اصلا لازم نیست نقش دیگران را بازی کنیم. خودت باش! و اصلا از اینکه خودت هستی شرمنده نباش. چون امروزه، خودت بودن، به اندازه کافی جذابیت داره. نه اینکه بخوایم از اینکه جای یکی دیگه نیستیم رنج ببریم و ادای اون بودن را از خودمون دربیاریم.

دیروز رفته بودم.... دیدم کسانی را که واقعا خودش نبودن از رفتارش داد میزد. دلم سوخت براشون. حقیقتا دلم سوخت از اینکه چرا بعضیا اینقدر از خودشون بودن احساس کوچکی دارند که میخوان با کسی دیگه بودن جبرانش کنند.

وقتی سوار اتوبوس شدم که برگردم سر خونه و زندگیم، خیلی خسته بودم و داشت خوابم میبرد. قبل از خواب این اشعار بسیار زیبای قیصر امین پور را با خودم زمزمه میکردم که چشمای نیمه بازم بسته و بسته تر شد...

 

در این زمانه هیچکس خودش نیست

کسی برای یک نفس خودش نیست


همین دمی که رفت و بازدم شد

نفس-نفس-نفس-نفس خودش نیست


همین هوا که عین عشق پاک است

گره که خورد با هوس خودش نیست


خدای ما اگر که در خود ماست

کسی که بی خداست، پس خودش نیست


دلی که گرد خویش میتند تار

اگر چه قدر یک مگس، خودش نیست


مگس به هر کجا به جز مگس نیست

ولی عقاب در قفس، خودش نیست


تو ای من ای عقاب بسته بالم

اگر چه بر تو راه پیش و پس نیست


تو دست کم کمی شبیه خود باش

در این جهان که هیچ کس خودش نیست


تمام درد ما همین خود ماست

تمام شد، همین و بس: خودش نیست!