جایگاه انسان در مسیحیت ( قسمت اول )

مقدمه

دین در مسیحیت که برآمده از سنت یهودی است براساس مندرجات کتاب عهد عتیق معتقد است که انسان مخلوق و آفریده‌ خداست که به شباهت و تصویر خدایش خلق شده است و این صورت الهی امری عرضی است که به ذات انسان ملحق گردیده باشد نیست، بلکه ذات انسان و وجه مقوم او مراد است.

آیه‌ای1 که در درک دیدگاه مسیحی راجع به طبیعت بشر فوق‌العاده مهم است، می‌گوید: « انسان به صورت خدا و به شباهت او آفریده شده است»، ترتولیانوس معتقد بود انسان پس از ارتکاب گناه، کماکان به صورت خدا باقی ماند، اما تنها از طریق کار احیا کننده‌ روح‌القدوس می‌تواند مجدداً به شباهت خدا درآید: (در تعمید) گناهان ما شسته می‌شود و بدین سان مرگ نابود می‌گردد. زیرا گناه که برداشته شد، مجازات گناه نیز برداشته می‌شود. بدین ترتیب، انسان مجدداً به «شباهت خدا» در می‌آید، چرا که در ابتدا «به صورت او» آفریده شده بود. «به صورت خدا» بودن انسان مربوط است به صورت او؛ اما «به شباهت خدا» بودن او به ابدیتش ربط می‌یابد؛ چرا که انسان آن روحی را که خدا در ابتدای خلقت در او دمید، اما به سبب سقوط خود از کف داد، دوباره باز پس می‌گیرد.2

در مسیحیت انسان آمیزه‌ای از روح و جسم می‌باشد و از خلقتی مادی و الهی بهره‌مند است. هر چند، گاه سخن از سه ساحتی بودن وجود اوست یعنی روح، نفس و جسم؛ لکن اغلب مسیحیان روح و نفس را یک چیز می‌دانند.

در دین مسیحی روح انسان جنبه‌ الهی را داراست همچنان که قدیس پولس3 معتقد بود؛ «خداوند روح خود را... به ما عطا کرده است...»4

انسان موجودی گناهکار

از دیدگاه دیانت مسیحی نیاز بشر به نجات، ناشی از وضعیت گناه‌کاری وی می‌باشد که به سبب گناه، حقیقت خویش را از دست داده و در نهایت ذلت به سر می‌برد، که دعوت انسان‌ها به توبه در همین راستا قرار دارد.

«زمانی شما در گناهان خود مرده بودید و هوس‌های گناه‌آلود بر وجودتان مسلط بود».5

بر اساس کتاب مقدس گناه تنها معنای عدم اطاعت یا تخلف از شریعت خدا، را دارا نمی‌باشد، بلکه به احتمال مهم‌تر از این معنا عبارت است از: خدا سازی نفس و خلع خدا از مقامش، گناه یعنی گسیختگی رابطه‌ شخص مخلوق با خالق، یحیی معمدان گناه را به عنوان سرکشی و طغیان و تمرد وصف می‌نماید که خداوند اعتبار دهنده، داور و پادشاه و انسان مدیون و مجرم و تابع و پیرو لحاظ گردیده است. بر این اساس گناه واقعیت دردناک و مخوفی است که همواره بر خلاف خواست و اراده الهی صورت می‌گیرد، و نشان از بی‌اهمیتی و عدم انطباق فرد نسبت به این اراده و خواست می‌دهد و بدین سبب فرد گناهکار، مجرم و مقصر شناخته می‌شود.6

و بدین مفهوم آگوستین نیز معصیت را سخن گفتن و یا رفتار و شوقی ورزیدن در جهت خلاف قانون اولی بیان داشته است. وی ظاهراً در پاسخ نظریه‌ مانوی گناه، را یک اصل جوهری می‌دانست و آن را به عنوان حقیقتی صرفاً سلبی توصیف می‌نمود، بدین معنا گناه، نوعی فقدان غیر فهم می‌شود.7

در این زمینه کاتولیک‌ها معتقدند که معصیت به منزله اهانت به ساحت جلال خداست و به نحوی از مایه لعنت است، زیرا موجب آن می‌شود که انسان به خدمت شیطان درآید.8

رالف ونینگ از فرقه‌ پاک دینان (puritan) می‌نویسد: «به طور خلاصه گناه عبارت است از مبارزه نمودن با عدل و انصاف خدا، نابود ساختن رحمت او، ریشخند نمودن صبر او، ناچیز شمردن قدرت او، تحقیر کردن محبت او و اهانت به مشیت الهی و عیب‌‌جویی از حکمت او».9

منشأ گناه

گناه واقعیتی است که همه اذهان بشری بر وجود آن اذعان دارند لکن در مورد منشأ و ریشه‌یابی آن نظرات متعددی از سوی مذاهب و صاحب‌نظران ارائه گردیده است؛ از جمله لایب‌نیتس و اسپینوزا که معتقد بودند گناه بر اثر محدود بودن انسان به وجود آمده است و نتیجه حتمی محدودیت وجود انسان است.

عده‌ای نیز معتقدند «شرارت نتیجه ماهیت جهان است. وجود جهان خود بزرگترین شرارت‌هاست. طبیعت به خودی خود شریر است». ولی کلام خدا درکتاب مقدس بارها بیان داشته؛ «که هر چه خدا خلق فرمود نیکو است و طبیعت به خودی خود شر نیست».10

معمولاً تباه شدن جهان و گناه انسان بر طبق تعالیم مسیحیان با گناه نخستین حضرت آدم تصور می‌شود و آنچه درباره منشأ شر درست می‌باشد درباره‌ ارزش جهان از آن پس که شر از راه گناه نخستین در آن وارد آمد نیز درست است. ریشه‌ تباهی انسان در ذات گناه آلودش که از آدم به ارث برده نشأت گرفته است و شرارت او که هم ذاتی و هم عملی است از آن ناشی می‌شود. کلام قابل توجه و مهم کتاب مقدس در این زمینه توسط قدیس پولس در رساله به رومیان(5:12-21 ) آشکار می‌باشد که اساس عقیده در باب گناه ذاتی ریشه در گفتار وی دارد و پولس این اندیشه را از عقاید گنوسیانی گرفته و با آنچه در سفر پیدایش درباره آدم آمده است در هم آمیخت و بعد از وی متکلمان به خصوص آگوستین به بسط و توجیه و تفصیل آن پرداختند.11

علیرغم این نظریات حضرت عیسی خود تعلیمی در باب گناه اولیه و هبوط آدم ننمود. وی در مواعظ خویش نفس شریر و بدکار آدمی را منشأ گناهانی که انسان مرتکب می‌شود معرفی می‌نمود که لغزش و گناه دیگران را نیز به دنبال خواهد داشت؛ «وای بر دنیا که باعث چنین لغزش‌ها می‌شود مسلماً لغزش‌هایی پیش‌ خواهد آمد اما وای بر کسی که باعث این لغزش‌ها شود».12

مدرک و مأخذ اصلی در باب گناه اولیه که سایر نویسندگان کتاب مقدس از آن اقتباس نموده‌اند، سفر پیدایش است که نویسندگان گاه از عقاید دیگری که پیرامون این موضوع وجود داشته بهره‌ گرفته وگاهی نیز تأویلات شخصی خود را در آن‌ها وارد نموده‌اند.

ماهیت گناه

آگوستین معتقد است که تمام ابنای بشر به علت سقوط آدم به گناه آلوده شده‌اند. گناه ذهن انسان را تیره و تار ساخته و تضعیف کرده است؛ باعث شده است فرد گناهکار نتواند به درستی فکر کند و به ویژه چشم او را به سوی حقایق برتر معنوی بسته است. به همین ترتیب اراده انسان نیز به وسیله‌ گناه تضعیف شده است (هر چند از میان نرفته است).

از نظر آگوستین، همین واقعیت که ما افرادی گنهکاریم بدین معناست که سخت بیماریم و از تشخیص علت بیماری خود عاجز، چه رسد به مداوای آن. تنها از طریق فیض خداست که علت بیماریمان مشخص می‌شود (گناه)، و راه علاج آن فراهم می‌گردد(فیض).

وی بیان می‌کند که در واقع گنهکار بودن ما کاملاً از کنترل ما خارج است؛ وضعیتی است که زندگی ما را از بدو تولد آلوده می‌سازد و از آن پس نیز بر آن مسلط است. ما انسان‌ها بر وضع گناه‌آلود خود هیچ‌ کنترلی نداریم. انسان با تمایلی گناه‌آلود که جزیی از طبیعت بشر است، متولد می‌شود و، در نتیجه، ذاتاً به اعمال گناه‌آلود گرایش دارد. به عبارت دیگر، گناه‌ گناهان را می‌زاید؛ وضعیت گناه‌آلود بشر، اعمال گناه‌آلود فرد فرد ابنای بشر را سبب می‌شود.13

ماهیت فیض

یکی از آیات کتاب مقدسی مورد علاقه‌ آگوستین، یوحنا 5:15 است: «جدا از من هیچ نمی‌توانید کرد». وی معتقد است ما انسان‌ها برای نجات خود، از آغاز تا پایان زندگی، یکسر متکی به خداییم. وی میان توانائی‌های طبیعی انسان که به عنوان موهبت‌های طبیعی به وی اعطا شده است و عطایای فیض، که عطایایی ویژه و به اصطلاح اضافه بر سازمان هستند، به دقت تمایز می‌گذارد.

خدا ما را در جایی که طبیعتاً درآنیم، یعنی در وضعیتی که به علت گناه‌‌ عاجز و درمانده شده‌ایم و قادر به نجات خود نیستیم، رها نمی‌کند؛ بلکه فیض خود را شامل حال ما می‌سازد تا شفا یابیم، بخشوده شویم و احیا گردیم. از نظر آگوستین، طبیعت انسان ضعیف، ناتوان و گمراه است و برای آنکه تازه و احیا شود، نیازمند توجه و امداد الهی است.

از نظر وی فیض عبارت است بذل توجه بی‌حد و حصر خدا نسبت به انسان، بی آنکه انسان استحقاق آن را داشته باشد. به اعتقاد او، روند شفای انسان از طریق این فیض عملی می‌گردد.

منابع موجود است




برچسب ها : انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت