سلام خدمت همه دوستان
دیشب از جهرم برگشتم و الان اصفهانم.
سفر تبلیغی خوبی بود. الحمدلله تجارب و مسائل جدیدی هم برام پیش اومد که به لذت این سفر افزود.
در این سفر، اتفاقات جالبی رخ داد. مثلا: سخنرانی در جمع رئسای ادارات از همه چهره های مختلف شهر، چهار سخنرانی در جمع بچه های باصفای سپاه جهرم، دعوت یکی از امام جمعه های اهل سنت اطراف بندر عباس درباره ارائه موضوع عدالت صحابه که در مسجد خواجویی جهرم ارائه دادم، سخنرانی در جمع چندهزار نفر از خواهران عاشورایی در تاسوعا و عاشورا، سخنرانی در جمع بچه های....باموضوع امام حسین و جرم امنیتی، سخنرانی در جمع رفقای چندتا هیئت و...
اما چیزی که به لذت این سفرم می افزود و به همه سفرم می ارزید دعای پدرم بود.
دو تا مسئله پیش اومد که بابام خیلی خوشجال شد و کلی برام دعا کرد.
خیلی در آرامشم موثره و دلم قرص میشه وقتی بابا و مامانم دعام میکنن.
مخصوصا وقتی بابام میگه: خدا دستت را بگیره! خدا خجالتت نده!
دلم قرص میشه. احساس میکنم پشتم به کوهه و همه چی حَلّه.
خدا عمرشون بده الهی.