سلام دوستان

امروز سالروز وفات دو علامه بزرگ جهان اسلام(نه فقط جهان شیعه) یعنی جناب علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1360 و جناب علامه محمد تقی جعفری در سال 1377 شمسی است. خدا روح هر دو بزرگوار را غریق رحمت بی کرانش نماید.

اولین بار که من با آثار علامه جعفری آشنا شدم، کلاس دوم راهنمایی بودم که کتاب «فلسفه و هدف زندگی» ایشان را بعد از پنج بار خواندن، فهمیدم که نمیفهمم. حتی نفهمیدن کتاب آن بزرگ مرد برایم لذت داشت چه برسد به اینکه جملاتی از آن را میفهمیدم. اینقدر مشتاق مفاهیم آن کتاب شدم که سر کلاس دینی دوم راهنمایی درباره اش بیست دقیقه حرف زدم. البته حالا که فکرش میکنم خودم هم تعجب میکنم که چگونه این کار را کردم. سپس نقد ایشان را به آراء کریشنا مورتی مرا به خود جلب کرد. از هرچه بگذریم، کتاب «شهید فرهنگ» که درباره وجود نازنین امام حسین علیه السلام نگاشتند خیلی قابل استفاده بود و من بیش از ده بار این کتاب را یا خواندم یا به آن مراجعه داشته ام. لذت عجیب فهمیدن و نفهمیدن را نمیتوانم از خواندن «شرح نهج البلاغه» ایشان کتمان کنم و همیشه افسوس میخوردم که چرا باید شرح ایشان بر «مثنوی» تمام شود اما شرح این بزرگمرد بر نهج البلاغه ناتمام ماند؟!

عجبا از علامه طباطبایی! خدا این فیلسوف قرآنی را با انبیا و اولیایش محشور کند. اولین برخورد من با آثار ایشان، با خواندن کتاب پرمغز«شیعه در اسلام» رقم خورد. اینقدر این کتاب بر ذهنم اثر مثبت گذاشت که از خدا خواستم به من توفیق تالیفات فراوان در زمینه خدمت به فرهنگ تشیّع کند. «بدایه و نهایه» ایشان را هرکدام دوبار درس گرفتم چرا که معتقد بودم که فهم این دو اثر، کلید استفاده از گنجینه منظومه سبزواری و اسفار اربعه صدرمتالهین است. زمانی که سطوح حوزه میخواندم، بیش از چهار نفر هم مباحثه «تفسیر المیزان» را تجربه کردم اما لذت فهمیدن المیزان را یکی از اساتید حوزه علمیه بابل در جلسات شبانه ای که منزلشان داشتیم به من القا کرد...

حالا بگذریم. قصد نداشتم اینا رو بگم.

دلم از یه چیزای دیگه میسوزه.

دلم از این میسوزه که اکثر عزیزان طلبه از آثار و اندیشه های این دو ابر مرد تاریخ تفکر اسلامی بی خبرند. خود منم یکی از اونا. تعارف نداریم.

بدون تعارف، بیش از نود درصد طلبه های ما حتی اسم پنج تا از تالیفات علامه جعفری را هم نمیدانند چه برسد به اینکه خوانده باشند!

دلم میسوزه از اینکه آثار علامه جعفری و علامه طباطبایی در بیشتر کتابخانه ها علی الخصوص کتابخانه حوزه ها به زینت المکتبه تبدیل شده و از واکاوی آثار این دو مرد بی بهره ایم.

دلم میسوزه که اینقدر در فقه و اصولی ما را غرق کرده اند که نه مجتهد پرور است و نه مجال استفاده از دیگر متون و سرمایه های ناب علمی حوزوی به ما میدهد.

دلم میسوزه از اینکه علامه جعفری و علامه طباطبایی مال ماست اما هیچ عزم جدی مبنی بر مطالعه سیر آثار آنان وجودنداره!

دلم میسوزه که شاگرد آن دو مرد بودن به اندازه ای که سبب افتخار شده، سبب ترویج افکار و آثار آنان حداقل در سطح حوزه نشده است!

دلم میسوزه از اینکه حضرت آقا اینقدر توصیه و سفارش به حفظ و مراجعه به آثار آن دو ابر فیلسوف بزرگ کرده اند اما ما بیشتر به کارهای سمیناری و کنگره ای پرداخته ایم.

چرا نباید دوره های فوق تخصصی «جعفری شناسی» و «طباطبایی شناسی» در حد طلاب سطح دو و سه و چهار برگزار بشه؟

آیا فقط به خاطر این که علامه جعفری به فرهنگ پرداخت و علامه طباطبایی زیر بار بر زمین مانده فلسفه را در عصر حاضر گرفت و تالیفات مستقل فقهی و اصولی ندارند باید محترمانه به حاشیه حوزه رانده شوند؟!

خدا رحممون کنه اگه فردای قیامت بخواهند قرآن و نهج البلاغه را بیاورند وسط، و بگویند چرا به خادمان و مفسران بزرگ این دو موهبت الهی بها ندادید و فقط بخش هایی از ترجمه تفسیر المیزان را جزء دروس جنبی و تلخیصی حوزه ها قرار دادید؟!!

خدا روح هر دو بزرگمرد را شاد کند و آنان را از شاکیان فردای قیامت ما قرار ندهد.