محمد پیامبر نسل سوم، پیامبر نسل سوخته

قرن ها گذشت. امپراطور ها هم دیدیم وبا پدرانمان بر ایشان کاخ ساختیم. نوبت به سلاسل شوم رسید .

آنها هم کاخ می خواستند وهم مالیاتهای گزاف... شبی در خانمان نشسته بودیم از بیرون صدای ول وله.

می آمد مردم از ظهور مردی سخن می گفتند که با شعارهای مدرن که فقط در کتاب ها آن  شعارها را

خوانده بودیم به جنگ دنیایی پر از تروسیم ودنیا پرست وامشا لهم آمده بود . گفتیم شاید اوهم اهل

شعار است. آمده تا برایش کاخ بسازیم ومالیات جمع کنیم. دیری نگذشت که حکومت که حکومتش بر

سر زبانها افتاد وهمه ازحاکمیت او سخن می گفتند. می گفتند در مکتب او کسی حق سخن دارد که یا

حرفی برای گفتن داشته باشد ویا حداقل مرد عمل باشد. زندگی اورا هم دیدیم او بی ادعا آمده بود وبی

ادعاهم رفت وحتی نه کاخی خواست ونه مالیاتی. وکاخهایی را که من وپدرانم با دستان تاول زده برای

امرا ساخته بودیم یک شبه به زمین کوبید.

در شرق وغرب نام او بر زبان ها افتاد بدون القاب شاهانه وبدون تشریفات آیت ا... بازیهای مرجعانه،همه

به او می گفتند: محمد!

او نیامد تا بخواهد – بخورد- ببرد بلکه او آمد تا با سه چیز مبارزه کند زرو زور و تزویررا از بین ببرد .

او روشن فکری بود که با اندیشهای اصلاح طلبانه ودرعین حال زیر کانه ی خود به جنگ سوسمار

خورهایی آمده بود که روشن فکر انشانه ، شهادت تاریخ، ماه واختر را می پرستیدند او حاکم صادقی بود

که در ذیل  حکومتش، حاکمیت از آن اکثریت پا برهنه بود نه اقلیت سربرهنه.در حکوت او تنها چیزی که

ارزش نداشت مناصب باد آورده بود واموال برباد رفته. حتی بهشتی را هم که وعده اش می دادند به بها

بود نه به بهانه .

در صدر حرکات اصلاح طلبانه اش، زن سالاری نبود اما با فمنیسم مبارزه کرد .

او یاد داد که چگونه وبدور از هیاهو وسیستم های طویل وعریض می شود جهان سازی کرد ودر عین حال، قائل به دهکده ی واحد جهانی نشد.

اورا امروز هم می خواهیم . بگذارید دادبزنم – فریاد کنم – که ای محمد کجایی به خانه هایمان بیا. بیا وببین

گوساله ی سامری کار خودش را کرد. هنوز هزارو چهارصدواندی نگذشته که باز هم زنده به گورمی کنند .

اما این بار فقط با دختران کار ندارند بلکه در صددند نسلی رازنده بگورکنند. این باربجای کندن

گوردربیابانهای اطراف شهر، گوراودر تاریخی کرده اند که از پیدایش آن بی خبربودم وحتی نمی دانم چطور رخ داد.آی محمد ! بیا ویا لااقل ، اگر نمی آیی، به خواب پدرانمان – معلمانمان ومذهبیهایمان بیا وبه آنها بگو: این نسل خسته شده .این نسل تاب وطاقت وین گریزها راندارد .بخواب آن ها بیاوبگوکه آن طرف خبری نیست هرچه هست همین جاست .حور،دختر همین نسل است . لؤلؤمکنون همین خیابان ها است پسران زیبا رو همین نسل سومی ها هستند به داد آن ها برسید.

آی محمد ! می ترسم به خواب آن ها بیایی. چرا که خوف این را دارم که صبح ازخواب بلندشوند و دکان باز کنند که ما اورا در خواب دیدیم . نمی دانم چه کار باید کرد . توخود خوب می دانی . خلاسه به داد نسلی برس که امروز از هر روزبه تومحتاج تر است .اگر امروز سوسمار خورها نیستند ودیگرکسی ماه واختر رانمی پرستد ، خدایی برای خود برگزیده که زیر سایه ی تخت وعرشش وبنام او کارهایی می کنند که هیچ خدایی آن را نمی پذیرد .

آی محمد ! بداد نسلی برس که نه انقلاب را دیده تاجو انقلابی به خود بگیرد ونه جنگی رفته که حاجی ها وسید هارا دیده باشد اوفقط خودش را دید که در دامن جامعه ای گرفتار شد که آبستن تناقضهاست .

آی محمد ! بدادنسلی  برس که خود ،پیامبر است اما صحابه اش رجالهایند . اوآمده تا بسازد نیامده تا بسوزد اوحامی تمام سینه هایی است که از درد حقوق بشر ناله اش راملائک کر کرده. امروز فقط به تونیاز است . به تو ای محمد!

ای محمد ! باید دیگر هیچ نگویم چون هرچه بگویم متهم تر می شوم فقط بگذار همین یک جمله رااز درگاه ذات اقدس بخواهم : الهی مرا_ معلم مرا_ هم درس مرا _ هم بحث مرا _پدرومادر مرا وهم کیش و خلاصه هم نسل مرا ازچنگ عقاید به آغوش حقایق نایل فرما .   

«  محمد رضا حدادپور»