حدادپور

بالاخره بعد از یک هفته تنهایی زندگی کردن، دیروز صبح ساعت 5 رسیدم جهرم. دوس دارم اگر خدا بخواد و ماموریتی پیش نیاد، تا آخر ماه صفر ینی دو هفته جهرم بمونم. این سفرم علاوه بر بُعد تفریحی و استراحت فکری که نیاز دارم، ان شاءالله چند تا جلسه و سخنرانی هم در دانشگاه علوم قرآنی و دانشگاه علوم پزشکی گراش و  چند تا مسجد و هیئت در جهرم هم قول دادم.
پیش از ظهر با طاها رفتیم خرید و یخچال خالی را از غربت در آوردیم... عصر هم به امور منزل و نگه داری از فاطمه جون و کارای شخصیم پرداختم. فاطمه شیرش خورده بود و داشت غُر میزد... برای اولین بار بعد از این سه هفته ای که نبودم و بیش از 90 درصد زندگیش پیشش نبودم، بغلش کردم و تُپ تُپش کردم تا نفسش باز شد و آروم خوابید...
شب به یادواره شهدای محله سنان رفتم و طبق معمول: جلسه با یک ساعت تاخیر شروع شد... سخنران با دو ساعت تاخیر اومد... صندلی های دور و بر هم پر بود از چهره های احتمالی انتخابات آتی و اعضای شورای شهر و رئسای ادارات و...شلوغ شدن الکی دور و بر بعضی ها... ربط بی ربط این جلسه معنوی و عزیز به بعضی مسئولین و سیاسی جلوه کردن...
اما از صحبت های جناب ابوترابی استفاده کردم... از مدح حاج ابوالفضل قناعت پیشه لذت بردم... از دیدن خانواده شهید خانعلی یوسفی چشمم روشن شد... کلیپ زیبای شهید خزایی نژاد...
امروز بعد از مدت ها به نماز جمعه جهرم رفتم. مثل همیشه: نفس گرم حضرت استاد دژکام... خواهران و برادران عزیز نمازگذار... بچه های مدافع حرم... دیده بوسی رفقای هیئتی و بسیجی...
امیدوارم تا جهرم هستم بتونم موثر و مفید باشم و پایان نامه فلک زده ام هم چند خط پیش برود. هرچند با برنامه هایی که دارن دعوتم میکنند بعیده به رساله ام برسم.
اللهم وفّقنی بما تحبّ و ترضی...
التماس دعا/ یازهرا