وقتی رسیدم بالای سرشون، پسرک زیر مشت و لگد دوتا پسر خوش پوش و سوسول بود و از بینیش هم داشت خون میومد.
جداشون کردم و حتی مجبور شدم با یکی از اون دوتا پسر، یه کوچولو درگیر بشم.
چندنفر دیگه هم بودن که داشتند با گوشیشون فیلم میگرفتند!!
وقتی پسرک افغانی را بردم و واسش ذرت مکزیکی خریدم و خون دماغش را شست، پرسیدم: اسمت چیه؟
گفت: داوود
گفتم: چند سالته؟
گفت: نه سالمه!
گفتم: چرا درگیر شده بودی؟
گریه اش گرفت و گفت: به مادرم اهانت کردند!
گفتم: چرا؟
گفت: چون افغانیم!!
گفتم: آخه اینکه دلیل نمیشه!
گفت: واسه شما که پراید سوار میشید آره! اما واسه اون دوتا که زانتیا سوارند دلیل خوبیه!!
بعد از این حرفش، دوس داشتم توی افق محو بشم!!
برچسب ها : حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر