دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه های نور و شوق آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
عید سعید قربان به تمام عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
بنده را از دعای خیرتان محروم نفرمایید.
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه های نور و شوق آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
عید سعید قربان به تمام عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
بنده را از دعای خیرتان محروم نفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
خوشحالم که بعد از چندین سال، دوباره وبلاگم به روز میشه. جهرم موندن و درگیر مسائل تبلیغی و انواع کلاس ها و جلسات مختلف شدن، فرصت زیبای خلوت ها را ازم گرفته بود هرچند تنهایی ما انسان ها هیچ وقت از ما سلب نمیشه.
امشب با یک مطلب قشنگ درباره حکمت خداوند در خدمتتون هستم. انشاءالله بتونم به روز بمونم.
حکمت خداوند رحمان
گنجشک به خدا گفت: لانه ی کوچکی داشتم که آرامگاه خستگی و سر پناه بی کسی ام بود اما طوفان تو آن را از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود، تو خواب بودی، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند، تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو، به واسطه ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.
قرآن ، من شرمنده توام ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساختهام که هر وقت در کوچهمان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که میپنداریم خدا تورا برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن! من شرمنده توام اگر تورا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کردهام .
یکی ذوق میکند که تورا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده، یکی ذوق میکند که تورابا طلا نوشته، یکی به خود میبالد که تورا در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را میخوانند و تورا میشنوند، آن چنان به پایت مینشینند که خلایق به پای موسیقیهای روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شدهای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول، یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تورا حفظ کردهاند، حفظ کنی، تا این چنین تورا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی تورا میخوانند چنان حظ میکنند، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کردهایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم.
دکترشریعتی
سلام دوستان
دیروز سر کلاس ، قضیه ای تعریف کردم که شاید نقلش اینجا هم خالی از لطف نباشه .
نقل است که دو عارف با هم از راهی گذر میکردند . دختر زیبا و جوانی را دیدند که بخاطر آسیب جدی که به پایش وارد شده بود قادر به راه رفتن نبود و نمیتوانست از عرض خیابان عبور کند . یکی از آن عرفا دست آن دختر زیبا را از زیر عبای خود گرفت و او را به آن طرف خیابان برد . سپس با دوست عارفش به حجره رفتند . دوستش که این صحنه را دیده بود و نمیتوانست جلوی خودش و حرفی که در دل داشت بگیرد گفت : اصلا از شما با آن سابقه عرفانی انتظار نداشتم که با دیدن آن دختر زیبا اینچنین از خود بیخود شوید و او را به آن طرف برسانید درحالی که دستان او را هم گرفته بودید .
عارف انسان دوست فرمود : من فقط آن دختر را در خیابان دیدم و همان جا هم رهایش کردم اما تو آن را با قوه خیالت به خانه هم آوردیش .
سلام دوستان
واقعا شرمندم که توفیف نبود بیشتر خدمت برسم
امروز یکی از اشعاری که خیلی دوسش دارم و بیشتر اوقات با خودم زمزمه میکنم خدمتتون تقدیم میکنم:
هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد
از دل مل نرود مهر و وقا بدتر شد
مثلا خواستم اینبار موقر باشم
و به جای تو بگویم شما بدتر شد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس فقط رابطه ها بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال دل من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
آسمان وفت قرار من و تو ابری بود
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
خواستم پاک کنم عشق تو را بدتر شد
جایگاه انسان در مسیحیت ( قسمت اول )
مقدمه
دین در مسیحیت که برآمده از سنت یهودی است براساس مندرجات کتاب عهد عتیق معتقد است که انسان مخلوق و آفریده خداست که به شباهت و تصویر خدایش خلق شده است و این صورت الهی امری عرضی است که به ذات انسان ملحق گردیده باشد نیست، بلکه ذات انسان و وجه مقوم او مراد است.
آیهای1 که در درک دیدگاه مسیحی راجع به طبیعت بشر فوقالعاده مهم است، میگوید: « انسان به صورت خدا و به شباهت او آفریده شده است»، ترتولیانوس معتقد بود انسان پس از ارتکاب گناه، کماکان به صورت خدا باقی ماند، اما تنها از طریق کار احیا کننده روحالقدوس میتواند مجدداً به شباهت خدا درآید: (در تعمید) گناهان ما شسته میشود و بدین سان مرگ نابود میگردد. زیرا گناه که برداشته شد، مجازات گناه نیز برداشته میشود. بدین ترتیب، انسان مجدداً به «شباهت خدا» در میآید، چرا که در ابتدا «به صورت او» آفریده شده بود. «به صورت خدا» بودن انسان مربوط است به صورت او؛ اما «به شباهت خدا» بودن او به ابدیتش ربط مییابد؛ چرا که انسان آن روحی را که خدا در ابتدای خلقت در او دمید، اما به سبب سقوط خود از کف داد، دوباره باز پس میگیرد.2
در مسیحیت انسان آمیزهای از روح و جسم میباشد و از خلقتی مادی و الهی بهرهمند است. هر چند، گاه سخن از سه ساحتی بودن وجود اوست یعنی روح، نفس و جسم؛ لکن اغلب مسیحیان روح و نفس را یک چیز میدانند.
در دین مسیحی روح انسان جنبه الهی را داراست همچنان که قدیس پولس3 معتقد بود؛ «خداوند روح خود را... به ما عطا کرده است...»4
انسان موجودی گناهکار
از دیدگاه دیانت مسیحی نیاز بشر به نجات، ناشی از وضعیت گناهکاری وی میباشد که به سبب گناه، حقیقت خویش را از دست داده و در نهایت ذلت به سر میبرد، که دعوت انسانها به توبه در همین راستا قرار دارد.
«زمانی شما در گناهان خود مرده بودید و هوسهای گناهآلود بر وجودتان مسلط بود».5
بر اساس کتاب مقدس گناه تنها معنای عدم اطاعت یا تخلف از شریعت خدا، را دارا نمیباشد، بلکه به احتمال مهمتر از این معنا عبارت است از: خدا سازی نفس و خلع خدا از مقامش، گناه یعنی گسیختگی رابطه شخص مخلوق با خالق، یحیی معمدان گناه را به عنوان سرکشی و طغیان و تمرد وصف مینماید که خداوند اعتبار دهنده، داور و پادشاه و انسان مدیون و مجرم و تابع و پیرو لحاظ گردیده است. بر این اساس گناه واقعیت دردناک و مخوفی است که همواره بر خلاف خواست و اراده الهی صورت میگیرد، و نشان از بیاهمیتی و عدم انطباق فرد نسبت به این اراده و خواست میدهد و بدین سبب فرد گناهکار، مجرم و مقصر شناخته میشود.6
و بدین مفهوم آگوستین نیز معصیت را سخن گفتن و یا رفتار و شوقی ورزیدن در جهت خلاف قانون اولی بیان داشته است. وی ظاهراً در پاسخ نظریه مانوی گناه، را یک اصل جوهری میدانست و آن را به عنوان حقیقتی صرفاً سلبی توصیف مینمود، بدین معنا گناه، نوعی فقدان غیر فهم میشود.7
در این زمینه کاتولیکها معتقدند که معصیت به منزله اهانت به ساحت جلال خداست و به نحوی از مایه لعنت است، زیرا موجب آن میشود که انسان به خدمت شیطان درآید.8
رالف ونینگ از فرقه پاک دینان (puritan) مینویسد: «به طور خلاصه گناه عبارت است از مبارزه نمودن با عدل و انصاف خدا، نابود ساختن رحمت او، ریشخند نمودن صبر او، ناچیز شمردن قدرت او، تحقیر کردن محبت او و اهانت به مشیت الهی و عیبجویی از حکمت او».9
منشأ گناه
گناه واقعیتی است که همه اذهان بشری بر وجود آن اذعان دارند لکن در مورد منشأ و ریشهیابی آن نظرات متعددی از سوی مذاهب و صاحبنظران ارائه گردیده است؛ از جمله لایبنیتس و اسپینوزا که معتقد بودند گناه بر اثر محدود بودن انسان به وجود آمده است و نتیجه حتمی محدودیت وجود انسان است.
عدهای نیز معتقدند «شرارت نتیجه ماهیت جهان است. وجود جهان خود بزرگترین شرارتهاست. طبیعت به خودی خود شریر است». ولی کلام خدا درکتاب مقدس بارها بیان داشته؛ «که هر چه خدا خلق فرمود نیکو است و طبیعت به خودی خود شر نیست».10
معمولاً تباه شدن جهان و گناه انسان بر طبق تعالیم مسیحیان با گناه نخستین حضرت آدم تصور میشود و آنچه درباره منشأ شر درست میباشد درباره ارزش جهان از آن پس که شر از راه گناه نخستین در آن وارد آمد نیز درست است. ریشه تباهی انسان در ذات گناه آلودش که از آدم به ارث برده نشأت گرفته است و شرارت او که هم ذاتی و هم عملی است از آن ناشی میشود. کلام قابل توجه و مهم کتاب مقدس در این زمینه توسط قدیس پولس در رساله به رومیان(5:12-21 ) آشکار میباشد که اساس عقیده در باب گناه ذاتی ریشه در گفتار وی دارد و پولس این اندیشه را از عقاید گنوسیانی گرفته و با آنچه در سفر پیدایش درباره آدم آمده است در هم آمیخت و بعد از وی متکلمان به خصوص آگوستین به بسط و توجیه و تفصیل آن پرداختند.11
علیرغم این نظریات حضرت عیسی خود تعلیمی در باب گناه اولیه و هبوط آدم ننمود. وی در مواعظ خویش نفس شریر و بدکار آدمی را منشأ گناهانی که انسان مرتکب میشود معرفی مینمود که لغزش و گناه دیگران را نیز به دنبال خواهد داشت؛ «وای بر دنیا که باعث چنین لغزشها میشود مسلماً لغزشهایی پیش خواهد آمد اما وای بر کسی که باعث این لغزشها شود».12
مدرک و مأخذ اصلی در باب گناه اولیه که سایر نویسندگان کتاب مقدس از آن اقتباس نمودهاند، سفر پیدایش است که نویسندگان گاه از عقاید دیگری که پیرامون این موضوع وجود داشته بهره گرفته وگاهی نیز تأویلات شخصی خود را در آنها وارد نمودهاند.
ماهیت گناه
آگوستین معتقد است که تمام ابنای بشر به علت سقوط آدم به گناه آلوده شدهاند. گناه ذهن انسان را تیره و تار ساخته و تضعیف کرده است؛ باعث شده است فرد گناهکار نتواند به درستی فکر کند و به ویژه چشم او را به سوی حقایق برتر معنوی بسته است. به همین ترتیب اراده انسان نیز به وسیله گناه تضعیف شده است (هر چند از میان نرفته است).
از نظر آگوستین، همین واقعیت که ما افرادی گنهکاریم بدین معناست که سخت بیماریم و از تشخیص علت بیماری خود عاجز، چه رسد به مداوای آن. تنها از طریق فیض خداست که علت بیماریمان مشخص میشود (گناه)، و راه علاج آن فراهم میگردد(فیض).
وی بیان میکند که در واقع گنهکار بودن ما کاملاً از کنترل ما خارج است؛ وضعیتی است که زندگی ما را از بدو تولد آلوده میسازد و از آن پس نیز بر آن مسلط است. ما انسانها بر وضع گناهآلود خود هیچ کنترلی نداریم. انسان با تمایلی گناهآلود که جزیی از طبیعت بشر است، متولد میشود و، در نتیجه، ذاتاً به اعمال گناهآلود گرایش دارد. به عبارت دیگر، گناه گناهان را میزاید؛ وضعیت گناهآلود بشر، اعمال گناهآلود فرد فرد ابنای بشر را سبب میشود.13
ماهیت فیض
یکی از آیات کتاب مقدسی مورد علاقه آگوستین، یوحنا 5:15 است: «جدا از من هیچ نمیتوانید کرد». وی معتقد است ما انسانها برای نجات خود، از آغاز تا پایان زندگی، یکسر متکی به خداییم. وی میان توانائیهای طبیعی انسان که به عنوان موهبتهای طبیعی به وی اعطا شده است و عطایای فیض، که عطایایی ویژه و به اصطلاح اضافه بر سازمان هستند، به دقت تمایز میگذارد.
خدا ما را در جایی که طبیعتاً درآنیم، یعنی در وضعیتی که به علت گناه عاجز و درمانده شدهایم و قادر به نجات خود نیستیم، رها نمیکند؛ بلکه فیض خود را شامل حال ما میسازد تا شفا یابیم، بخشوده شویم و احیا گردیم. از نظر آگوستین، طبیعت انسان ضعیف، ناتوان و گمراه است و برای آنکه تازه و احیا شود، نیازمند توجه و امداد الهی است.
از نظر وی فیض عبارت است بذل توجه بیحد و حصر خدا نسبت به انسان، بی آنکه انسان استحقاق آن را داشته باشد. به اعتقاد او، روند شفای انسان از طریق این فیض عملی میگردد.
منابع موجود است
با سلام و عرض پوزش از اینکه دیر به دیر به روز میشم . لطفا همچون گذشته مرا از نظرات سازندتان محروم نفرمایید .
هدف سازی زندگی
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1: رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوی رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.
درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان گرامی و با تشکر از پیشنهادات و انتقادات سازنده شما.
چندسالی است که در فکر ارائه راهکارهای عملی تر برای برخی مشکلات روحی ورفتاری عزیزانی هستم که به این حقیر اعتماد کرده و پاره ای از آن مسائل را برایم بازگو کرده اند . از امروز برخی از فیش هایی که برای بعضی جلسات فراهم کرده بودم را تقدیم میکنم. امیدوارم که مورد قبول خداوند سبحان افتد .
...................................................................................
اعتماد به نفس(1)
اعتماد به نفس مقوله ای است که برای تک تک انسان ها از ارزش و اهمیت بسیار زیادی برخوردار می باشد. زمانیکه صحبت از استرس و تنش های فراوان به میان میآید، اعتماد به نفس معمولاً یکی از خصوصیات افراد حرفه ای به شمار می رود. گرچه اعتماد به نفس از اهمیت فراوانی برخودار می باشد، اما مسئله ای که مطرح می شود، این است که چگونه می توان به طور واقعی اعتماد به نفس را ایجاد کرد و آنرا زنده نگه داشت؟
یکی از جنبه هایی که می توان از آن منظر به اعتماد به نفس نگاه کرد، این است که هر فرد در خلوت و تنهایی، با خودش چگونه صحبت می کند. به طور تقریبی هر فرد به طور روزانه در حدود 300 تا 400 مرتبه کارهای فردی اش را ارزشیابی می کند. متاسفانه برای بیشتر افراد این ارزیابی ها با آنچه از خودشان انتظار دارند، فاصله بسیار زیادی دارد و بیشتر ارزشیابی ها شکل انتقاد به خود می گیرند. تحقیقات گویای این مطلب هستند که در یک فرد معمولی، 80% از این ارزیابی ها جنبه منفی دارند، و تنها 20% از آنها مثبت می باشند.
اگر یک اشتباه معمولی کرده باشید، حداقل 45 دقیقه در مورد آن خودتان را سرزنش میکنید: "واقعاً احمقانه بود، نمی توانم باور کنم که این حرف از دهان من درآمده باشد، همه آنها داشتند مرا نگاه می کردند، احتمالاً وقتی امشب به خانه بروند، همه شان در مورد من صحبت خواهند کرد!" اگر هم کارتان در این حد، بد نبوده باشد، باز هم یک منشی مخصوص پرونده های کارهای اشتباه دارید که در قسمت ذهن، مشغول به فعالیت می باشد. در این مواقع او دست به کار می شود و فایل های قبلی را چک میکند: "اجازه بدهید که موارد قبلی را بررسی کنم، بله فکر می کنم شما احمق هستید! در حقیقت هر روز بدتر از روز گذشته عمل می کنید، آن روزی را به یاد می آورم که...." بیشتر ما تبحر خاصی در خار شمردن خودمان داریم و کمتر قادریم که احساس خوبی در خودمان ایجاد نماییم.
حتی اگر زمانی از راه برسد که خودتان را به خاطر کار خوبی که انجام داده اید مورد تشویق قرار دهید، باز هم این امر برای مدت زمان زیادی به طول نمی انجامد. ما معمولاً عادت کرده ایم که ارزش موفقیت هایمان را دست کم بگیریم: "من خوش شانس بودم!" و یا "همه چیز به زمان مربوط می شود، من باید این کار را یک هفته پیش انجام می دادم!" و "شاید فرد دیگری می توانست این کار را خیلی بهتر از من انجام دهد." آخرین باری که کار خوبی انجام دادید و از شدت خوشحالی نتوانستید پلک بر روی هم بگذارید به چه زمانی باز می گردد؟ هیچ وقت!
البته هر چند از درون، خودمان را انتقاد می کنیم، اما در عین حال سعی می کنیم که در پیش روی دیگران خود را به بهترین نحو جلوه دهیم. معمولاً طوری خودمان را نشان می دهیم که دیگران احساس کنند ما در حدود 90% در کارهایمان به صورت مفید و مؤثر عمل می کنیم، و در پیش روی آنها قبول می کنیم که انجام اشتباه های گاه و بی گاه، از خصوصیات انسان ها به شمار می رود. شاید بتوانید دیگران را گول بزنید، اما نمی توانید خودتان را فریب دهید. زمانیکه شما چیزهایی را که از خودتان می دانید با چیزی که دیگران در جمع از شما می دانند، مقایسه می کنید، درست در آن زمان است که احساس شکست عمیقی به شما دست می دهد. زمانیکه به سمت انتقاد فردی روی می آورید، نهایتاً به دنبال عزیزان، شرکا، دوستان و رئوسایی می گردید که خاطر شما را از خودتان جمع کنند و حس اعتماد به نفسی را که ندارید به شما هدیه کنند. متاسفانه در شرایطی که شما اعتماد به نفس خودتان را در گرو سخنان دیگران بگذارید، آنوقت کنترل شخصی از دست شما خارج شده و دیگران آنرا کنترل خواهند کرد. اگر آنها از تایید کردن شما دست بردارند، آنگاه به شما احساس بی فایدگی دست خواهد داد، اعتماد به نفستان از هم پاشیده شده و احساس وابستگی بیشتری میکنید.
شما نباید آنطوری که با دیگران صحبت می کنید با خودتان هم به همان طریق صحبت کنید! شاید اینطور بگویید که : "تو این کار را انجام دادی؟ تو احمقی! آیا کسی تو را دید؟ بله تو را دیدند! آیا آنها می دانند که من تو را می شناسم؟ منظورم اینه که یاد آن زمانی افتادم که......" چه کسی یک همچین دوستی می خواهد؟ اگر یک مدیر با کارمندش آنطوری که شما با خودتان صحبت میکنید، حرف بزند، کارمند می تواند به راحتی از مدیرش شکایت کرده و پیروز شود. درون شما هم این استحقاق را دارد که به خوبی با آن رفتار کنید. یاد بگیرید که فضایی را به اشتباهاتان نیز اختصاص دهید و آنها را به عنوان تجربه در مراحل بعدی زندگی به کار بندید.
هر چند اشتباه، جزئی از زندگی است، اما ما باید راههای را پیدا کنیم که بدون ضربه زدن به استعدادهایمان تنها از انتقادهای سازنده بهره بگیریم. طوری به انتقاد کردن نگاه کنید که گویی قصد دارید به عنوان اطلاعاتی در زمنیه بهبود و به موفقیت رساندن خودتان استفاده کنید. هدف شما محکوم کردن و یا سرزنش نفستان نیست؛ بلکه باید به وسیله انتقاد، برای آینده خودتان یک پشتیبان محکم درست کنید که به شما اجازه دهد که فردا خیلی موثر تر از امروز عمل کنید!
"اسکات ادم" نقاش فیلم کارتونی "دیلبرت"، با توجه به این دیدگاه، با هم گروهی ناشی تنیس خود برخورد کرد، ماجرا را از زبان خودش بشنویم: "در یکی از تورنومنت ها تنیس با خانمی هم گروهی شده بودم که به تازگی بازی تنیس را یاد گرفته بود. هر بار که یکی از توپ را خراب می کرد، رو به من می کرد و انتظار داشت که من ناراحت و نا امید شوم و با عصبانیت با او برخورد کنم؛ اما من به جای خشم و ناراحتی، نقشه بعدی را با او در میان می گذاشتم و حرکات مفیدتر را به وی آموزش می دادم. با انجام چنین کاری من یک پیغام مهم را به او یاد می دادم: گذشته مهم نیست. من به هیچ وجه قصد نداشتم که او را با تشویق های توخالی و بزرگ کردن های بی مورد بالا ببرم، چرا که این کار راه به جایی نمی برد و اغلب نتیجه خاصی در بر ندارد. اما می دانستم که اگر او بخواهد بیش از اندازه به اشتباهاتش فکر کند، امکان بروز مجدد اشتباه چند برابر می شود به همین دلیل اغلب بر روی اهداف آینده توجه داشتم و حرکات بعد را با او تمرین می کردم. خود او نیز تمایل بیشتری به انجام این کار نشان می داد. پس از گذشت چند روز توانایی های او به طور باور نکردی افزایش پیدا کرد و در نهایت توانستیم برنده تورنومنت شویم."
شما هم با خودتان باید همینطوری رفتار کنید. مانند اتومبیلی که در حال پیشروی به جلو است و در آن هیچ گونه ترمزی وجود ندارد. اگر شما وقت زیادی را صرف نگاه کردن به آینه عقب بکنید، ممکن است به درختی که در مقابلتان وجود دارد برخودر نمایید. در حقیقت به همین دلیل است که آینه عقب خیلی کوچک تر از آینه جلو می باشد. تمرکزتان را از آینه عقب بردارید و بیشتر بر روی آینده رانندگی خود تمرکز کنید؛ سعی کنید به هر نحوی که شده خودتان را از حمله های شخصی شایع دور کنید. از یک پشتیبانی مطمئن درونی بهره بگیرید. چرا کاری را انجام دادید که کنترل کافی بر روی آن نداشتید؟
قبول اینکه یکبار در زندگی اشتباه کردید، خیلی راحت تر و بهتر از این است که قبول کنید خودتان یک اشتباه هستید. من قصد جسارت ندارم، اما برای خودم هم این امر پیش آمده که مشغول رانندگی در بزرگراههای تهران بودم و احساس خوبی نسبت به خودم نداشتم. مطمئنم که برخی از رانندگان دیگر نیز یک چنین احساسی، درست شبیه به من داشتند؛ آنها حتی توان نداشتند که برای دوستانشان هنگام خداحافظی تمام انگشت های دستشان را تکان دهند.
پس از اینکه مشکل بخصوصی را شناسایی کردید، می توانید با مطرح کردن 2 پرسش از خودتان بیش از پیش بر روی آینده تان تمرکز کنید: اول چه کاری می توانید برای تصحیح مشکل انجام دهید؟ اگر هر گونه عمل سازنده و یا عذر خواهی می تواند مشکل شما را حل کند، زمانی را فقط به این کار اختصاص دهید؛ و پرسش دوم که مهمتر هم هست: اگر قرار است که در آینده مجدداً چنین مشکل مشابهی برایتان رخ دهد، چگونه قصد دارید آنرا کنترل نمایید؟ اگر شما یک دوست و یا همکار با معرفت و ارزشمند دارید، می توانید از او کمک گرفته و مشورت بخواهید. اگر هم ندارید، عقاید خود را بر روی یک کاغذ بنویسید و این سؤالات را از خودتان بپرسید و حتی الامکان از انتقادهای شخصی خودداری کنید. زمانیکه از گذشته خود چیزهایی یاد بگیرید و بر روی استراتژی های جدید تمرکز کنید، می توانید به راحتی در بازی زندگی موفق شوید.
اعتماد به نفس زمانی در شما ایجاد می شود که بتوانید از اشتباهات خود درس بگیرید و آنها را کنار بگذارید تا به موفقیت دست پیدا کنید. به چالشی که در مورد یاد گرفتن از اشتباهات فردی مطرح می شود، خوش آمد بگویید چرا که آنها مانند شن ریزه هایی هستند که شما را آماده تغییر می کنند و سبب میشوند تا قدم های بعدی را محکم تر بردارید. سعی کنید در پایان هر روز خودتان را ارزیابی کرده و میزان کارایی خودتان را تخمین بزنید. از تقویم شخصی برای ضبط موفقیت های خود استفاده کنید، ممکن است شما برنده باشید و خودتان هم متوجه نشوید و یا به زودی از یادتان برود بنابراین یادداشت کردن را از خاطر فراموش نکنید .
عشق در عرفان اسلامی
قسمت سوم (قسمت آخر)
و- آثار عشق مجازی:
چنانکه گفتیم، عشق در غیر معشوق حقیقی عشق مجازی است. و عشقهای مجازی، که نمونه عمده آن عشق به زیباییها و زیبارویان است، در نظام هستی یک امر ضروری و ذاتی است. اما ببینیم این موضوع، یعنی عشق مجازی، چه نقش و اثری میتواند داشته باشد. عرفا برای عشق مجازی آثار زیر را مطرح میکنند:
1- عشق یک بشارت است: از آنجا که انسان موجودی است با ترکیب مادی و معنوی، با نیمی از فرشته و نیمی از حیوان، طبعاً وجودش تحت تأثیر گرایشهای متضاد و مختلفی خواهد بود:
جان گشاید سوی بالا بالها/ در زده تن در زمین چنگالها
در اینجاست که اگر نشانههایی از عشق به کمال و جمال در او مشاهده شود، بشارتی است از حرکت او به سوی کمال و بریدنش از جهان ماده. از اینجاست که عرفا در عشق به زیبارویان، عفت را مطرح میکنند. یعنی عشقی که در آن به تعبیر ابنسینا شمایل معشوق حاکم باشد نه سلطه شهوت.(24)
و لذا عرفا توجه به زیباییها را میستایند و بیتوجهی نسبت به آنها را نکوهش میکنند. چنانکه شیخ بهایی میگوید:
کل من لم یعشق الوجه الحسن/ قرّب الجلّ الیه و الرّسن!
یعنی هر کس را نباشد عشق یار/ بهر او پالان و افساری بیار!(25)
2- عشق به عنوان یک رهبر و راهنما:
از آنجا که ادراکها، لذتها و عشقها نسبت به مراتب وجود از لحاظ کمال و نقص متفاوتند لذا هر مرتبهای از وجود، به نخستین مرتبه بالاتر از خویش بهتر و بیشتر متوجه شده و طالب آن مرتبه میشود و پس از وصول به آن مرتبه طالب و عاشق مرتبه بعدی میگردد. و همینطور در مدارج و مراتب کمال به سوی معشوق حقیقی پیش رفته، به آن مقصد اعلی و کمال مطلق نزدیکتر میشود و از این لحاظ است که گفتهاند: «المجاز قنطرة الحقیقة.»(26)
3- عشق مجازی عامل تمرین برای تحمل زحمات عشق:
به اقرار همه عرفا، عشق با مشکلات و رنج و درد طاقتفرسایی همراه است که سراپا آتش است و آتشافروز. بسا مردان که در نیمه راه سلوک، به خاطر همین مشقات و دشواریها، از راه وامانده و به مقصد نرسیدهاند. تصویری از این مشکلات را در سفر مرغان در «منطقالطیر» عطار میتوان مشاهده کرد. از این روی، عرفا عشق مجازی را یک تمرین برای تحمل عشق حقیقی میدانند. چنانکه اشتغال انبیا به شغل شبانی تمرینی بود برای تحمل مسئولیتهای بزرگتر. عینالقضات میگوید:
«عشق لیلی را یک چندی از نهاد مجنون مرکبی ساختند تا پخته عشق لیلی شود، آنگاه بار کشیدن عشق الله را قبول توان کردن.»(27)
غازیان طفل خویش را پیوست/ تیغ چوبین از آن دهند به دست
تا چو آن طفل مرد کار شود/ تیغ چوبینش ذوالفقار شود(28)
4- عشق مجازی عامل فهم زبان عرفا:
بیتردید، عرفای اسلام برای طرح مسائل عشق حقیقی از عشق مجازی و مسائل آن بهره گرفتهاند. به تعبیر مولوی «سرّ دلبران» را در «حدیث دیگران» گفتهاند. بنابراین، عشق مجازی در فهم مسائل عشق حقیقی میتواند عامل مؤثری بوده باشد.
ز- دو مرحلهی عشق مجازی:
عشق مجازی در دو مرحلهی سیر و سلوک عرفانی مطرح میشود: یکی در آغاز سلوک و دیگری در پایان سلوک. در آغاز سلوک، چنانکه گفتیم، عشق مجازی یک بشارت و یک عامل جذبه و کشش گام به گام عاشق به سوی معشوق حقیقی است و اما در نهایت سلوک، عبارت است از عشق عارف به تمامی موجودات جهان به عنوان آثار معشوق و جلوههای معشوق. و از اینجاست که چنین عشقی را هم برای مبتدیان جایز میدانند– که در مبتدیان نشانه حرکت و آغاز سیر و سلوک معنوی است– و هم برای کاملان– که در کاملان هم نشانه کمال است.(29)
ح- مشروعیت عشق:
از دیرباز میان علما و عرفا در مورد عشق اختلاف نظر وجود داشته است. جمعی آن را مذموم و ناپسند دانسته و نتیجه شهوات حیوانی یا نوعی جنون و بیماری روانی به شمار آوردهاند و جمعی آن را ستوده و از فضایل انسانی شمردهاند. گروهی کاربرد کلمه عشق را در رابطه با خدا و خلق ممنوع دانسته و جمعی دیگر آن را، به استناد آیات و روایاتی، جایز شمردهاند.(30) ملاصدرا عشق را، از آن جهت که در نفوس ملتهای مختلف به صورت طبیعی و فطری وجود دارد، یک امر الهی دانسته که حتماً به خاطر مصلحتی و هدفی در وجود انسانها نهاده شده است.(31) و اما عرفا، علاوه بر تأییدات حاصل از کشف و شهود، به دلالتهایی از قرآن و حدیث هم استناد میکنند. شیخ روزبهان بقلی این نکته را گواهی بر تأیید عشق میداند که خدای تعالی قصه یوسف و زلیخا را «احسن القصص» نامیده است.(32) پس از آن روایات متعددی را در تأیید مطلب مطرح میکند.(33)
ط- تصعید عشق:
عرفا عشق مجازی را در بدایت وسیله سیر و ترقی گام به گام میدانند و چنانکه گفتیم، مجاز را به عنوان پلی به سوی حقیقت ارزیابی میکنند. از این نکته نتیجه میگیریم که توقف در عشق مجازی روا نبوده، بلکه عارف باید از معشوقهای مجازی دست برداشته، ابراهیموار، فریاد «لااحب الافلین» برآورد و اگر عارفی در عشق مجازی متوقف بماند، در حقیقت نوعی بیماری خواهد بود. چنانکه شمس تبریزی به اوحدالدین کرمانی که عشق مجازی خویش را اینگونه توجیه میکرد که: «ماه را در آب طشت میبینم»، گفت: «اگر در گردن دمبل نداری، چرا بر آسمانش نمیبینی؟»(مناقبالعارفین4/27)
مولوی میگوید:
زین قدحهای صور کم باش مست/ تا نباشی بتتراش و بتپرست
عشق آن زنده گزین کو باقی است/ وز شراب جان فزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است/ گر شکر خوارسیت، آن جان کندن است
عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود
ی- ذوق حضور:
چنانکه ابنفارض قصیده گرانقدر «تائیه»اش را با این نکته آغاز میکند که: «من جام عشق را از دست چشمانم نوشیدم»(34) همه عرفا بر نقش دیدار در پیدایش عشق تأکید دارند که به قول باباطاهر: «هرآنچه دیده بیند دل کند یاد.»
این دیدار و حضور پس از پیدایش عشق نیز همچنان ارزش خود را حفظ میکند. به نظر میرسد که انسان به هیچیک از قوای ادراکی خویش به اندازه چشمش اطمینان ندارد. این نکته را در جریان حضرت ابراهیم(ع) که درخواست کرد تا چگونگی زنده کردن مردگان را به چشم خود ببیند(35) و نیز در جریان درخواست دیدار حضرت موسی(36) در کوه طور آشکارا مشاهده میکنیم. به نظر نگارنده این ذوق حضور و علاقه به دیدار انسانها در رواج دو مکتب مؤثر بوده است:
1- مکتبهای بتپرستی و مظهر پرستی
2- عرفان و تصوف.
در مورد اول انسانها چون هنوز به معشوق حقیقی دست نیافتهاند غم فراق را با توجه به مظاهر و نشانهها تسکین دادهاند که:
نقش تو اگر نه در مقابل بودی/ کارم ز غم فراق مشکل بودی
دل با تو و دیده از جمالت محروم/ ای کاش که دیده نیز با دل بودی
و در مورد دوم میتوان گفت که یکی از علل رواج و گسترش عرفان، همان وعده دیدار معشوق است که در عرفان، انسان نه به خانه بلکه به صاحب خانه میرسد.
ک- نکتهای از ابنعربی:
بدون شک، ابنعربی بزرگترین شخصیت عرفان اسلامی است و ابداعات و ابتکارات وی در عرفان غیرقابل تردید است. پس چه بهتر که این مقال را با سخنی از وی به پایان بریم.
ابنعربی علاوه بر رسالات و کتب مختلف خویش در جلد دوم «فتوحات مکیه»(ص362-319) بحث مفصلی دارد درباره عشق، و تحلیلهای جالبی که مطرح کردن آنها در این مختصر نمیگنجد. تنها به ذکر نکتهای اکتفا میکنیم و آن اینکه تعلق عشق، به معدوم است نه به موجود. و این اشتباه و غلط است که موجود را معشوق بدانیم، بلکه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح میشود.(37) چنانکه آنچه در ذهن مجنون بود، خیالی از «لیلا» بود که شاید چندان هم با واقعیت مطابق نبود. و شاید عامل تفاوت دید مجنون با دیگران همین صورت خیالی لیلا باشد که تنها در ذهن مجنون بود و لذا دیگران «مو» میدیدند و مجنون «پیچش مو»!
مولوی میگوید:
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم/ که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
به هر حال:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی/ به صد دفتر نشاید گفت وصفالحال مشتاقی
و پایان سخن این دعای عینالقضات باشد که:
در عالم پیر هر کجا برنایی است/ عاشق بادا که عشق خوش سودایی است!
یادداشتها:
1. لغتنامه دهخدا.
2. نهایة الحکمه، مرحوم طباطبایی، ص227(مرحله11، فصل10).
3. مقدمه «اسفار» و کتاب «المبدأ و المعاد»، ص278.
4. هرچه با وهم خود، در دقیقترین معنی، تصور کنید، ساخته و پرداخته خود شماست و به خودتان بازمیگردد.(وافی فیض کاشانی، ج1، ص88)
5. زبدةالحقایق، ص67.
6. گنج نهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.
7. مقدمه یوسف و زلیخا.
8. «صحیح بخاری»، ج4، ص56، و «جامع صغیر»، ج2، ص4.
9. مراجعه شود به اسفار ملاصدرا، چاپ جدید، ج7، ص158 به بعد.
10. سوره 5، آیه54: خدا ایشان را دوست میدارد و ایشان نیز خدا را.
11. وافی فیض، ج3، ص70: تو را نه از بیم دوزخ، و نه به طمع بهشت میپرستم، بلکه از آن جهت که
شایسته پرستش هستی میپرستمت.
12. تذکرةالاولیا، ج1، ص73.
13. اشعةاللمعات، ص72.
14. «رساله عشق» ابنسینا، فصل1و2.
15. «الاسفارالاربعة» چاپ جدید، ج7، ص158 به بعد.
16. رساله عشق، فصل چهارم.
17. اسفار، ج7، ص152.
18. مدرک پیشین، ص153.
19. مدرک پیشین.
20. رساله عشق ابنسینا، فصل 6 و اسفار ملاصدرا، ج7، ص160 به بعد.
21. «احیاء علومالدین»، ج4، ص294 به بعد.
22. اسفار، ج7، ص150.
23. «مشارقالدّراری»، شرح تائیه ابنفارض، اثر: فرغانی، چاپ انجمن فلسفه، ص107.
24. «اشارات و تنبیهات»، نمط نهم.
25. «نان و حلوا»، اثر شیخ بهایی.
26. مجاز پلی است برای عبور به حقیقت.
27. «تمهیدات»، ص105.
28. سنایی.
29. «تاریخ تصوف»، غنی، ص585.
30. اسفار، ج7، ص171 و احیاء، ج4، ص294.
31. اسفار، ج7، ص172.
32. قرآن کریم، سوره یوسف، آیه3.
33. «عبهرالعاشقین»، ص12-8 و 22-18.
34. «سقتنی حمیا الحب راحة مقلتی»، مشارقالدراری، ص81.
35. قرآن کریم، سوره بقره، آیه260.
36. سوره اعراف، آیه143.
37. «فتوحات»، ج2، ص337
با سلام خدمت شما خوبان و اندیشمندان ایران اسلامی
هر چه به خودم مینگرم لیاقت این همه مهر و الطاف شما را ندارم اما از بابت پیام ها و نقطه نظرات سازندتان کمال تشکر دارم .
از زمانی که قدم در راه اندیشه گذاشتم کلامی از ملا صدرای شیرازی سر لوحه خود قرار داده ام تا فراموش نکنم که برای چه آمده ام و نباید دلسرد شوم . ایشان فرمودند که
هر کس از آفت میترسد باید اندیشه را رها کند . . .
................................................................................................
عشق در عرفان اسلامی
قسمت دوم
ج- عشق در پرستش:
عرفا با گروههای فکری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا که در کنار عقل، بصیرت را مطرح میکنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت میشمارند. اما در جنبه عبادت و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا میدانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی میشمارند که عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام میدهند با این تفاوت که عابدان، هم دنیا را میخواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم میپوشند و تنها آخرت را میخواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلکه بدان جهت میپرستند که او را دوست میدارند. چنانکه از مولای متقیان علی(ع) نقل شده که: «ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک لکن وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک.»(11)
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است که میگفت:
«الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت کردهای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت کردهای، به دوستان خود ده، که مرا تو بسی.
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ میپرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت میپرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو میپرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»(12)
د- عشق در رابطه با دیگران:
از آنجا که عرفا ذات حضرت حق را معشوق حقیقی میدانند و آفرینش را جلوهگاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنانکه سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او» ست، نه «از او» چنانکه جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حکایتی بیپوست/ همه ازوست وگر نیک بنگری همه اوست(14)
3- نکتههایی در رابطه با عشق:
الف- سریان و عمومیت عشق:
ابنسینا عشق را یک حقیقت فراگیر نسبت به همه موجودات جهان، از جواهر و اعراض و بسائط و مرکبات، میداند و عشق را بر این اساس توجیه میکند که «خیر» معشوق بالذات است و در موجودات همین عشق ذاتی به کمال، عامل طلب کمال است پیش از یافتن کمال، و سبب حفظ آن کمال است پس از یافتن و رسیدن به آن.(14) پس همه موجودات از عشق بهرهای دارند و این عشق برای آنان ذاتی است.
ملاصدرا با نقل بیان ابنسینا و تحسین آن، اظهار میدارد که بیان خودش در تحلیل سریان و عمومیت عشق، کاملتر است و آن اینکه بر اساس مکتب وحدت وجود، وجود یک حقیقت است با مراتب متفاوت از لحاظ نقصان و کمال، و وجود ذاتاً خیر است. پس هر موجودی ذاتاً عاشق ذات و کمالات ذات خویش است چون خیر و کمال، معشوق بالذات است و چون ذات هر علت، کمال معلول خویش است و چون هر معلولی از لوازم کمال علت است، پس هر علتی نسبت به معلول خود، و هر معلولی نسبت به علت خویش، عشق خواهد داشت.(15)
ب- عشق و اختیار:
ابنسینا عشق را طوری مطرح میکند که آزادی و ادراک را شرط نمیداند. او عشق را به طبیعی و اختیاری تقسیم میکند.(16) اما صدرالمتألهین عشق را به دور از حیات و شعور قابل تحقق نمیداند و اگر کسی کلمه عشق را در موجودات بیجان و بیشعور به کار برد، به عنوان تشبیه و مجاز خواهد بود.(17)
مرحوم طباطبایی در حاشیه همین قسمت از اظهارات ملاصدرا میگویند: در سریان عشق حیات و شعور شرط نیست و چون در حقیقت، عشق همان وابستگی مراتب وجود به یکدیگر است بنابراین، علم و شعور از مفهوم عشق خارجند. اگرچه از دیدگاه عدهای هرگز عشق از شعور جدا نبوده باشد.(18)
در اینجا تذکر چند نکته را لازم میدانم. یکی اینکه در صورتی که عشق را ذاتی بدانیم، دیگر مطرح کردن شرط شعور و حیات لازم نخواهد بود و عملاً هم عشق با عقل و انتخاب و اختیار چندان سازگار نیست. و دیگر اینکه از دیدگاه عرفا، حیات و شعور هم، در سراسر عالم هستی جریان دارد و این شعور و حیات یک امر نسبی است که تابع میزان کمال موجودات است. به این معنا که هرچه موجود کاملتر باشد، آگاهی بیشتر است به موضوع عمومیت حیات و شعور. در قرآن کریم و احادیث و اخبار هم اشاره شده و ملاصدرا و عرفا هم بر این مطلب تأکید دارند(19) چنانکه مولوی میگوید:
گر تو را از غیب چشمی باز شد/ با تو ذرات جهان همراز شد
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم
بر این اساس، شرط شعور و حیات هم منافاتی با سریان عشق ندارد.
ج- عشق حقیقی و مجازی:
چون عشق بر اساس کمال است، پس معشوق حقیقی همان کمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به کمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا که هر کمالی نسبت به کمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه کمال، کمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.(20)
د- غزالی و عشق:
امام محمد غزالی عشق را یک اصل اساسی میداند و تمام درجات و مقامات را یا مقدمه عشق میداند یا نتیجه آن. و عشق را مشروط به معرفت و ادراک دانسته و انگیزه عشق را چند چیز میداند که عبارتند از: حب نفس و علاقه انسان به خویش و محبت و علاقه انسان به کسی که به او نیکی کند و علاقه به نیکان به طور مطلق و علاقه به زیبایی به خاطر زیبایی و علاقه به موجودات مناسب و مشابه با خویش. پس انگیزه محبت این چند چیز است. سپس نتیجه میگیرد که این انگیزهها در مورد خدا از هر محبوب و معشوق دیگری بیشتر است، پس معشوق و معبود حقیقی، ذات حضرت حق است و بس.(21)
ه- عشق و شوق و اشتیاق:
چنانکه گفتیم، عشق به کمال در موجودات یک حقیقت ذاتی و عمومی است. این کمال اگر بالقوه باشد، عشق با شوق همراه خواهد بود و اگر بالفعل بوده باشد، در آن صورت عشق بدون شوق خواهد بود. با این لحاظ در جهان ماده، که کمال موجودات هرگز صورت فعلیت کامل پیدا نمیکند، عشقها همیشه همراه با درد و رنج عاشق خواهد شد. پس در جهان ماده عشق همیشه با درد و رنج همراه است.
بنابراین، شوق مانند عشق عمومیت و سریان نخواهد داشت.(22)
و اما اشتیاق عبارت است از: حالتی که پس از وصول به معشوق حاصل میشود. در صورتی که شوق، به پیش از وصول مربوط است و این اشتیاق عبارت است از تلاش عاشق برای رسیدن به نهایت اتحاد و فنا در معشوق. و لذا عرفای بزرگ گفتهاند: «شوق با دیدار خاموش میشود، اما اشتیاق فزونی میگیرد.»(23)
ادامه دارد . . .