سلام دوستان ، طاعات و عبادات شما قبول باشه ان شاءالله.
شب های قدر امسال با رنگ و بویی متفاوت تر از سالهای گذشته برای من گذشت. چرا که امسال یه کم وضعیت زندگیم بنا به دلایلی در تحولاتی هست که فکر کنم مرحله اول تفاوتش را داره سپری میکنه. و همچنین مخاطبان سخنرانی های این ماه رمضون علی الخصوص مخاطبان شبهای قدر کسانی بودند که دیگه بعد از حدود 15 ماه منو شناخته بودن و انتظاراتی شبیه انتظارات جهرمی ها ازم داشتن. این هم خوبه و هم یه قدری استرس زاست. شاید به ظاهرم نخوره اما هنوز برای سخنرانیهام مقداری هیجان برام پیش میاد.
شب های قدر امسال برای اولین بار برنامه قرآنی ویژه سبهای قدر را خودم اجرا کردم. با یکی دوتا جمله ی ساده درباره هر یک از حضرات معصومین. این تجربه خیلی باارزشی در زندگی من بوده و هست. چون از آخرین باری که پشت میکروفن، مطالبی را با اندکی سوز و شبیه مداحان خوندم، حدود 12 سال میگذره و چون تجربه خوبی نبود تا همین چند شب پیش هیچ مطلبی را با سوز و سبک مداحی ارائه ندادم. فقط و فقط به خاطر یک دلیل؛ به دلیل استرس و خاطره بدی که از 12 سال پیش با خودم حمل میکردم. بالاخره باید یه جوری با این سایه ترس مبارزه میکردم. به استقبالش رفتم و این شبح ترس انگیز خیالم را محکم در آغوش گرفتم. این شد که ترس و دلهره ام ریخت و تصمیم گرفتم از حالا در مجالسی که منبر میرم، اگه پیش اومد چند کلمه ای روضه ام را با سوز ارائه بدم.
مردم فقط میبینن که یه نفر با مطالب آماده به منبر رفت و یک ساعت مطلبی ارائه داد که نه بوی شعار میداد و نه چندان تکراری بود. اما هیچکس و یا لااقل تعداد خیلی کمی به این فکر میکنن که: چند ساعت فکر کرده تا تونسته این مطالب را جفت و جور کنه؟ چند ساعت مطالعه کرده؟ چند صفحه نوشته و چقدر از وقتش را صرف نوشتن و انتخاب و حذف و اضافه مطالبش کرده؟ اصلا چطور این موضوع به ذهنش رسیده؟ چقدر طول کشیده که با خودش کلنجار بره و بتونه به مردم انتقال بده؟ با کمبود منبع چیکار کرده؟ با فقدان الگو چطور کنار اومده؟ چطور جرات میکنه اینجوری حرف بزنه و این حرفها را بزنه؟ و ... هزاران مورد دیگه که فقط باید آخوند عاشق تبلیغ تشنه معارف پوست کلفتی باشی که همه این ها را هر بار به خودت بخری و آخرش هم مفت و مسلّم جرات کنی که فایل صوتی مطالبت را روی سایت قرار بدی!
مردم نمیبینن و نمیدونن که وقتی داری مطلب آماده میکنی و بچه ات داره از سر و کولت بالا میره چون حوصله اش سر رفته ینی چی؟ مردم خبر ندارن که وقتی خانم یک روحانی مبلغ و سخنران، وقتی میبینه شوهرش اینقدر غرق مطالعه و نوشتن هست و با کمبود شدید منابع مواجه شده، به جای اینکه با شوهرش حرف بزنه، ترجیح میده فقط بشینه یه گوشه و به نیمه گمشده زندگی اش فقط نگاه کنه ینی چی؟
مردم چه میدونن که قراره برای هر سخنرانی و همایش و سمیناری که داری، این همه اتفاق سلسله وار رخ بده و حداقل هفته ای دوبار همه این مسائل را تجربه کنی! همایش ها و سمینارهایی که اکثر قشر تحصیل کرده و روشنفکرش ذهنیتشون درباره یک روحانی با تحصیلات محض حوزوی چندان ذهنیت جذابی نیست و حتی اولش به چشم موجود اضافی زینت المجالس به اون بنده خدا نگاه میکنن. اما خیلی باحاله وقتی میبینی حین حرف زدنت حتی لیوان آب توی دستشون نگه داشتن و پلک هم نمیزنن و دارن حرفها و بیان و حالات و ایده و انگیزه ات را تحلیل پُست مدرن فلسفی میکنن!
الهی شکر. اما بعد از تمام این مسائل پنهانی که هربار در زندگیت رخ میده، تازه باید منتظر عکس العمل مخاطبت باشی و از انتقادات کسانی که حتی از فهم نصف حرفات عاجز اند رنجیده خاطر نشی و نفهمیدنش را به رخش نکشی. فقط با یه لبخند کوچولو واسش توضیح بدی و ازش بخواهی که قدری درباره این موضوع مطالعه کنه.
چرا باید تحمل حرف و عکس العمل مخاطبت را در خودت ببری بالا؟ چون مخاطب عزیز هنوز تفاوت آخوند منبری که منبر میره تا مجلس را با وعظ و پند جمع کنه، با آخوندی که منبر میره یا برای تولید فکر و یا منبر میره برای نشر یک ایده و یا منبر میره برای طرح یک موضوع فراموش شده، از هم تشخیص نمیدهند و حتی دغدغه کشف اینجور آخوندها را هم ندارند!
دغدغه کشف اینجور آخوندها را ندارن اما مدام از اثرگذاری شریعتی و مطهری در اون بهبوهه انقلاب حرف میزنن! دغدغه کشف ایده پرداز ندارن اما انتظار حرفهای نو و شیک دارن! ملت باحالی داریم. ینی کلا با حالن. و خدا این ملت باحال باصفای کم توقع را حفظ کنه ان شاءالله!!
از همه اینا بدتر، یه چیز دیگه است. اینه که وبلاگ راه بندازی و وقت صرفش بکنی و مطالب حقیقتا مهمی را در قالب دلنوشته ارائه بدی اما به جای اینکه به ماه نگاه کنن، عده ای پیدا بشن و فقط به انگشتت نگاه کنن!! دو سه نفری درگیر حاشیه بشن و در بخش نظرات وبلاگت به جون هم بیفتن! اوقاتم تلخ میشه وقتی این همه بی فکری و بی مسئولیتی میبینم. هرجور هم برخورد کنم بازم یکی پیدا میشه که کلا منظورت را کج فهمیده باشه و ... مهم نیستن چون اهداف خاصّ خودم را دنبال میکنم اما کاش هیچوقت اینجور آدما به وبلاگم سر نمیزدن. برن یه جای دیگه. اینقدر وبلاگ و سایت جورواجور هست که از عدد و شمارش خارج شده. برن اونجا. برن تا لااقل خودشون حرص کمتری بخورن.
حرفها زیاده اما مطمئنم که همین اندازه کفایت میکنه برای کسانی که همدرد و یا هم ایده هستند.
راستی درگیر بخش دوم یک مقاله سفارشی هستم اما اگه شد تا غروب تلاش میکنم فایل های صوتی دوتا منبر دیشب را در اون یکی سایتم بذارم.
حرفام را به دل نگیرین. اما درباره اش فکر کنین.
التماس دعا / یازهرا