سلام


امشب یکی از بهترین و خاطره انگیزترین شب های زندگیمه. چرا؟ حالا میگم.


یکی از پسر عمه های عزیزم به نام آقای علی اکبر ایثاری در دانشگاه قبول شد و خانواده عمم اینا امشب همه فامیل را واسه شام دعوت کردن خونشون.


من چون جلسه تجلیل از موفقیت یکی از بچه های فامیل بود، همه برنامه ها را جفت و جور کردم و رفتم.


تقریبا همه بودن. حتی یکی از عمه های عزیزم که شوهرش(آقای خلیل سنایی) مرحوم شده و هنوز سالگردش نشده است و این عید، اولین عید فرافق هست.


بعد از کلی سلام و احوالپرسی و ... با عموها و عمه ها و پسر و دختر و داماد و عروس های اقواممون، چند تا اتفاق جالب افتاد.


یکیش این که واسه اولین بار با تیپ جوون فامیلمون درباره تربیت فرزند حرف زدیم و خیلی چیزا به هم یاد دادیم. واقعا اثر گذار بود. حرف ها و مطالب خوبی در طول این یک ساعت رد و بدل شد.


یکی دیگش این که با تیپ زندگی همدیگه آشنا شدیم. اینکه از چه راهی امرار معاش میکنیم و از چه راهی نباید امرار معاش کنیم؟


ذکر خیر  آیت الله شب زنده دار شد و یکی دو نفر از جوونترا خاطراتی از ایشون نقل کردن.


چقدر خندیدیم و شوخی کردیم و خوش و بش کردیم.


زن و مردها از هم جدا بود و تلوزیون هم روشن نبود و همه مشغول حرف و بحث بودیم.


تا بعد از شام.


خدا خیرش بده یکی از شوهر عمه هام(آقای ایثاری - صاحب خونه)


اومد پیشم و گفت: کاش حالا که دور هم هستیم چند کلمه صحبت میکردید.


مهم ترین بخش امشب که میگم خیلی خاطره انگیز شد همین بود.


من تقریبا 10 دقیقه در جمع فامیلمون حرف زدم و به نظرم این از ده ها منبر مهم تر بود و موثرتر!


گفتم الهی شکر که هممون سالمیم و الحمدلله که با آبرو و عزت دور هم جمع هستیم.


گفتم من ممکنه توی عروسی هاتون نباشم اما در جلسات اینجوری که تجلیل از موفقیت های فامیلمون هست و دور هم هستیم حتما میام.


گفتم جسارت نباشه اما خانمای جوونتر مواظب حجابشون بیشتر باشن و جوری نشه که بخاطر بد حجابی منزوی بشن.


گفتم من اونجوری که باید و شاید حق صله رحم را به جا نیاوردم اما لطفا حلالم کنید و واسه همدیگه دعا کنید.


......


اینا صحبت ها و حرفهای قبلش درباره تربیت فرزند ، جوّ مهمونی را جوری کرد با همه مهمونی سی سال زندگیم متفاوت بود.


احساس میکنم بار سنگینی از دوشم سبکتر شد و از حالا میتونیم فصل جدیدی در روابط فامیلمون داشته باشیم.


بعد از من یکی از نو جوونهای فامیل واسه همه قصه گفت و همه تشویقش کردن.


اینا را گفتم که بگم:


مسئولیت روحانی بودن و بچه مذهبی بودن در فامیل و اقوام و خویشان خیلی حساسه و میتونه اثر گذار باشه.


فقط کافیه باهاشون باشی و بهشون اعتماد به نفس بدی و احساس کنن مثل داداششون میتونن روی فکر و حرف و حتی دعاهات حساب کنن.


امشب خیلی به من خوش گذشت و احساس میکنم به کسانی که در جمع بودن هم خوش گذشته.


اللهم اهدنا الصراط المستقیم.