سلام، شبتون بخیر


امشب بعد از سخنرانیم(که یک ساعت و نیم طول کشید!) رفتم یه کم خرید کردم و بعدش با یه دسته گل نرگس شاداب اومدم خونه.


سر سفره که بودیم، تلوزیون هم روشن بود. یه دور همه کانال ها زدم ... همین طور که کانال عوض میکردم، چیزای عجیبی به ذهنم خطور کرد که بد نیست بعضیاشو بدونید:


یکی اینکه چقدر ما به تلوزیون و یا بودن صدای تلوزیون در گوشمون عادت کردیم. بد عادت کردیما. حتی اگه نگاه هم نکنیم، اما اگه تلوزیون روشن نباشه، گوشمون سوت میکشه!! و این اصلا خوب نیست.


دوم اینکه عواطف و احساسات ما جوری به تلوزیون گره خورده که کم کم داریم دچار خودفراموشی عواطف و احساساتمون میشیم. تعجب نکنید اگه بگم که حتی بعضی ها دچار افسردگی تلوزیونی میشن! از بس توی سختی های فلان نقش اول محبوبشون غرق میشن!


سوم اینکه دچار نوعی بی استقلالی در تصمیم گیری های اجتماعی و سیاسی شدیم. تلوزیون و ارباب رسانه جوری ماوقع را جلوه میدن و تعریف میکنن و پردازش میکنن که مخاطبانشان چاره ای جز پذیرش تصمیمات ارباب رسانه نباشن.


چهارم اینکه بیشتر ما تاریخ ایام و روزگارمون را با برنامه ها و رویه یومیه تلوزیون و شبکه های تلوزیونی سپری میکنیم. ینی در شرایط عادی، آمار تاریخ و ساعت را هم نداریم مگر اینکه تلوزیون را روشن کنیم و خبردار بشیم.


پنجم اینکه توجه بیش از حد به یک طرف و زل زدن به یک چیز، سبب قرار گرفتن در نوعی از بیماری صرع به نام صرع تلوزیون خواهد شد که این مسئله در کودکان زیر هفت سال از شدت بیشتری برخوردار است.


ششم اینکه تلوزیون، نقش بسیار بالایی در فرو رفتن در قوه خیال منفعل و بی اثری دارد که سبب زندگی کردن در رویا خواهد شد و این ما را از واقعیت ها و اصل ها جدا خواهد کرد.


نتیجه اینکه: به من بگو به چه شبکه ای بیشتر نگاه میکنی تا به تو بگویم که چگونه می اندیشی!