوره بگیرند و یا مثلا از تجارب شما استفاده کنند فورا به این درخواست جواب مثبت ندهید. لااقل به مرد نامحرم چه از اقوام و چه شوهر دوستتان چراغ سبز برای تماس های مکرر و رد و بدل کردن پیامک و ... ندهید. این مسئله مهمی است که بسیاری را به دام وابستگی به شما انداخته و بهانه برای ارتباط غیر متعارف با شما را به وجود می آورد.


4 – لطفا به هیچ وجه ژست مشاور و سنگ صبور به خود نگیرد در حالی که ممکن است درباره مسائلی به شما مراجعه کنند که فقط فکر شما را مشغولتر کرده و شما را به یاد کمبودهایی می اندازد که با فقدان شوهر محترمتان در آن حالت به سر می برید. مثلا اگر خانمی از دوستان و اقوامتان درباره روابط زناشویی و مسائل مربوط به خلوت زن و شوهرها نیاز به مشاوره داره و ادعا میکنه که فقط شما را قبول داره و فقط میتونه به شما اعتماد کنه، لطفا زود خام نشید. ممکن است اون خانم راست و حسینی فقط شما را قبول داشته باشه اما شرایط شما جوری نیست که بتونید مخاطب حرفهای اون باشید. جسارتا اگر یاد مسائل زناشویی که با شوهر مرحومتان داشتید افتادید و یا احساس نیازهایی در شما زنده شد و زخم دلتان تازه شد تکلیف چیست؟


5- اگر نیازهای طبیعی انسانی در وجودتون غلیان داره و به راحتی و توسط روش های معمولی دینی و ورزش های متوسط قادر به کنترلش نیستید، و از سوی دیگر شرایط ازدواج مجدد دارید، اصلا تردید نکنید و حتی اگر هنوز سالگرد فوت همسرتان نشده، ایمانتان را دریابید و ازدواج کنید. مطمئنا ازدواج با شرایط خاصی که شما دارید بهترین راهه و بهتون آرامش میده. حرف و حدیث مردم همیشه هست. به ایمانتون فکر کنید و پیشنهادات خوبی را که در چارچوب شرع و عرف و خانواده مطرح میشه را از دست ندهید.


6 – اگر دختر و یا پسر دارید، مواظب باشید زمانی که ازدواج میکنید مسئله محرمیت فرزندان شما با فرزندان شوهر دومتان از نظر شرعی حل شده باشه. پیشنهاد میکنم حتما به یک مشاور مذهبی جهت حلّ و فصل این موضوع مراجعه کنید تا خدایی نکرده مثل یکی از پرونده ها نشید که فرزند زن با فرزند مرد، چندین سال باهم زندگی کردند با اینکه اون دو تا بچه با هم نامحرم بودن و الان به شدت احساس گناه میکنن!


7- اگر خواستگار شما یک پسر مجرد بود که تا حالا ازدواج نکرده، لطفا حتما دقت کنید و تمام جوانب موضوع و شخصیت اون بنده خدا را بسنجید و سپس به یک مشاور «زن» مراجعه کنید. تاکید میکنم: به یک مشاور «زن».


چون پسر مجرد، به راحتی و در شرایط معمول، زیر بار ازدواج با خانم بیوه که طعم زندگی مشترک را چشیده است، نمیرود. پس باید علت این خواسته اش را بررسی کنید تا به خاطر مسائلی همچون صِرف زیبایی و تیپ و هیکلتان و ثروت و ارثی که از شوهرتان به شما رسیده و امثال ذلک نباشه. چون این مواردی که عرض کردم، موارد شایعی است که در پرونده های مشاورین و وکلای دادگاه ها و ... وجود داره که سبب بسیاری از مشکلات اخلاقی و زناشویی شده است.


حرف های زیادی در این زمینه دارم که به خاطر محدودیت وقت توفیق بیانش نیست. اما برادرانه توصیه میکنم به موارد فوق توجه کنید و یا این متن را به کسانی که میشناسید و میدانید که در این بحران به سر میبرند، برسانید.


فقط یه جمله که باید حتما عرض کنم اینه که: در هر شرایطی موظب ایمان و خوش نام بودنتون باشید اما این حساسیت سبب نشه که به هر قیمتی از «حلال الهی» بگذرید. لطفا دقت کنید.



یاعلی










سلام دوستان، عصرشما بخیر انشالله


دیشب بعد از دو روز ماموریت فشرده، ساعت 3 بامداد رسیدم خونه. طاها که از بس منتظرم مونده بود، توی هال خوابش برده بود.


کاش میشد از بسیاری از مسائل نوشت و بی پرده روشنگری کرد اما اجازه نیست و ممکنه برخورد قانونی از مقامات بالادستی صورت بگیره.


حالا به هر حال


از چیزای دیگه بگیم بهتره.


چندتا نکته ای که در این سفر بیشتر ذهنمو مشغول کرده بود خدمتتون عرض میکنم تا انشالله در روند زندگی روزمره و حتی آینده تون به دردتون بخوره:


اول اینکه خوبی مسافرت، علی الخصوص مسافرت های اجباری(مثل ماموریت کاری) اینه که منو به این فکر میبره که روزی باید همه چیز را بذاری و به یه مسافرت غیر قابل برگشت بری. بری و همه چیزایی که برای به دست آوردنشون بسیار زحمت کشیدی، ترک کنی.


دو روز پیش که با همکارام حرکت کردیم، واسه خانمم این پیام را دادم: «از وقتی از جهرم اومدیم بیرون، شدیدا احساس مسافر بودن و زودگذر بودن دنیا میکنم. این احساس سبب شده که از بسیاری از لذت های معمولی بقیه آدما لذت نبرم و حتی بعضی وقتا حس میکنم چقدر دنیا الکیه و فقط پلی بیش نیست... مخصوصا تا میاییم یه کم انس بیشتری بگیریم، ماموریت و مسافرت پیش میاد و بازم این احساس تقویت میشه..»


خب این احساس بدی نیست اما چندان هم خوشایند نیست. مخصوصا برای آدمی مثل من که با تفریحات معمولی بقیه مردم ارضا نمیشه چه برسه به اینکه کم کم بخوام اینجوری هم به دنیا نگا کنم. این احساس، منو به کار و فعالیت های مفیدتر نسبت به نظام و انقلاب و حتی زندگی کاملا خصوصیم که مربوط به تنهایی های مطلقم میشه بیشتر سوق میده اما شاید نگاهی که باید در پنجاه سالگی به دنیا داشته باشم، الان اومده سراغم.


دوم اینکه نیازهای انسان اصلا تعارف بردار نیست و نمیشه نه باهاش معامله کرد و نمیشه به فراموشی سپرد. اینو قبلا هم گفته بودم. نیازهای حقیقی من که معمولا ذهنم مشغولش میشه شش تا بیشتر نیست اما همه زندگیم به اونا دوخته شده. همه اینجورین و بالاخره زندگیشون در گرو رفع نیازهاشون هست.


اما بچه ها! بنظرم دنیا خیلی کوچیکتر از اونیه که بتونیم اونجوری که دلمون میخواد خوش زندگی کنیم. جوری خوش زندگی کنیم که هیچ نیازی در وجودمون بی پاسخ و یا بد پاسخ نمونه. من منکر زیبایی های دنیا نیستم اما وقتی نیازی مثل درک متقابل و یا نیاز به دوستی که از حرف زدن باهاش پشیمون نشیم بی پاسخ و یا بد پاسخ بمونه دیگه زندگی سخت میشه و نمیشه نادیده اش گرفت ... خدا کنه بگیرین چی دارم میگم.


سوم اینکه بعضی پیرها کودکانی کم تدبیر با سایز های بزرگ و سن و سال زیاد هستند. ربطی هم به این نداره که چیکاره باشه و یا در چه لباس و سمتی به سر ببره. مخصوصا پیرهایی که با کسی که هم سن و سال کوچکترین بچه شون هست رقابت میکنن!!


خیلی تلاش میکنم که به توصیه های بزرگان درباره پیرمردها و سالخوردگان اهمیت بدم و اجرا کنم، اما وقتی شوخی های بیجا میکنن و حتی درباره عدد نمازخون های پشت سرشون هم باهات رقابت دارن دیگه آدم حرفش نمیاد!! همه اینجوری نیستن اما .... آدم نمیتونه جوابشون هم بده! فورا میگن سن و سالی داره و رعایت حالش کنین و دلش شکسته هست و دلش میشکنه و ....


اما خدا را شکر که تحمل کردم و حرمتی از طرف من شکسته نشد. ولی حرمت امامزاده را متولیش نگه میداره. اگه روزی به این نتیجه برسم که بعضیا خودشون دوس ندارن حرمتی باشه، خدا به خیر بگذرونه!


چهارم اینکه دنیای بسیار جالبیه! دیروز صبح تهران بودم و در جلسه ای منو به عنوان «روحانی پرتلاش و شایسته تقدیر» اداره مون معرفی کردن و تقدیر نامه و جایزه نقدی بهم دادن. اما عصرش، به فاصله کمتر از چند ساعت، به خاطر سوء برداشت چندنفر از همکارام، حال خوشی نداشتم. صبح اونجور در تقدیریم، عصر اینجور در تردیدیم!! به چی دنیا میشه دل خوش کرد؟ به کجای دنیا میشه نازید و باهاش حال کرد؟


سفر دیروز، به اندازه یک عمر به من درس زندگی داد و الحمدلله به خیر گذشت. درس هایی مثل اینکه:


کارم را بکنم و نه از تمجید مردم دنیا خوش باشم و نه از قهر و تهدید مردم ناراحت باشم.


تدبیر و تربیت در مدرک بالا نیست و نمیشه کسی را که فکر میکردی آدم عاقلی باشه، واقعا هم عاقل و نکته بین باشه و در قضاوتهاش منصف باشه.


خدا کنه تا قبل از اینکه دندون عقلمون را بکشیم، دندون طمعمون را بکشیم تا مثل بعضیا دل به امضای این و اون خوش نکنیم.


ریش سفیدی چندان اهمیتی نداره. خدا کنه روسفید از دنیا بریم بیرون.


و حرفها همچنان بسیار است.


شب جمعه ، شب رحمت الهی در پیش داریم. انشالله خدا در رحمت و مغفرتش را به روی ما باز نگه داره.


یاعلی










سلام ، شب نه چندان گرم و نه چندان سردتون بخیر!


امروز با یکی دو نفر از بچه های مذهبی دانشگاه مفصل درباره تندروی و کندروی در کارها و اصولی عمل کردن گفتگو کردیم.


بنده خدا میگفت: « شما که دیپلماسیت لبخند نیست چطوره که کارها را با یه تلفن و دوتا پیامک حل میکنید؟ شما نه فحش و ناسزا و تندی به خرج میدی و نه میشینی باهاشون پسرخاله میشی! در نتیجه شما نه انقلابی هستی و نه دیپلماسیت لبخنده! گیج شدیم! نمیتونیم روش و حرکت بعدی شما را حدس بزنیم! »


خیلی از این جور حرفا خنده ام گرفت! چون نه از انقلابی بودن چیزی میدونست و نه از دیپلماسی لبخند. میگفت: « حاج آقا! شما را بارها در جلسات شورای فرهنگی و ... رصد کردیم. نه شکل سعید جلیلی هستی و نه هم تیپ جواد ظریف!!! »


وقتی خوب حرفشون را زدند بازم بهم ثابت شد که متاسفانه ما با تعداد زیادی از واژگان در شبانه روز سر و کار داریم و با اون واژه ها اعمال و افکارمون را بیان و موجّه میکنیم که گاهی اوقات اصلا از معنا و مفهوم حقیقی و ارزش اون واژه ها اطلاع کافی و مستند نداریم. یکی از اون واژه ها «انقلابی» بودن و انقلابی عمل کردنه.


انقلابی عمل کردن به این نیست که چشممون را ببندیم و بدون دانش کافی در امور مختلف ورود پیدا کنیم.


انقلابی عمل کردن به این نیست که همه جا و در هر جلسه ای هرجور فکر کردیم به زبون بیاریم و حتی گاهی رعایت ادب و حرمت جمع نکنیم فقط به بهانه رُک بودن و صاف و صادق بودن.


 انقلابی عمل کردن به این نیست که یه جبهه درست کنیم و هرکسی غیر از خودمون را بی غیرت و بی ارزش و مکتبی نبودن و سازشکار و مصلحت گرا و امثال ذلک بنامیم.


انقلابی بودن حتی به این نیست که سلیقه به خرج ندیم و همینجور الکی و بدون توجه به شکل مناسب و موجّه اون اقدام کنیم در حالی که شلختگی از سر و کول کارمون بالا بره.


انقلابی بودن به این نیست که تا دو سه تا کارشکنی و یا اقدام با تاخیر از چند نفر دیدیم، حمل بر اکثر بکنیم و جوّ را متشنج کرده و مثلا افشاگری کنیم!!


انقلابی بودن حتی به بلند بودن غیر متعارف ریش بچه پسر دانشجو و میزان ضخامت چادر دختر خانم دانشجو نیست. بلکه رعایت حدود شرعی در رفتارها و تقوای کلامی و اهمیت به درس و بحث هم مهمه.


بچه های خوبی داریم اما خوب بودن تنها کافی نیست. هم باید یادبگیرن قضاوت عجولانه نکنند و هم باید یاد بگیرن ماهی گیری کنن بدون اینکه لازم باشه به این و اون برچسب بزنیم. باید بدونن که عرصه کار اجرایی عرصه تلفیق ارزش ها در نگاه عمل گرایانه (پراگماتیسم) است. به اندازه ای که با لابی میشه کار را پیش برد با چیز دیگه ای کار اجرایی در ایران و در هیچ جای دیگه پیش نمیره. فقط باید حواسمون باشه با دشمنون لابی نکنیم. چون اون وقت میشه همون که میگن: مواظب دستت باش که با بعضیا دست ندی. چون ممکنه دیگه دست نداشته باشی!


ظرافت بعلاوه درایت از اهمّ اصول کار اجرایی هست. بقیه اش را بذار هرچی میخوان بهت بگن.


یاعلی










سلام دوستان، اینجا خیلی داره باد میاد. از عصر ایینجوریه.


امشب به دعوت بچه های کانون سیاسی و بسیج دانشجویی دانشگاهمون ، مهمون نشست سیاسی و تحلیل خبر در مورد «چالش ریاض و صنعا» بودم. جلسه خوبی بود. خیلی بچه ها پر شور و با معلومات و مودب بودن. سخنرانی نبود. گفتگو میکردیم.


ولی از چندتا نکته نمیشه گذشت:


یکی اینکه نقل و انتقال اخبار خوبه اما متاسفانه بیشتر مردم و جوونای ما از تحلیل سیاسی سر در نمیارن. تحلیل سیاسی ، روش منطقی و اصولی شناخت مسیر حوادث و اتفاقاتی است که ذهن بیشتر مردم از درک درست آن عاجزند. اگر کسی روش تحلیل اخبار را که به نظرم جزئی از «صناعات خمس منطق رسانه» است بلد باشه حتی میتونه تا حدود بسیاری حوادث بعدی را پیش بینی کنه. پس علیکم بالتحلیل لا بالحواشی!


دوم اینکه اصولا نباید توقع داشت که کلاس و دوره ای جهت ارائه روش تحلیل به سبک پُست مدرن و با رویکرد منطق رسانه در جامعه ما عرضه بشه. دلایل متفاوتی داره که صلاح نیست عرض کنم. اما میشه با حداقل مطالعه 100 مقاله استاندارد در این زمینه با رویکرد علمی پژوهشی به نتایج قابل توجهی رسید.


سوم اینکه اگر قرار باشه به تحلیل درست برسیم، باید عرفی نگری را در گام نخست کنار بذاریم و حواسمون باشه که در جوّ غالب عرفی اخبار و گزارشات نمونیم. البته کار راحتی نیست اما چاره ای جز گذار از آن نداریم.


چهارم اینکه بنده معتقدم روش تحلیل سیاسی رابطه مهمی با جنسیت انسان ها داره. در بحث زنان استراتژیست این مطلب را کامل شرح دادم و درباره اش سخن گفتم. همین اشاره بس که بفهمیم نمیشه یک مطلب تحلیلی سیاسی از یک واقعه را برای دو جنسیت متفاوت، یک گونه تفسیر کرد اما میتوان نتیجه واحد گرفت و به سرانجام رسید.


پنجم اینکه باید دقت داشت که «هرکس حتی اگه دکترای علوم سیاسی در هر شاخه ای از زیر شاخه های علوم سیاسی داشته باشه، لزوما قادر به ارائه تحلیل سیاسی درست نخواهد بود» کما اینکه «هرکس سطح چهار یا همون دکترای حوزه علمیه داشته باشه، ضرورتا دین شناس محسوب نمیشه»


لطفا دقت کنید که در دام جهل مرکب کسی نیفتید!


یاعلی










سلام عزیزان، روز و شبتون بخیر


امروز برای گروهی از خانم های دانشگاهمون درباره مادر و مادری کردن صحبت کردم.


تا حالا به این سوالات فکر کردین:


زنی که ناخواسته مادر شده ، آیا میشه روز مادر بهش تبریک گفت؟


زنی که حتی برای سقط جنینش هم چندبار اقدام کرد اما سقط نشد و اون بچه به دنیا اومد ، آیا مادر محسوب میشه و میشه بهش تبریک گفت؟


زنی که کارمند هست و طفل شیرخواره اش را به مهد کودک و خونه مامان بزرگ و بابابزرگ میسپاره و وقتی بعد از ظهر بچه اش را میبینه ، بچه داره از گشنگی و کمبود عاطفه مادرانه له له میزنه ، میشه اسمش را مادر گذاشت و روز مادر واسش جشن گرفت؟


زنی که نفرین به عزیزانش مثل نقل و نبات ورد زبونش هست ، میشه بهش تبریک گفت؟


زنی که تنها هنرش پختن و شستن هست اما در تربیت بچه هاش هیچ تلاش خاصی انجام نمیده میشه مادر حقیقی محسوبش کرد و بهش تبریک گفت؟


بالاخره باردار شدن و حاملگی و وضع حمل سخته و مهمه اما هنر نیست!


هنر ، تربیت و تلاش برای پرورش نسل و ذریه عاقل و فهیم و سالم هست نه نسلی مملو از کمبودهای مادرانه و محصول تربیتی غیر از آغوش پر مهر و محبت مادرانه.


امروز درباره اینا و دوتا موضوع دیگه صحبت کردم و الحمدلله با تنظیم وقت ، تونستیم در طول یک ساعت و ربع ، جمع بندی کنیم.


راستی امروز مادرم چشمش را عمل کرد. الحمدلله خوبه و الان هم خونه است.


انشالله همه مادرانی که هنر مادری را بلدند مخصوصا مادر عزیزم سالم و عاقبت به خیر باشند.


یاعلی










سلام دوستان، شام میلاد مادر خوبی ها مبارک!


آقا در راستای ویژه برنامه میلاد حضرت زهرا در خونمون، امروز من اولین چلو مرغ پختنم را تجربه کردم!!


اینقدر کیف داد که نگو! کد بانویی شدم واسه خودم!


مرغ را از یخ بند درآوردم تا یخش آب بشه و رفتم نماز جمعه. از بعد از نماز جمعه شروع کردم به پختن تا ساعت 4:30 طول کشید. اما چلو مرغ شدا !


اول برنج خیس کردم و بعدش مرغ را با پیاز خورد شده و نمک و ادویه و یکی دو کاسه آب گذاشتم حال بیاد. بعدش گرفتم دور برنج پختن. وقتی آبش جوش اومد برنجی که خیس کرده بودم ریختم توش و بالا سرش بودم تا سر نره. بعدش صافش کردم و ریختم توی قابلمه ای که توش یه کم روغن و ادویه بود تا تهدیگ علیه السلامی به عمل بیاد. وقتی خیالم از بابت برنج راحت شد، رفتم سالاد درست کردم تا مرغه خوب بپزه. بعدش مرغ را چنان سرخ کردم که نگو و نپرس! (مدیونید اگه حمل بر خود ستایی بکنید!!) بالاخره باید حقیقت را گفت! اشتباهم این بود که اول سیب زمینی سرخ نکردم اما چندان اهمیتی نداره. بالاخره اونم سرخ شد.


تجربه خوبی بود. آشپزی آرامش جالبی میاره.


راستی چندتا سوال از پُست قبل پرسیده بودین که الان جواب میدم:


اولا روغنش چی باشه مهم نیست . مهم اینه که به ذائقه تون خوش بیاد. دو سه روز عمر ارزش نداره خودتون را از نعمت های الهی محروم کنید و پرهیز غذایی بکنید!!


دوما آره . هنوز نوشابه میخورم. بین خودمون باشه اما چند وقته با خودم فکر میکنم آیا در بهشت نوشابه و چایی هم میدن یا نه؟!


سوم اینکه نمیشه عکس از خودم در حال آشپزی بذارم. بالاخره نحوه پوشش و.... ولش کن حالا.


اینم دوتا عکس از شاهکار امروزم:


حدادپور

 

 

حدادپور

 

سفارشات جهت مجالس پذیرفته نمی شود!!

 

راستی! موندم چرا امروز طاها روز زن و روز مادر را به من هم تبریک گفت!!

 










خدا رحم کنه! دارم ماکارونی برای نهارمون میپزم! این جزئی از ویژه برنامه خونه ما برای میلاد حضرت زهراست.


این دو روز قراره من غذا بپزم و نمیخوایم غذا از بیرون بگیریم.


نیست که چیزایی که روی منبر به خورد مردم میدم خام و نپخته نیست لهذا دارم ماکارونی میپزم!


اول پیاز را در روغن تفت دادم و وقتی یه کمی سرخ شد، بهش نمک و ادویه اضافه کردم. یه کم هم زدم و بعدش هم دوتا مُشت (جهرمی ها بخوانند: پِج) سویای ریز شده بهش اضافه کردم و خوب تفتش دادم. بعدش نوبت یه قاشق و نیم ربّ گوجه فرنگی رسید. رنگ و مزه خوبی بهش میده. دیدم داره میسوزه، لذا شعله اش را خاموش کردم و گذاشتم کنار. یه قابلمه برداشتم و نمک ریختم توش و تا نصف پر از آب کردم و حالا داره به جوش میاد. میخوام وقتی جوش اومد نصف ماکارونی ها را بریزم توش تا به مدت هشت دقیقه جوش بخوره. بعدش هم آبشو خالی کنم و ماکارونی ها را صافش کنم و با آب خنک (آب زیر شیر) خیسش بدم. چندتا سیب زمینی آماده کردم که اگه خدا قبول کنه بذارم ته قابلمه تا انشالله تهدیگ سیب زمینی مَشتی درست بشه.


بالاخره کاریه که از دستمون بر میاد!


خدا ازمون قبول کنه!


ببخشید غذام رو گازه !!


فعلا

 

..................................................................................

 

ساعت 4:30 عصر

 

بفرمایین ماکارونی !

 

حدادپور

 

 

حدادپور

 








 

شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در آشپزخانه مشغول کار بود رفت و یک برگ کاغذ را به او داد. مادر دستهایش را تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند :

 

پسر با خط بچه گانه نوشته بود:

 

کوتاه کردن چمن باغچه:3000تومان

 

مرتب کردن اتاق خوابم:1000 تومان

 

مراقبت از برادر کوچکم:2000 تومان

 

بیرون بردن سطل زباله:5000 تومان

 

نمره ی خوبی که امروز تو درس ریاضی گرفتم:6000تومان

 

جمع بدهی شما به من17000تومان

 

مادر در حالی که به چشمان منتظر پسر نگاه می کرد چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت پشت برگه صورت حساب پسراین عبارت را نوشت :

 

بابت سختی9ماه که در وجودم رشد کردی :هیچ

 

بابت تمام شبهایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم :هیچ

 

بابت تمام عذاب هایی که در این چند سال برایت کشیدم تا بزرگ شوی :هیچ

 

بابت نظافت - غذا و اسباب بازی هایت :هیچ

 

و اگر همه ی اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند در حالی که چشمانش پر از اشک بود و به چشمان مادرش نگاه میکرد گفت مامان :

 

دوستت دارم !!!

 

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورت حساب نوشت پرداخت شد....

 







صفحات :
|  1  2  3  >  |