سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 534754
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 29
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،

 

دلیل نمیشه اگه کسی اشتباهی کرد، علی الخصوص در سلسله مباحث علمی پرچالش، ولش کنیم و چیزی بهش نگیم اما همه کس هم ارزش دهن به دهن شدن ندارن.

امشب میزگردی بود که بسیاری حرف های غیرمنطقی و بی ارزش گفتند و شنیدیم.

من فقط در جلسه حاضر شدم تا ببینم چی میگن و چجور بحث میکنن.

خدا میدونه خیلی ناراحت شدم از اون همه حرف های سلیقه ای حالت تهوع گرفتم.


با خودم قرار گذاشتم که فردا برم پیش دونفرشون (که یکیشون روحانی بود و دومی هم دانشگاهی بود و سومی هم که انگار اصلا نبود) و باهاشون حسابی بحث کنم و اشتباهاتشون را بهشون بگم. هرچند یقین دارم که هیچکدومشون قبول نخواهند کرد!


اما خیلی اتفاقی، پیامکی واسم اومد که بنظرم رسید باید یه کم تامل کنم و حداقل فعلا چیزی نگم.


اون پیامک این بود:


هیچ وقت به کوچه بن بست گیر نده و به او ناسزا نگو؛ رنج بن بست بودن برایش کافی است!







 

معمولا وقتی دلیلی بر مسئله ای نباشد و در عین حال بخواهند از آن مصادره به مطلوب کنند، آن مطلب را بدون دلیل و برهان، جوری بیانش میکنند که انگار اگر آن را نپذیری، به همه مقدسات توهین کرده ای!

یکی از آن مطالب پر تمتراق، بحث علم غیب است که بر و بچه های دانشگاه الریاض عربستان و کارنشناسان شبکه های نور و کلمه و وصال، خیلی دربارش مدعاهای بی دلیل جار زده اند.

چند شب پیش که هاشمی(مجری مثلا محترم شبکه کلمه) به علم غیب پرداخت آن را منحصر در خداوند کرد و هیچ دلیل دیگری نیاورد! کارنشناسان شبکه وصال و نور که آن شب، عبداللهی و فاروقی بودند آنها هم هیچ دلیلی جز قرآن نیاوردند و چنان چشم و ابرو می آمدند که ...

 اما قرآن کریم نظر دیگری دارد:

قرآن معتقد است که علم غیب،به طورمطلق ونسبت به هرچیزودرهرشرایطى مخصوص خداونداست، «وَعِنْدَهُمَ فاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» (انعام، 59)

امّابه اذن و اراده‏ الهى گاهى براىاولیاى خدا دریچه‏ های ىازغیب گشوده مى‏شود، «تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ» (هود، 49)

لذاپیامبران الهى،ازعلم غیب برخوردارند. چنانکه درآیه‏ ى 26 سوره‏ ى جنّ مى‏فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلایُظْهِرُعَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّامَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ»

نه فقط علم غیب،بلکه قدرت انجام کارها ى خارق العاده نیزمخصوص خداست،امّاخداوندبه هرکس که بخواهد و به هرمقدارکه مصلحت بداند عطا مى‏کند.

باآنکه مرگ وحیات بدست اوست، «أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا» (نجم، 44)،لکن حضرت عیسى ‏علیه السلام نیز با اذن او مردگان را زنده مى‏کند، «أُحْیِ الْمَوْتى ‏بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل‏عمران، 49)

 باآنکه خداوند جان‏ها را مى‏گیرد، «اللَّهِ‏ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» (زمر،42) لکن فرشتگان نیز با اذن او جان مردم را مى‏گیرند، «یَتَوَفَّکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ» (سجده،11)

 باآنکه تنها او خالق است، «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» (رعد، 16)،لکن حضرت عیسى ‏نیز با اذن الهى خلق مى‏کرد. «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَا لطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْر بِإِذْنِی»(مائده، 110)

 

خیلی عجیبه! قرآن بر و بچه های شبکه های مزبور فرق میکنه و این آیات را نداره یا قضیه یه چیز دیگه است؟







نه پیرم نه دُگم و متعصبانه به همه چیز نگاه میکنم اما دوس دارم خارج از گود به بعضی چیزا «قشنگ» نگاه کنم نه اینکه به هرطرف خیره بشم.

امروز(سه شنبه، 27آبان) به تاریخ قمری، سالروز بیدار شدن اصحاب کهف از خواب چند قرنشان است.

تصور بفرمایید اصحاب کهف، از خواب بیدار شدند و یه راست اومدن وسط پارک هایی که هردختر و پسری با یه شمع پاشده اومده تا یا یاد پاشایی را گرامی بدارد یا وجود خودشو به دیگران یادآوری کنه یا حالا هرچیز دیگه.

چشم اصحاب کهف چرا ده تا نشه وقتی:

1 - اصحاب کهف بخاطر «جوگیر نشدن» و همرنگ جماعت کفار نشدنشون از شهرشون رونده شدند اما اینا به خاطر جوگیر شدن به پارکها هجوم آوردن!

2 - اصحاب کهف بااینکه از مردم و حکومت رونده شده بودند میتینگ نگرفتند اما اینا با وجود همکاری تمام قد صدا و سیما و نیروهای انتظامی و... بازم میتینگ میگیرن!!

3 - اصحاب کهف به کسانی که با اونا به خاطر دفاع از مقدساتشون به غار نیومدند وصله و برچسب نزدند اما روزنامه های اینا به خاطر عدم شرکت دیگران، به بقیه انگ بی هنری و عدم درک هنرمندان و... زدند!!

4 - اصحاب کهف با اینکه تمام ادیان و ملل جهان را مبهوت ایمان و عزم راسخ خودشون کردند تازه بهشون میگن«یاران غار» اما اینا بخاطر اجرای چندتا کنسرت و درآوردن صدای کف و سوت مردم بهشون میگن«هنرمند»!!

5 - اصحاب کهف وقتی شب خوابیدند مایه درس اولوالباب(خردمندان عالم) شدند اما اینا صبح از خواب بیدار شدند اما درس و دانشگاه را تعطیل کردند تا مضهکه شبکه b b c و تیر و طایفه های اون وری آبیشون بشیم!

6 - بییشتر مردم اون روزگار(به شهادت متون تاریخی) در برابر خانواده اصحاب کهف موضع نگرفتند بلکه تازه خیلی ها به سر عقل و دین آمدند اما بعضی از اینا به پدر محترم مرحوم پاشایی که گفته بود «توی ماه محرم واسه پسرم کنسرت مختلط و مجالس ناجالب نگیرید»، گفتند: پسرت بوده که بوده! وقتی روضه علی اکبرت را خوندی پاشو برو دیگه!

خدا روح مرتضی پاشایی را شاد کنه و به خانواده اش علی الخصوص پدر محترمش صبر عنایت کنه ان شاءالله.

 همچنین امیدوارم هنرمندان و بازیگرها و خواننده های ما بفهمند که بالاخره از «سکانس آخر زندگی» گریزی نیست و باید جوری زندگی کرد که قبل از خودمون یه چیزی واسه اون طرفمون(قبر و برزخ و قیامتمون) بفرستیم وگرنه اصلا روی هیکل دوستان مثلا هنرمندتون نمیشه در مراسم تشییع و ترحیمتون حساب کرد. چون در مراسم تشییعمون، وقتی خانم های بسیار بدحجاب با انواع آرایش های غلیظ مجلس ترحیمی(!!) و دختر و پسرهای مختلط با فاصله اندک شرکت کنند و هنرپیشه ها جوری بایستند که مدل موهای لاس و لَختشان به هم نخورد و چهره های ورزشی و هنری جوری قدم بردارند که پوزیشن قشنگتری در قاب دوربین ها داشته باشند و...، فکر نمیکنم مراسم ترحیم و تشییعمان محلّ رفت و آمد ملائک رحمت باشه و حتی روضه علی اکبر امام حسین علیه السلام به شادی روحمان کمک شایانی بکنه.(تازه اگه مثل مرحوم پاشایی، لیاقت خواندن روضه علی اکبر بالای جنازه مان را داشته باشیم و پدر گُل، شجاع  و سینه سوخته ای مثل بابای مرتضی پیدا بشه)

یا حق







برخی تالیفات ائمه تا قبل از تالیف جوامع روایی از منظر شهید مطهری


با سلام و ادب خدمت دوستان عزیزم


از قبل از طلبگی، با آثار شهید مطهری خیلی صفا میکردم و بارها در منبرها و جلساتم از ایشان مطالب زیبایی وام گرفته ام.

یک مطلب قشنگ درباره تالیفات ائمه چندشب پیش دیدم که به نظرم رسید به بهانه امروز به شما و همه کتابخانه دار ها و کتابدارها تقدیم کنم.

شهید مطهری می فرمایند:

اولین و دومین کتاب حدیثى شیعه یکى کتابى است به خط على علیه السلام که در نزد ائمه اطهار علیهم السلام بوده و ائمه گاهى آن را به دیگران ارائه مى‏داده‏اند و یا از آن نقل مى‏کرده‏اند که در کتاب على چنین آمده است؛ دیگر کتابى است به نام «مصحف فاطمه علیها السلام».

از این دو کتاب که بگذریم، اولین کتاب حدیثى کتاب ابورافع غلام آزادشده رسول خداست که در سنن و احکام و قضایا نوشته است. ابورافع یک غلام قبطى است که رسول خدا او را آزاد کرد. او و دو فرزندش عبیداللَّه و على از شیعیان امیرالمؤمنین على علیه السلام به شمار مى‏روند. نام عبیداللَّه بن ابى رافع به عنوان کاتب یا خزانه‏دار امیرالمؤمنین در زمان خلافت آن حضرت زیاد در کتب یاد مى‏شود.                       

علماى شیعه مانند نجاشى در الفهرست او را اول مصنف شیعه دانسته‏اند (تاسیس الشیعه، ص284) بعد از ابورافع، سلمان فارسى کتابت حدیث کرده است. اثر سلمان فارسى درباره شرح و توضیح حدیث جاثلیق رومى بوده است که بعد از وفات رسول اکرم به مدینه براى تحقیق آمد (قسمتهایى از این حدیث در کتاب توحید صدوق به‏طور متفرق ذکر شده. رجوع شود به آن کتاب، چاپ مکتبة الصدوق در سال 1387، ص 282 و 286 و 316)

 پس از سلمان نام عده دیگر از قبیل ابوذر غفارى و اصبغ بن نباته و دیگران برده مى‏شود. سلیم بن قیس از صحابه امیرالمؤمنین تألیفى دارد که اخیراً به طبع رسیده است (تاسیس الشیعه، ص280) در طبقه بعد کتابى که از شیعه باقى مانده و طبقه به طبقه روایت شده است صحیفه سجادیه است. وفات امام سجاد در اواخر قرن اول است و این اثر جاوید که به نام «زبور آل محمد» معروف شده است، از نیمه دوم قرن اول به صورت مکتوب دست به دست نقل و روایت شده است.

نیمه اول قرن دوم یعنى زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام که تا حدودى براى شیعه آزادى بوده است، دوره اوج نقل و روایت و ضبط و کتابت حدیث است. نام چهارهزار نفر برده مى‏شود که از محضر امام صادق استفاده کرده‏اند. اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السلام چهارصد کتاب حدیثى تألیف کرده‏اند که به «اصول اربعمأة» معروف است. مؤلفان این کتابها از ملیتهاى مختلفند.

در دوره بعد، یعنى اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم تألیف جوامع حدیث رایج شد. کتب حدیثى که امروز در میان شیعه و سنى موجود است همان جوامع است و در این دوره است که ایرانیان نبوغ خود و هم اخلاص و صمیمیت خود را نسبت به اسلام در این زمینه نشان داده‏اند .

 

مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏14، ص: 414







سلام دوستان

امروز سالروز وفات دو علامه بزرگ جهان اسلام(نه فقط جهان شیعه) یعنی جناب علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1360 و جناب علامه محمد تقی جعفری در سال 1377 شمسی است. خدا روح هر دو بزرگوار را غریق رحمت بی کرانش نماید.

اولین بار که من با آثار علامه جعفری آشنا شدم، کلاس دوم راهنمایی بودم که کتاب «فلسفه و هدف زندگی» ایشان را بعد از پنج بار خواندن، فهمیدم که نمیفهمم. حتی نفهمیدن کتاب آن بزرگ مرد برایم لذت داشت چه برسد به اینکه جملاتی از آن را میفهمیدم. اینقدر مشتاق مفاهیم آن کتاب شدم که سر کلاس دینی دوم راهنمایی درباره اش بیست دقیقه حرف زدم. البته حالا که فکرش میکنم خودم هم تعجب میکنم که چگونه این کار را کردم. سپس نقد ایشان را به آراء کریشنا مورتی مرا به خود جلب کرد. از هرچه بگذریم، کتاب «شهید فرهنگ» که درباره وجود نازنین امام حسین علیه السلام نگاشتند خیلی قابل استفاده بود و من بیش از ده بار این کتاب را یا خواندم یا به آن مراجعه داشته ام. لذت عجیب فهمیدن و نفهمیدن را نمیتوانم از خواندن «شرح نهج البلاغه» ایشان کتمان کنم و همیشه افسوس میخوردم که چرا باید شرح ایشان بر «مثنوی» تمام شود اما شرح این بزرگمرد بر نهج البلاغه ناتمام ماند؟!

عجبا از علامه طباطبایی! خدا این فیلسوف قرآنی را با انبیا و اولیایش محشور کند. اولین برخورد من با آثار ایشان، با خواندن کتاب پرمغز«شیعه در اسلام» رقم خورد. اینقدر این کتاب بر ذهنم اثر مثبت گذاشت که از خدا خواستم به من توفیق تالیفات فراوان در زمینه خدمت به فرهنگ تشیّع کند. «بدایه و نهایه» ایشان را هرکدام دوبار درس گرفتم چرا که معتقد بودم که فهم این دو اثر، کلید استفاده از گنجینه منظومه سبزواری و اسفار اربعه صدرمتالهین است. زمانی که سطوح حوزه میخواندم، بیش از چهار نفر هم مباحثه «تفسیر المیزان» را تجربه کردم اما لذت فهمیدن المیزان را یکی از اساتید حوزه علمیه بابل در جلسات شبانه ای که منزلشان داشتیم به من القا کرد...

حالا بگذریم. قصد نداشتم اینا رو بگم.

دلم از یه چیزای دیگه میسوزه.

دلم از این میسوزه که اکثر عزیزان طلبه از آثار و اندیشه های این دو ابر مرد تاریخ تفکر اسلامی بی خبرند. خود منم یکی از اونا. تعارف نداریم.

بدون تعارف، بیش از نود درصد طلبه های ما حتی اسم پنج تا از تالیفات علامه جعفری را هم نمیدانند چه برسد به اینکه خوانده باشند!

دلم میسوزه از اینکه آثار علامه جعفری و علامه طباطبایی در بیشتر کتابخانه ها علی الخصوص کتابخانه حوزه ها به زینت المکتبه تبدیل شده و از واکاوی آثار این دو مرد بی بهره ایم.

دلم میسوزه که اینقدر در فقه و اصولی ما را غرق کرده اند که نه مجتهد پرور است و نه مجال استفاده از دیگر متون و سرمایه های ناب علمی حوزوی به ما میدهد.

دلم میسوزه از اینکه علامه جعفری و علامه طباطبایی مال ماست اما هیچ عزم جدی مبنی بر مطالعه سیر آثار آنان وجودنداره!

دلم میسوزه که شاگرد آن دو مرد بودن به اندازه ای که سبب افتخار شده، سبب ترویج افکار و آثار آنان حداقل در سطح حوزه نشده است!

دلم میسوزه از اینکه حضرت آقا اینقدر توصیه و سفارش به حفظ و مراجعه به آثار آن دو ابر فیلسوف بزرگ کرده اند اما ما بیشتر به کارهای سمیناری و کنگره ای پرداخته ایم.

چرا نباید دوره های فوق تخصصی «جعفری شناسی» و «طباطبایی شناسی» در حد طلاب سطح دو و سه و چهار برگزار بشه؟

آیا فقط به خاطر این که علامه جعفری به فرهنگ پرداخت و علامه طباطبایی زیر بار بر زمین مانده فلسفه را در عصر حاضر گرفت و تالیفات مستقل فقهی و اصولی ندارند باید محترمانه به حاشیه حوزه رانده شوند؟!

خدا رحممون کنه اگه فردای قیامت بخواهند قرآن و نهج البلاغه را بیاورند وسط، و بگویند چرا به خادمان و مفسران بزرگ این دو موهبت الهی بها ندادید و فقط بخش هایی از ترجمه تفسیر المیزان را جزء دروس جنبی و تلخیصی حوزه ها قرار دادید؟!!

خدا روح هر دو بزرگمرد را شاد کند و آنان را از شاکیان فردای قیامت ما قرار ندهد.







آقا شدن به جیب مردم نمیشه! اگه هم بشه دوام نداره.

چند روز قبل در یکی از جلسات، یکی از عزیزان روحانی داشت مثلا گزارش مختصری از بعضی فعالیتهایش میداد. یهو یه بنده خدایی که اصلا به بادمجون دور قاب چین بودن معروفه، شروع کرد از فضائل و بخشش های کریمانه(!!) روحانی مدنظر گفتن و داد سخن را اینگونه در دست گرفت که: حاج آقا پول فلان مراسم را داده اند، حاج آقا هزینه فلان اردو را داده اند، حاج آقا فلان جا خرج کرده اند، حاج آقا فلان جا سفره انداخته اند و خدا خیرشون بده که اینقدر دست به خیر هستند و...

اینقدر ضایع بود که همه داشتن به هم نگاه میکردن. مخصوصا جلوی حاج آقا دژکام که امام جمعه و بزرگ شهر ماست و من تا حالا ندیدم حاج آقا دژکام به کسی و جایی بخوان فاکتور و صورت خرج و مخارج را بدهند و به رخ مردم بکشن، واقعا خجالت کشیدم که چرا دارن این دو نفر اینجوری عرض اندام میکنن. حداقل باید در محضر حاج آقا کمی رعایت میکردند و حیای بیشتری به خرج میدادند.

من که همه میدونن آفریده شدم واسه بُرجک زنی اینجور آدمها و اصل فلسفه آفرینش و ولادت بنده برای تِست صراحت لهجه بوده، دو تا سوال پرسیدم و بقیه اش را باید خودتون میبودید و میدیدید که چه شد!

من گفتم: خدا هردو بزرگوار را حفظ کنه اما احساس میکنم دو تا سوال واسه همه پیش اومده ولی کسی چیزی نمیگه!

سوال اول اینه که : مگه شما دارین از جیبتون خرج میکنین که اینجوری واسه هم پپسی باز میکنین؟! چرا خرج کردن از جیب وجوهات مردم و بیت المال را سبب آقایی خودتون قرار میدید؟

سوال دوم: یا این کارها وظیفتون بوده یا وظیفتون نبوده! اگه وظیفتون بوده و خرج کردید که دیگه در کوس و کرنا کوبیدن نداره! اگه هم وظیفتون نبوده و مقاصد و اغراض دیگه در کار بوده، خدا به دادتون برسه و باید فاتحه عدالت حضرات را بخوانیم!

بارها شنیدم که مثلا اردوی مشهد .... بوده و همین بنده خدا بخش ناچیزی از هزینه اردو را از وجوهات و ... پرداخت کرده ولی جوری رفتار کرده که همه اهل اردو احساس دِین و وامداری به اون پیدا کردن!!! آخه تقوا و توصیه های مکرر به تقوا در روزهای جمعه ها که فقط مال مردم نیست! اول مخاطبش من و تو هستیم.

آقا بعد از جلسه غائله ای شد که نگو و نپرس.

اما الهی شکر، حداقل خدا از بابت نهی از منکر، این قلیل توسلات را ازم قبول کنه ان شاءالله 







امام حسین علیه السلام اهل رو زدن به دشمن و تقاضا و خواهش از یه مشت گرگ گرسنه نبود

امام حسین نه نماز قضا داشت و نه واسه یه شب بیشتر زنده موندن دلش لک میزد

امام حسین حتی نقشه جنگ را هم لازم نداشت که بچه های حرمشون بخوان برن و اطلاعات شناسایی کنند و برگردن

امام حسین حتی دیگه تقاضای دیدار دیپلماسیک شب جنگ و رای زنی های سیاسی و از این جور حرفها هم نداشتن

امام حسین اصلا مثل من و شما نیستند که بخوان شب آخر عمرشون به استغفار و توبه مشغول باشند و از این جور حرفها

حال ایشون مثل حال کسی نبود که فردا عمل جراحی داشته باشه و دکترا قطع امیدش کرده باشند اما بگن حالا بذار یه شب دیگه هم...

اصلا این قصه ها نیست

اباعبدالله الحسین علیه السلام فقط عبد بود و بس

فقط دوس داشتن یه شب دیگه هم بندگی و رازداری و عشق بازی کنند

حتی به اندازه چند ساعت تا صبح هم لذت بندگی از عسل شیرین تر است

امام حسین، اباعبدالله است

و عبد بودن یعنی همه چیز

یااباعبدالله الحسین 







خدا رحمت کنه مرحوم حاج آقا عرفایی جهرمی.

من چندین بار پیش ایشون نشسته بودم و هم کلام شده بودیم. همیشه ازشون خوشم میومد.

چندتا درس از زندگی ایشون واسم همیشه مهم است:

1- مرحوم عرفایی با اینکه ملبس به لباس مقدس روحانیت بودند اما کُنج دکان ساعت سازی هم کار میکردند. کاش همه ما آخوندها یاد بگیریم که کار، ننگ نیست و با شئوناتمون منافات نداره. اتفاقا این خیلی خوبه که پول دنیا را برای دنیا خرج کنیم و از وابستگیمون به وجوهات و شهریه و امثال ذلک کم کنیم.

طرح هجرت و طرح روحانی مستقر و تدریس و مشاغل دولتی و نظامی و امنیتی و ... از کارهای آبروداری است که نه تنها خدمت به نظام و آرمان ها و دغدغه های حضرت آقا محسوب میشه بلکه از شدت وابستگی ما به شهریه و ثلث وجوهات و... کم خواهد کرد.

2- مرحوم عرفایی با اینکه از اولین نمازگزارهای مسجدالزهرا شهرک انقلاب است بلکه خیلی آرام به تبلیغ دین پرداختند و مهم اینجاست که وقتی مسجدی با چنین مقیاس و طول و عرض، امروزه ساخته شده، هیچ ادعا و منیّتی از جانب ایشون و فرزندانشان علی الخصوص حاج عباس آقا مطرح نشد.

مسجد و حسینیه و امامزاده، مِلک طِلق کسی نیست که به ارث برسد. چه برسد به امامت جماعت بودن آن که در بعضی اماکن مذهبی شاهد آن هستیم. حالا دیگه چه برسد به اینکه شخصی غیر روحانی به عنوان امام جماعت جایی باشه و خودشو مجتهد جا بزنه و... !

3- به خدا قسم، بزرگی به زینت المجالس شدن و خود را به زور در جمع ردیف اول و صدرنشین های محافل قرار دادن نیست. بزرگی به مناعت طبع است و دوری از شهوت شهرت. مرحوم عرفایی زمانی که بردن نام امام خمینی جرم بود، در وقایع دهه پنجاه و شصت از سخنرانان انقلابی بوده که به رسم مناعت طبعش، از سهم خواهی در انقلاب پرهیز داشت.

خدا رحمتشون کنه.

الهی نسل امثال ایشون زیاد بشه و بتونیم بی ادعا، به نظام و انقلاب و حضرت آقا و مردم خدمت کنیم.







سلام خدمت همه دوستان

دیشب از جهرم برگشتم و الان اصفهانم.

سفر تبلیغی خوبی بود. الحمدلله تجارب و مسائل جدیدی هم برام پیش اومد که به لذت این سفر افزود.

در این سفر، اتفاقات جالبی رخ داد. مثلا: سخنرانی در جمع رئسای ادارات از همه چهره های مختلف شهر، چهار سخنرانی در جمع بچه های باصفای سپاه جهرم، دعوت یکی از امام جمعه های اهل سنت اطراف بندر عباس درباره ارائه موضوع عدالت صحابه که در مسجد خواجویی جهرم ارائه دادم، سخنرانی در جمع چندهزار نفر از خواهران عاشورایی در تاسوعا و عاشورا، سخنرانی در جمع بچه های....باموضوع امام حسین و جرم امنیتی، سخنرانی در جمع رفقای چندتا هیئت و...

اما چیزی که به لذت این سفرم می افزود و به همه سفرم می ارزید دعای پدرم بود.

 دو تا مسئله پیش اومد که بابام خیلی خوشجال شد و کلی برام دعا کرد.

خیلی در آرامشم موثره و دلم قرص میشه وقتی بابا و مامانم دعام میکنن.

مخصوصا وقتی بابام میگه: خدا دستت را بگیره! خدا خجالتت نده!

دلم قرص میشه. احساس میکنم پشتم به کوهه و همه چی حَلّه.

خدا عمرشون بده الهی.







سلام خدمت همه عزیزان

امیدوارم ماه محرّم خوشی را تا الان سپری کرده باشید و بهترین بهره ها را از دامن مجالس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را ببریم.

دیشب بعد از آخرین منبرم، ساعت حدود 11 شب بود، چند دقیقه ای نشستم کنار منبر و چندنفری از بچه های اون مجلس که حدود بین 17 تا 25 ساله بودند دورم جمع شدند. خداییش از سوالات پخته و جالبشون لذت بردم. اصلا خستگی از جونم در اومد.

یه نفرشون که خیلی هم تیپ امروزی و فشنی داشت و از چشماش خوندم که کارم داره اما توی جمع نمیخواد مطرح کنه، نظرمو جلب کرد.

مدام به گوشیش نگاه میکرد و فهمیدم که خیلی وقت نداره. پاشدم و خداحافظی کردم اما بازم بچه ها تا در ماشین باهام اومدن.

خلاصه با اون پسره 23 ساله خوش تیپ تنها نشستیم تو ماشین.

اون مال اون محله نبود و اصلا اعضای اون هیئت را نمیشناخت. دنبال یه جای دنج میگشته واسه تنهایی و روضه، پاشده بود اومده بود اونجا.


اهل اینکه بخوام زیر زبون مردم برم نیستم الحمدلله


اما دلیل جالب و قشنگی داشت واسه این که دوس داشته تنها باشه و بره یه جایی که کسی نشناسدش


گفت: دوس داشتم برم یه جایی که دوس دخترم نباشه و مدام نگاه سنگینش را روی خودم احساس نکنم...


پرسید: حاج آقا! این توبه محسوب میشه؟ ینی خدا واسه اینکه دوس نداشتم ماه محرم حتی توی مجلس حضرت ابالفضل گناه کنم منو میبخشه؟


صورتشو بوسیدم


لبام خیس شد...


اشکاش خیلی داغ بود...


خدا حفظش کنه.






صفحات :
|  1  2  >  |