آموزش روانی در جنگ ؛

[هرکدام از شما در صحنه ی نبرد با دشمن ، درخود شجاعت ودلاوری احساس کرد و برادرش را سست وترسو یافت به شکرانه ی این برتری باید از اودفاع کند آن گونه که از خوددفاع می کند زیرا اگراز خدا بخواهد اوراچون شما دلاوروشجاع می کند . همانا مرگ به سرعت در جستجوی شماست آن ها که در نبرد مقاومت دارند وآن ها که فرار می کنند هیچکدام از چنگال مرگ رهایی نیست وهمانا گرامی ترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست سوگند به آن کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست هزار ضربت شمشیربر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت در مخالفت با خداست .

گویی شما را در برخی از حمله ها در حال فرار ،ناله کنان چون گله ای از سوسمار می نگرم که نه حق را پس می گیرد ونه ستمی را باز می دارد اینک این شما واین راه گشوده .

نجات برای کسی است که خود را به میدان افکنده و به مبارزه ادامه دهد وهلاکت ازآن کسی است که سستی ورزد. ]                                                                                      

                                                     «خطبه 123 _نهخ البلاغه» 

نکته ها :الف

1-هرگاه شما چیزی رااحساس می کنید این احساس ، هرچند هم که ضعیف باشد دراعمال شما تاثیر فراوان دارد .

2-برخی از احساسات یابراثر تلقین حاصل می شوند یابراثرراحت تر دیدن اوضاع .

3-وقتی ما احساس می کنیم ،این طور نیست که همه آن احساس را داشته باشند .

4-احساسات رابایدبامتد خاص همان احساس ،ابراز کرد مثلا وقتی ایشان احساس شجاعت می کنند درجنگ اشک شوق نمی ریزد .

5-احساسات اموری اند که می توان آن ها را دو قسمت کرد :الف:انحصاری ب:غیر انحصاری . شجاعت ازجمله امور غیرانحصاری است چون همه کم وبیش از آن برخوردارند اما بروز آن در شرایط زمانی ومکانی وتاثیراتش متفاوت است .همان گونه که طبق روایتی ترس درهمه وجود دارد .

6-ضعف دیگر آن را باید با قوت بالای خود جبران کنیم .

7-درقبال هرنعمتی مانند شجاعت ،تکلیف یاتکالیفی بردوش انسان می افتد .

8-نباید شجاعت واموری از این قبیل رافقط اکتسابی بدانیم و بگوئیم من شجاعم بلکه عنایت خداوند دراین امور حرف اول را می زند .

9-شکر نعمت شجاعت باعث فزون یافتن آن می گردد .(شکر نعمت نعمتت افزون کند )

10-شکر دو نوع است :1-شکر لسانی 2-شکر عملی

11-باید باور کنیم که روزی قرار است بمیریم این باور هاست که آثار زیادی بر اعمال ما دارند . واصولا زندگی بشر برپایه ی باور هاست .

12-مرگ عادت است اما شهادت کرامت .

13-مرگ ولحظه مرگ تابع شرایطی که ما برای خود به وجود می آوریم نیست می تواند مؤثر باشد اماعلت تام نیست پس مهم نیست که ما دروسط میدان نبرد باشیم یادر پناه گاه های امن به سر بریم .

14= می توان از دشمن فرارکرداما از مرگ نمی توان گریخت. زیرا همچون سایه ای تعقیبمان می کند سایه ای که  هیچ گاه محو نمی شود.

15= شهادت را گرامی ترین مقام مرگ می دانند به اندازه ای که دیگر لفظ« مردن و مرگ » بر آن استحمال نمی شود.

16= در سخنرانی ها علی الخصوص سخنرانی های محرک، قسم خوردن در تحریک واستواری وتشنیت واز شک در آوردن مخاطب بسیار تأ ثیر دارد.

17= ذکر« هزار» ذکر عدد نیست بلکه ذکر فراوانی یک عمل است. یعنی نمی توان گفت که امیرالمؤمنین علیه السلام منظورش هزار ضربه نبوده است.

18= انسان موحد در پیکار، هزار ضربه شدید جسمانی را تحمل می کند تا کوچکترین ضربه را به                                                                    عقاییدش وارد نیاید اما آن کس که عقایدش باطل است حاضر است هزار ضربه به عقایدش وارد آید اما کوچکترین تلنگری به جسمش وارد نیاید.

19= هنگام بر سر عقل وغیرت آوردن ، باید از الفاظی وتشبیه هایی استفاده کرد که طرف مقابل را بیدار وبر سر غیرت بیاورد.

20= باید برای هر موضوعی، ادبیات خاص خودش را به کار بریم .

21= آهنگ وریتم صدا هرگاه با الفاظ موافق با آن ریتم هماهنگ شود تأ ثیرش دوچندان می شود .

22= طبیهت سوسمار چنین است که طالب اهدافی بزرگ با کمترین استقامت وفعالیت است وزمانی که از چیزی می ترسد ودر حال فرار است از خود بیخود شده ودُم خویش را جا می گذارد. سوسمار، زیاد دم تکان می دهد ودم تکان دادن در حیوانات بر اثر سه عامل است :‌ یا بر اثر سپا سگذاری یا بر اثر به وجود آمدن وخوسحالی مفرط یا نوعی رجز فیزیکی برای حیوان محسوب می شود. از این رو حیواناتی که بسیار ترسیده اند معمولاً دم هایشان سیخ می گردد. اما سوسمار در حالت ترس حتی دم خویش را رها می کند وپا به فرار می گذارد قسمت اتصال دم سوسمار به بدنش، حاوی سلولهای ارادی عصبی است.

23= هر لحظه می توان از میدان جنگ فرار کرد اما هر لحظه پا به جهاد بر روی انسان باز نیست. چون بنا به فرموده ی امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند متعال آن را به روی بندگان خاص خود می گشاید.

24= فرار عملی ناشی از ترس می باشد بنابراین انسان تا کی می توتند فرار کند؟و تا کجا فرار کند ؟ زیرا همه جا احتمال ترس وجود دارد امّا امکان فرار به همه جا مقدور نیست.

25= هدف اصلی جنگ کشت وکشتار ونابود کردن مخالف نیست بلکه نابود کردن ظلم وستاندن حق است.

26= حقیقت با ستاندن وحراست حق حفظ می شود.

27= در پیکار ها باید مقابله بامثل باشد. مثلاً فرار یک مسئله روانی است وممکن است بر اثر جنگ روانی ایجاد شده باشد حضرت علی ( علیه السلام ) نیز هم مقابله با مثل نمودند.

28= اکثر اوقات، انسان یا بدلیل ترس از تعقیب یا بدلیل خجالت کشیدن از همرزمان نمی تواند به تنهایی فرار کند. عده ای که فرار می کند به خاطر این است که می بینند دیگران در حال فرارند و آنها هم فرار می کنند وعده ی  دیگر چون می بینند موقیت فرار بوجود آمده، فرار می کنند شاید به همین خاطر حضرت علی ( علیه السلام ) ضمیرجمع بکار برده اند.                     

«  محمد رضا حدادپور»