عشق در عرفان اسلامی

قسمت سوم (قسمت آخر)

و- آثار عشق مجازی:
چنان‌که گفتیم، عشق در غیر معشوق حقیقی عشق مجازی است. و عشقهای مجازی، که نمونه عمده آن عشق به زیباییها و زیبارویان است، در نظام هستی یک امر ضروری و ذاتی است. اما ببینیم این موضوع، یعنی عشق مجازی، چه نقش و اثری می‌تواند داشته باشد. عرفا برای عشق مجازی آثار زیر را مطرح می‌کنند:
1- عشق یک بشارت است: از آنجا که انسان موجودی است با ترکیب مادی و معنوی، با نیمی از فرشته و نیمی از حیوان، طبعاً وجودش تحت تأثیر گرایشهای متضاد و مختلفی خواهد بود:
جان گشاید سوی بالا بالها/ در زده تن در زمین چنگالها
در اینجاست که اگر نشانه‌هایی از عشق به کمال و جمال در او مشاهده شود، بشارتی است از حرکت او به سوی کمال و بریدنش از جهان ماده. از اینجاست که عرفا در عشق به زیبارویان، عفت را مطرح می‌کنند. یعنی عشقی که در آن به تعبیر ابن‌سینا شمایل معشوق حاکم باشد نه سلطه شهوت.(24)
و لذا عرفا توجه به زیباییها را می‌ستایند و بی‌توجهی نسبت به آنها را نکوهش می‌کنند. چنان‌که شیخ بهایی می‌گوید:
کل من لم یعشق الوجه الحسن/ قرّب الجلّ الیه و الرّسن!
یعنی هر کس را نباشد عشق یار/ بهر او پالان و افساری بیار!(25)

2- عشق به عنوان یک رهبر و راهنما:
از آنجا که ادراکها، لذتها و عشقها نسبت به مراتب وجود از لحاظ کمال و نقص متفاوتند لذا هر مرتبه‌ای از وجود، به نخستین مرتبه بالاتر از خویش بهتر و بیشتر متوجه شده و طالب آن مرتبه می‌شود و پس از وصول به آن مرتبه طالب و عاشق مرتبه بعدی می‌گردد. و همین‌طور در مدارج و مراتب کمال به سوی معشوق حقیقی پیش رفته، به آن مقصد اعلی و کمال مطلق نزدیکتر می‌شود و از این لحاظ است که گفته‌اند: «المجاز قنطرة الحقیقة.»(26)

3- عشق مجازی عامل تمرین برای تحمل زحمات عشق:
به اقرار همه عرفا، عشق با مشکلات و رنج و درد طاقت‌فرسایی همراه است که سراپا آتش است و آتش‌افروز. بسا مردان که در نیمه راه سلوک، به خاطر همین مشقات و دشواریها، از راه وامانده و به مقصد نرسیده‌اند. تصویری از این مشکلات را در سفر مرغان در «منطق‌الطیر» عطار می‌توان مشاهده کرد. از این روی، عرفا عشق مجازی را یک تمرین برای تحمل عشق حقیقی می‌دانند. چنان‌که اشتغال انبیا به شغل شبانی تمرینی بود برای تحمل مسئولیتهای بزرگتر. عین‌القضات می‌گوید:
«عشق لیلی را یک چندی از نهاد مجنون مرکبی ساختند تا پخته عشق لیلی شود، آنگاه بار کشیدن عشق الله را قبول توان کردن.»(27)
غازیان طفل خویش را پیوست/ تیغ چوبین از آن دهند به دست
تا چو آن طفل مرد کار شود/ تیغ چوبینش ذوالفقار شود(28)

4- عشق مجازی عامل فهم زبان عرفا:
بی‌تردید، عرفای اسلام برای طرح مسائل عشق حقیقی از عشق مجازی و مسائل آن بهره گرفته‌اند. به تعبیر مولوی «سرّ دلبران» را در «حدیث دیگران» گفته‌اند. بنابراین، عشق مجازی در فهم مسائل عشق حقیقی می‌تواند عامل مؤثری بوده باشد.

ز- دو مرحله‌ی عشق مجازی:
عشق مجازی در دو مرحله‌ی سیر و سلوک عرفانی مطرح می‌شود: یکی در آغاز سلوک و دیگری در پایان سلوک. در آغاز سلوک، چنان‌که گفتیم، عشق مجازی یک بشارت و یک عامل جذبه و کشش گام به گام عاشق به سوی معشوق حقیقی است و اما در نهایت سلوک، عبارت است از عشق عارف به تمامی موجودات جهان به عنوان آثار معشوق و جلوه‌های معشوق. و از اینجاست که چنین عشقی را هم برای مبتدیان جایز می‌دانند– که در مبتدیان نشانه حرکت و آغاز سیر و سلوک معنوی است– و هم برای کاملان– که در کاملان هم نشانه کمال است.(29)

ح- مشروعیت عشق:
از دیرباز میان علما و عرفا در مورد عشق اختلاف نظر وجود داشته است. جمعی آن را مذموم و ناپسند دانسته و نتیجه شهوات حیوانی یا نوعی جنون و بیماری روانی به شمار آورده‌اند و جمعی آن را ستوده و از فضایل انسانی شمرده‌اند. گروهی کاربرد کلمه عشق را در رابطه با خدا و خلق ممنوع دانسته و جمعی دیگر آن را، به استناد آیات و روایاتی، جایز شمرده‌اند.(30) ملاصدرا عشق را، از آن جهت که در نفوس ملتهای مختلف به صورت طبیعی و فطری وجود دارد، یک امر الهی دانسته که حتماً به خاطر مصلحتی و هدفی در وجود انسانها نهاده شده است.(31) و اما عرفا، علاوه بر تأییدات حاصل از کشف و شهود، به دلالتهایی از قرآن و حدیث هم استناد می‌کنند. شیخ روزبهان بقلی این نکته را گواهی بر تأیید عشق می‌داند که خدای تعالی قصه یوسف و زلیخا را «احسن القصص» نامیده است.(32) پس از آن روایات متعددی را در تأیید مطلب مطرح می‌کند.(33)

ط- تصعید عشق:
عرفا عشق مجازی را در بدایت وسیله سیر و ترقی گام به گام می‌دانند و چنان‌که گفتیم، مجاز را به عنوان پلی به سوی حقیقت ارزیابی می‌کنند. از این نکته نتیجه می‌گیریم که توقف در عشق مجازی روا نبوده، بلکه عارف باید از معشوقهای مجازی دست برداشته، ابراهیم‌وار، فریاد «لااحب الافلین» برآورد و اگر عارفی در عشق مجازی متوقف بماند، در حقیقت نوعی بیماری خواهد بود. چنان‌که شمس تبریزی به اوحدالدین کرمانی که عشق مجازی خویش را این‌گونه توجیه می‌کرد که: «ماه را در آب طشت می‌بینم»، گفت: «اگر در گردن دمبل نداری، چرا بر آسمانش نمی‌بینی؟»(مناقب‌العارفین4/27)
مولوی می‌گوید:
زین قدحهای صور کم باش مست/ تا نباشی بت‌تراش و بت‌پرست
عشق آن زنده گزین کو باقی است/ وز شراب جان فزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است/ گر شکر خوارسیت، آن جان کندن است
عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود

ی- ذوق حضور:
چنان‌که ابن‌فارض قصیده گرانقدر «تائیه»اش را با این نکته آغاز می‌کند که: «من جام عشق را از دست چشمانم نوشیدم»(34) همه عرفا بر نقش دیدار در پیدایش عشق تأکید دارند که به قول باباطاهر: «هرآنچه دیده بیند دل کند یاد.»
این دیدار و حضور پس از پیدایش عشق نیز همچنان ارزش خود را حفظ می‌کند. به نظر می‌رسد که انسان به هیچ‌یک از قوای ادراکی خویش به اندازه چشمش اطمینان ندارد. این نکته را در جریان حضرت ابراهیم(ع) که درخواست کرد تا چگونگی زنده کردن مردگان را به چشم خود ببیند(35) و نیز در جریان درخواست دیدار حضرت موسی(36) در کوه طور آشکارا مشاهده می‌کنیم. به نظر نگارنده این ذوق حضور و علاقه به دیدار انسانها در رواج دو مکتب مؤثر بوده است:
1- مکتبهای بت‌پرستی و مظهر پرستی
2- عرفان و تصوف.
در مورد اول انسانها چون هنوز به معشوق حقیقی دست نیافته‌اند غم فراق را با توجه به مظاهر و نشانه‌ها تسکین داده‌اند که:
نقش تو اگر نه در مقابل بودی/ کارم ز غم فراق مشکل بودی
دل با تو و دیده از جمالت محروم/ ای کاش که دیده نیز با دل بودی
و در مورد دوم می‌توان گفت که یکی از علل رواج و گسترش عرفان، همان وعده دیدار معشوق است که در عرفان، انسان نه به خانه بلکه به صاحب خانه می‌رسد.

ک- نکته‌ای از ابن‌عربی:
بدون شک، ابن‌عربی بزرگترین شخصیت عرفان اسلامی است و ابداعات و ابتکارات وی در عرفان غیرقابل تردید است. پس چه بهتر که این مقال را با سخنی از وی به پایان بریم.
ابن‌عربی علاوه بر رسالات و کتب مختلف خویش در جلد دوم «فتوحات مکیه»(ص362-319) بحث مفصلی دارد درباره عشق، و تحلیلهای جالبی که مطرح کردن آنها در این مختصر نمی‌گنجد. تنها به ذکر نکته‌ای اکتفا می‌کنیم و آن اینکه تعلق عشق، به معدوم است نه به موجود. و این اشتباه و غلط است که موجود را معشوق بدانیم، بلکه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح می‌شود.(37) چنان‌که آنچه در ذهن مجنون بود، خیالی از «لیلا» بود که شاید چندان هم با واقعیت مطابق نبود. و شاید عامل تفاوت دید مجنون با دیگران همین صورت خیالی لیلا باشد که تنها در ذهن مجنون بود و لذا دیگران «مو» می‌دیدند و مجنون «پیچش مو»!
مولوی می‌گوید:
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم/ که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
به هر حال:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی/ به صد دفتر نشاید گفت وصف‌الحال مشتاقی

و پایان سخن این دعای عین‌القضات باشد که:
در عالم پیر هر کجا برنایی است/ عاشق بادا که عشق خوش سودایی است!

یادداشتها:
1. لغتنامه دهخدا.
2. نهایة الحکمه، مرحوم طباطبایی، ص227(مرحله11، فصل10).
3. مقدمه «اسفار» و کتاب «المبدأ و المعاد»، ص278.
4. هرچه با وهم خود، در دقیق‌ترین معنی، تصور کنید، ساخته و پرداخته خود شماست و به خودتان بازمی‌گردد.(وافی فیض کاشانی، ج1، ص88)
5. زبدة‌الحقایق، ص67.
6. گنج نهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.
7. مقدمه یوسف و زلیخا.
8. «صحیح بخاری»، ج4، ص56، و «جامع صغیر»، ج2، ص4.
9. مراجعه شود به اسفار ملاصدرا، چاپ جدید، ج7، ص158 به بعد.
10. سوره 5، آیه54: خدا ایشان را دوست می‌دارد و ایشان نیز خدا را.
11. وافی فیض، ج3، ص70: تو را نه از بیم دوزخ، و نه به طمع بهشت می‌پرستم، بلکه از آن جهت که
شایسته پرستش هستی می‌پرستمت.
12. تذکرة‌الاولیا، ج1، ص73.
13. اشعة‌اللمعات، ص72.
14. «رساله عشق» ابن‌سینا، فصل1و2.
15. «الاسفارالاربعة» چاپ جدید، ج7، ص158 به بعد.
16. رساله عشق، فصل چهارم.
17. اسفار، ج7، ص152.
18. مدرک پیشین، ص153.
19. مدرک پیشین.
20. رساله عشق ابن‌سینا، فصل 6 و اسفار ملاصدرا، ج7، ص160 به بعد.
21. «احیاء علوم‌الدین»، ج4، ص294 به بعد.
22. اسفار، ج7، ص150.
23. «مشارق‌الدّراری»، شرح تائیه ابن‌فارض، اثر: فرغانی، چاپ انجمن فلسفه، ص107.
24. «اشارات و تنبیهات»، نمط نهم.
25. «نان و حلوا»، اثر شیخ بهایی.
26. مجاز پلی است برای عبور به حقیقت.
27. «تمهیدات»، ص105.
28. سنایی.
29. «تاریخ تصوف»، غنی، ص585.
30. اسفار، ج7، ص171 و احیاء، ج4، ص294.
31. اسفار، ج7، ص172.
32. قرآن کریم، سوره یوسف، آیه3.
33. «عبهرالعاشقین»، ص12-8 و 22-18.
34. «سقتنی حمیا الحب راحة مقلتی»، مشارق‌الدراری، ص81.
35. قرآن کریم، سوره بقره، آیه260.
36. سوره اعراف، آیه143.
37. «فتوحات»، ج2، ص337