سلام بچه ها، روز و روزگارتون بخیر
روزی پسر بچه ای نزد استادش رفت و گفت: «مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید.»
آن استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد، قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
استاد تبسمی کرد و گفت: «اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چرا تصمیم به کشتن او گرفته ای؟ عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم، بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!»
زن اندکی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!
بچه ها!
اولا هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم، عمری فریبمان داده است. چه مرادِ انسان باشه و چه معشوق انسان.
دوما در جهان، یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و خرد است که در پرتو آن، عبودیت حقیقی حاصل میگردد. بیشتر بدبختی های جوامع مذهبی ما چربیدن احساس بر عقلانیت است. علی الخصوص مجالس سنتی خانم های مذهبی و یا بعضی هیئت های مذهبی برادران.
باید دنبال برطرف کردن جهل ها و نادانی های خود و دیگر انسان ها باشیم نه صرف مدرک گرفتن و گذران زندگی. تنها دلیلی که سبب شد وقتی جهرم زندگی میکردم، حدود ده ها دوره علمی پژوهشی برای آقایون و خانم های بزرگوار برگزار کنم(با وجود تمام مشکلات ریز و درشت) همین بود که بتونن خودشون را پیدا کنند و از دغدغه یک پسر و مرد و دختر و زن معمولی بیرون بیاییند. برای داناتر شدن حرص و جوش بزنن نه برای فقط مدرک گرفتن.
الان همین نگاه را در دانشگاه اینجا هم داریم پیاده میکنیم. تا حالا چهار دوره برای آقایون و یک دوره برای خانم ها برگزار کردیم. بنظرم اینجوری بهتر جواب میده. بستر بهتری فراهم میشه برای یادگیری معارف دینی و عقلانی.
اما اینو بگم و رد بشم: قربون صدقه کسی مخصوصا قربون صدقه استاد و یا امام معصوم شدن مهم نیست. فهمیدن حرف و فحوای کلام امام و استاد، خود به خود سبب قربانی شدن نفس میشه و روح انسان را فربه میکنه. این شعار نیست. دقت کنید.
تعطیلات خوب و پر مطالعه و سرشار از فکر و ایده برای همه تون آرزومندم.
التماس دعا / یا زهرا