سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 539998
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 4
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،

حدادپور

سلام حضرت دل!
وقتی حال دلم خرابه
وقتی خرابم وخیمه
وقتی وخیم شدیده
وقتی شدیدم خیلی شدیده
وقتی شدتش میسوزونه
وقتی سوزشش سوزنده است
وقتی سوزندش مخفیه
وقتی مخفیش دردناکه
وقتی دردش خوشه
وقتی خوشش گریه ناکه
وقتی گریه ناکش خنده داره
وقتی خنده دارش جیق میزنه
وقتی جیقش ناله میزنه
وقتی نالش حرف نمیزنه
وقتی حرف نمیزنه و قهره
وقتی قهر کرده و هیچی نمیگه
وقتی چیزی نمیگه داد میزنه
وقتی داد میزنه میخنده
وقتی میخنده همه دلشون میسوزه
وقتی همه دلشون سوخت ترکش میکنن
وقتی ترکش کردن، نگاش میکنن
وقتی نگاش کردن، ولش میکنن
وقتی ولش کردن، خودشه
وقتی خودشه تنهاست
وقتی تنهاست تو باید باشی
وقتی تو نیستی یکی یکی میرن
وقتی یکی یکی میرن...
ولشون کن
من دلمو میخوام...







حدادپور

وحدت حوزه و دانشگاه، به معنای یک حرف و یک نظر شدن حوزویان و دانشگاهیان نیست... به معنای رفت و آمد مکرر روحانیون به خوابگاه های دانشجویان نیست... به معنی اردوی دسته جمعی دانشجویان به حوزه ها و شرکت در دروس سنگین علما و مراجع حوزه نیست... به معنی اسلامیزه کردن متون فنی و مهندسی و پزشکی و هوافضا و اپتیک نیست... مگر میشود قانون نیوتن را اسلامیزه کرد و یا جمع دو به علاوه دو در نگاه اسلامی پنج تا میشود؟!..
وحدت حوزه و دانشگاه به معنی پایین تر آوردن خط ریش روحانیون لباده پوش با کیف های سامسونت و شرکت کردن در ردیف اول همه همایش های تخصصی خارج از چارچوب علمی و دانشش به اسم حضور فعال در همه عرصه ها نیست... به معنی اظهار نظر با قیافه همه چیز دان بودن هم نیست... به معنی حفظ کردن نام مکاتب و ایسم های رنگارنگ غربی و شرقی و استعمال آن کلمات در لابه لای صحبت هایی که میشود ساده و صاف بیان کرد هم نیست... به معنی این هم نیست که فلان مهندس در ابتدا و یا انتهای کنفرانس «بررسی میزان قدرت فضای خلاء در واکنش اتاق های ایزوله» از آیات قرآن و احادیث استفاده کند... حتی به معنی تطبیق مرتبط و یا غیر مرتبط اکتشافات علمی جدید با قوانین مطرح شده در متون دینی و قرآن کریم هم نیست...
به معنی ریش دار کردن همه اساتید دانشگاه و شرکت اجباری در دوره های ضمن خدمت عقیدتی و سیاسی و پوشیدن لباس های سفید یقه دیپلمات هم نیست... به معنی ثبت نام همه دانشجویان در بسیج دانشجویی و نصب پوسترهای شهید همت و باکری و چمران در راهروی خوابگاه ها و سوییت های استراحت دانشجوها هم نیست...
وحدت حوزه و دانشگاه فقط در یک چیز باید مطرح و خط دهی شود و فارق... آن هم در «هدف» است... باید در هدفِ «تمدن سازی ایران اسلامی» حوزه و دانشگاه ما قدم بردارند... وگرنه نه میشود و نخواهند توانست وحدت چشمگیری ایجاد و تئوریزه کنند... با این وحدت به هدف تمدن سازی، نه لازم است مدام کسی به کسی گیر بدهد و نه لازم است از زیر ارشاد از ما بهتران در رفت... همه در هر شاخه ای هستند فقط تلاش میکنند... نه مثل بعضی ها که معتقدند اینقدر کار کن تا بمیری... بلکه اینقدر کار کن که بتوانی در برابر تمدن 2000 ساله موسوم به استکبار و غرب، رنگ نبازی و تمدن نوین ایرانی-اسلامی را شکل بدهی... همین.
التماس دعا / یازهرا







حدادپور

سلام عزیزانم. خوبید؟
هفته آخر آذر ماه گذشت و وارد اولین هفته دی ماه میشیم. عمر ماست که داره میگذره وگرنه این هفته ها و ماه ها و سالها میاد و میگذره.
بگذریم.
این هفته دو تا قرار بذاریم تا هفته متفاوتی داشته باشیم:
یکی اینکه قول بدیم دل کسی را نشکونیم و اگر هم ناخواسته اینطوری شد، فورا جبران کنیم اما نه به هر قیمت!
دوم اینکه حداقل 50 صفحه بنویسیم. حالا درباره هر چی باشه فرق نمیکنه. اما بنویسیم. اونقدر بنویسیم که یاد بگیریم همونجوری که حرف میزنیم تایپ کنیم و بنویسیم.
راستی!
مطالبی درباره اعتماد به نفس و خلاصه منبرهای یکی دو هفته قبلم را در کانال تلگرامم گذاشتم. میتونید مطالعه بفرمایید اما نظراتتون را اینجا بنویسید.
زیاده عرضی نیست.
التماس دعا / یازهرا







حدادپور

سلام. روزگاز به کام.
چند ماه پیش، شایدم پارسال بود که دو تا پُست در وبلاگم درباره نکاتی پیرامون تحقیق و پژوهش کار کردم که به نظرم برای دوست گُلم مفید بود. در این چند خط، چند جمله کلیدی درباره پژوهش که از تجربیات خودم هست تقدیم میکنم:
1.یا کتابی را نخوانید یا تا آخر بخوانید. چنانچه وسط سخنرانی، مجلس را ترک کردن، موجب توهین به سخنران و مُثله شدن مطالبی است که برایش زحمت کشیده است.
2.به خلاصه برداری به صورت تیتروار عادت کنیم. چرا که اگر به ذهن و حافظه دراز مدتمون اعتماد نکنیم، همیشه محتاج دنیایی کاغذ هستیم که دور و برمان جمع کرده ایم.
3.بدترین فیش های تحقیقاتی، فیش هایی هستند که یا منبع و ماخذ مطلبمان را در آن قید نکرده ایم و یا از ذکر کتابنامه دقیق و انتشارات و شماره جلد و صفحه آن غفلت کرده ایم.
4.پژوهش را صرفا برای نوشتن یک مقاله و یا کتاب انجام ندهید. هدف اصلی پژوهشگر، کشف نکته و نکاتی است که پرده از جهل او برمیدارد.
5.در هنگام پژوهش درباره یک مطلب، حتی کتب مقدس مانند قرآن و نهج البلاغه و مفاتیح الجنان و صحیفه سجادیه هم باید با دقت پژوهشی مورد کنکاش قرار گیرند نه صرفا برای تبرک و تیمّن.
6.فکر عَرضه نوشتارمان به دیگران باشیم. حتی توسط وبلاگ و یا کانال ساده تلگرام. چرا که وقتی بیشتر پیشرفت میکنیم که عرضه کنیم و مورد قضاوت قرار گیریم.
7.تا پیرامون مطلبی پژوهش نکرده ایم در هیچ جمعی درباره آن مطلب، اظهار نظر کارشناسانه نکنیم. هستند کسانی که خیلی آرام، حتی با عطسه ما ممکن است جهانبینی خود را تنظیم کنند.
8.قرار نیست همیشه زود به نتیجه برسیم. بعضی موضوعات بِکر، ارزش دارد که سالهای جوانی و عمرمان را صرف پژوهشش کنیم.
9.حداقل یک زبان زنده دیگر را فرا گیرید. مخصوصا زبان اکثریت فتنه گران عصر خود را بیاموزید.
10.مهم نیست بعدا نظر شما درباره نظر امروزتان عوض میشود یا نه؟ نظراتان را پس از پژوهش و مطالعه کافی، به گوش نیز دیگران برسانید. شاید پنجره جدیدی در دنیای آن موضوع، بر ذهن کسی دیگر باز کند و ادامه دهد و منشا آثار گردد.
11.ما آخرین حلقه کسانی نیستیم که پیرامون یک موضوع، درست فکر میکنند. پس همیشه جانب انصاف درباره نقد نظرات دیگران رعایت کنیم.
التماس دعا / یازهرا







حدادپور

گاهی این قدر درگیر امور اجرایی میشیم که از درس های ساده اما عمیقی که از اطرافمون میتونیم بگیریم غافل میشیم .
ناسا چندین ساله که داره برای نجات موجود زنده در شرایط خلاء تلاش و برنامه ریزی میکنه تا بتونه بهترین ایده را آزمایش و سپس به اجرا برسونه. ذهن بچه های هوافضا در شاخه آرایه و نقشه ریزی حسابی مشغول این پروژه شده و سالانه در چندتا از دانشگاه های این مرز و بوم هم مسابقه سقوط آزاد تخم مرغ درون سازه های طراحی شده برگزار میشه که از جذابیت خاصی برخورداره و همه شون تلاش میکنند تا توسط بهترین روش و کمترین زمان و مناسب ترین سرعت، توسط سازه هایی که طراحی و مهندسی کرده اند این سقوط و عملیات نجات را انجام بدهند.
امروز و فردا دانشگاه ما شاهد حضور و رقابت 24 تیم از دانشگاه های سرتاسر ایران هست که خیلی با جدیت و دقت و علاقه دارن باهم رقابت میکنند.
این که گفتم خیلی کم دقت شده ام و گاهی یادم میره که باید از تیکه های پازل زندگیمون درس بگیریم به خاطر سه تا برخورد و سوالات جالبی بود که از سه تا از بچه ها شنیدم:
محسن: حاج آقا کارمون را به هر خوبی انجام بدیم و در هر گروهی باشیم، مهم نیست در چه گروهی هستیم. چرا همیشه فکر میکنیم در گروه مقابل و دیگر گروه ها بیشتر از گروه خودمون خوش میگذره؟!
شهاب: حاج آقا بنظرتون اینقدری که بچه ها برای حفظ تعادل سازه ها برای نجات تخم مرغ تلاش کرده اند، خودروسازها برای تعادل پراید و... و نجات جون آدمها تلاش کرده اند؟
معین: تصورم اینه که قیامت مثل همین نمایشگاه بچه هاست. باید هرچی ساخته و پرداختیم نشون بدیم و همه میبینند. چیکار کنیم که از کاردستی قیامتمون شرمنده نشیم؟ باید دقیقا چطور زندگی کنیم که در نمایش قیامت رودست نخوریم؟
سوالات قشنگ و پر مغزی که فقط باید از دقت و فراست و روح و فکر بلند نسل چهارم انقلاب انتظار داشت.







حدادپور

سلام دوستان گلم! حال و احوالتون چطوره ؟
ببخشید که مدتها نبودم و نتونستم خدمت برسم. حجم مشغله های مختلفی که در جهرم داشتم؛ علی الخصوص منبرهای امازاده اسمائیل به مدت 10 شب، منبرهای حسینیه آیت الله شفیعی به مدت 5 روز، 10 جلسه هیئات مختلف، چهار جلسه سخنرانی دانشگاه ها و...
اینها همه یه طرف... مشغولیت های فضای مجازی و کانال تلگرام و گروه ها و... هم یه طرف. چرا که هر کدومش حکم منبری جدا و مفصل میکنه.
اما دوستان!
خبری که این روزها دلم را بسیار رنجونده و ذهنم را حسابی مشغول کرده، کشتار بیش از سیصد نفر از شیعیان نیجریه و به خطر افتادن جان و سلامتی جناب شیخ ابراهیم زاک زاکی است. ایشان که سبب تشیع دوازده امامی بیش از هفت میلیون نیجریایی شده است، همواره توسط گروه های تندرو و ارتش نیجریه تحت فشار و تهدید بودند. چند ساعت پیش دخترشون گفتند که ایشون زنده هستند اما زخمی شده اند و در خانه امن به سر میبرند. خدا حفظشون کنه و امیدوارم خبرهای خوشی درباره جسم و جان ایشون و خانوادشون و سایر شیعیان نیجریه بشنویم.
یه نکته دیگه هم بد نیست بدونید:
خبر خروج یا تقلیل نیروهای ایرانی در سوریه تکذیب شده است. اتفاقا بناست که اعزامها تشدید و رزمندگان آموزش دیده اعزام بشوند. عملیات بزرگی در راه است و ذلت تروریست ها را خواهیم دید ان شاءالله.
عزیزان! احتمالا کمتر خدمت برسم اما میتونید به کانال تلگرامم بپیوندید تا بیشتر خدمتتون باشم.
التماس دعا/ یازهرا







سلام و شبتون به خیر
دو سه روزی که تا حالا جهرم بودم، بیشتر وقتم در بیمارستان و مطب پزشک و آزمایشگاه بودم. حاج آقای امیری(رئیس دفتر امام جمعه جهرم و داماد ما) به عفونت شدید مبتلا شده بودند که پس از دو سه روز پیگیری و بستری در بیمارستان، حالا یه کم بهتر هستند. یکی از خواهرام هم کسالتی داشتند که که مجبور شدند پس از مراجعه به متخصص، این هفته را مرخصی بگیرند و به درمان و استراحت بپردازند. فاطمه جون هم که دلش درد میکنه و مدام اذیت میشه.(البته وقتی وسط گریه هاش، من باهاش حرف میزنم یه کم ساکت میشه... شاید هم دل من الکی خوشه...)
اصلا در این چند روز نتونستم مطالعه کنم و برنامه خواب و استراحت و تغذیه هم به هم خورده. اما احساس میکنم واجب بوده که جهرم باشم و قدمی برای اقوام و عزیزانم بردارم. خدا را صد هزار مرتبه شکر. مفید بودن و احساس مفید بودن احساس بسیار خوبیه که تا دنبالش نباشی و واسه خودت واجب ندونی که به عزیزانت برسی، درست نمیشه و شکل نمیگیره.
ان شاءالله فردا دانشگاه علوم قرآنی و دانشگاه پزشکی گراش به صورت مجزا برنامه سخنرانی دارم. به خاطر همین امشب نتونستم پیش حاج آقا در بیمارستان بمونم و زحمتش به عهده برادر و داماد خودشون افتاد. مطالبم واسه فردا آماده است و نگرانی از این بابت ندارم اما دوس داشتم فرصت بود و بیشتر تمرکز میکردم و مطالب دیگری هم آماده میکردم تا دستم پُرتر باشه.
با هماهنگی که با بسیج خواهران و هیئات برادران و بعضی دوستان صورت گرفت، تراکم برنامه های دهه آخرم از پس فردا شروع و بیشتر میشه. خدا کنه مریض نشم و حال و روزم اجازه برنامه های با کیفیت بدهد تا شرمنده صاحب مجلس(وجود نازنین مادر سادات، حضرت زهرا سلام الله علیها) نشم.
این دهه چندان فرصتم را برای رفرنس یابی های متعدد صرف نمیکنم و قصد دارم کمی اخلاقی تر مباحثم مطرح کنم. چون اخلاق عقلانی و عقلانیت اخلاقی با رویکرد تاریخ پیامبر اکرم و تاریخ نهضت عاشورا، محور حدود 40 ساعت سخنرانی هست که قول داده ام.
دعا کنید خدا توفیق بده و بتونم حق نوکری را درست به جا بیارم.
التماس دعا/ یاحسین







حدادپور

بالاخره بعد از یک هفته تنهایی زندگی کردن، دیروز صبح ساعت 5 رسیدم جهرم. دوس دارم اگر خدا بخواد و ماموریتی پیش نیاد، تا آخر ماه صفر ینی دو هفته جهرم بمونم. این سفرم علاوه بر بُعد تفریحی و استراحت فکری که نیاز دارم، ان شاءالله چند تا جلسه و سخنرانی هم در دانشگاه علوم قرآنی و دانشگاه علوم پزشکی گراش و  چند تا مسجد و هیئت در جهرم هم قول دادم.
پیش از ظهر با طاها رفتیم خرید و یخچال خالی را از غربت در آوردیم... عصر هم به امور منزل و نگه داری از فاطمه جون و کارای شخصیم پرداختم. فاطمه شیرش خورده بود و داشت غُر میزد... برای اولین بار بعد از این سه هفته ای که نبودم و بیش از 90 درصد زندگیش پیشش نبودم، بغلش کردم و تُپ تُپش کردم تا نفسش باز شد و آروم خوابید...
شب به یادواره شهدای محله سنان رفتم و طبق معمول: جلسه با یک ساعت تاخیر شروع شد... سخنران با دو ساعت تاخیر اومد... صندلی های دور و بر هم پر بود از چهره های احتمالی انتخابات آتی و اعضای شورای شهر و رئسای ادارات و...شلوغ شدن الکی دور و بر بعضی ها... ربط بی ربط این جلسه معنوی و عزیز به بعضی مسئولین و سیاسی جلوه کردن...
اما از صحبت های جناب ابوترابی استفاده کردم... از مدح حاج ابوالفضل قناعت پیشه لذت بردم... از دیدن خانواده شهید خانعلی یوسفی چشمم روشن شد... کلیپ زیبای شهید خزایی نژاد...
امروز بعد از مدت ها به نماز جمعه جهرم رفتم. مثل همیشه: نفس گرم حضرت استاد دژکام... خواهران و برادران عزیز نمازگذار... بچه های مدافع حرم... دیده بوسی رفقای هیئتی و بسیجی...
امیدوارم تا جهرم هستم بتونم موثر و مفید باشم و پایان نامه فلک زده ام هم چند خط پیش برود. هرچند با برنامه هایی که دارن دعوتم میکنند بعیده به رساله ام برسم.
اللهم وفّقنی بما تحبّ و ترضی...
التماس دعا/ یازهرا







حدادپور

این چهار کلمه مدام بی تاب ترم میکنند... هر چه از دلتنگی بگوییم، دلتنگ تر میشویم... بهترمان نمیشود... خوشیم به همین حال ناخوشی... گروه های مجازی که در آن عضویم، پر شده از پیام بچه هایی که خودشان را برای اربعین آماده میکنند. قبلا کربلا رفتن چندان عادی نبود... اما این روزها کربلا نرفتن غیر عادی است... امسال خیلی بیشتر از سالهای قبل، زائران با پای پیاده به طرف کربلا میروند... تلاش میکنند که روز اربعین، خودشان را به جمع دیگر زائران امام حسین علیه السلام برسانند...

جمیل و جمال الهی در مسیر اربعین امام حسین علیه السلام به خوبی مشهود است. اربعین این سالها، آیینه زیبای جامعه عصر ظهور است که همه مومنان از هر جا و هر رنگ و هر زبان را دور هم در یک مسیر صراط مستقیم جمع کرده... و اکثر مطالب روایی در باب عصر ظهور را به رخ جهانیان میکشد. همین که همه در یک مسیر اند... کسی به کج راه و مسیر انحرافی تمایل ندارد... همه به عشق ولایت اهل بیت قدم بر میدارند... همه در صراط انسان کامل اند... همه طالب به دم هستند... به فرموده قرآن، فردی و جمعی راه افتاده اند... حتی فکر توشه و آذوقه هم نکرده اند... ندایی از سوی قبله جانشان شنیده اند و با پای پیاده راه افتاده اند... پیاده اند اما سوار بر بال ملائک در حرکتند... کند و تند... سالم و مریض... پیر و جوان... زن و مرد... تسبیح در دست و ذکر بر لب و نور در دل... اما چشمها حکایت دیگری دارد... قطرات داغ اشک بر گونه... ستون به ستون مسیر نجف تا کربلا... مسیری که از ولایت شروع و به شهادت ختم میشود... مسیری که بر هر ستونش عکس چند شهید حشد الشعبی...
مسیری که شیعیان عراق شاید تنها کسانی هستند که میتوانند در عصری که روضه مهمان نوازیشان برای پسر فاطمه میخوانیم، به ما بفهمانند که قصه چیز دیگری بوده است... قصه مهمان نا نوازی عربی و عراقی یک طرف، قصه مهمان نوازی شیعی و حسینی در طرف دیگر... آنچه تاریخ و انسانیت را شرمنده اهل بیت پیامبر خدا کرد، قصه عربی و جاهلی بود وگرنه شیعیان در عصر امام حسین یا در کربلا از حضرت دفاع کردند یا در کوفه و دیگر شهرها در خفقان و محاصره بودند تا مبادا به کاروان امام حسین بپیوندند...
این موکب دارها و عراقی های باصفایی که در مسیر نجف تا کربلا اینطور خدمت میکنند و منّت زائر امام حسین را میکِشند، از نسل همان شهدای کربلایی هستند که منت عشق ابی عبدالله را در کربلا و منت تیغ عبیدالله بن زیادهای تاریخ را پس از کربلا کشیده اند تا هیچ چیز مانع از خدمت و تیماری آنان نسبت به زائران ابی عبدالله الحسین نباشد.
اصلا دیدن دارد این خدمت و پذیرایی که میکنند... با چشم گریان و التماس به موکب ساده ای دعوتتان میکنند که طعام ساده اش را در طول سال از شکم خود و زن و بچه شان زده اند... با التماس به نوشیدن چایی دعوت میشوید که بر سر شستن استکانش بین عراقی ها دعواست... دستت را میگیرد و میبوسد تا با او به گوشه ای بروید و دراز بکشید تا پاهایت را ماساژ داده و خاک کف پایت را برای شفای طفل مریضی که در خانه دارد ببرد... بدون اینکه اجازه بگیرد و شما هم تقاضایی بکنید، عرق جبینتان را پاک و لباس خاکیتان را میتکاند تا شاید گرد و عرق شما بر بدن او نیز بنشیند... این ارادت و عشق به نسل های بعدیشان هم رسیده... مثلا دخترک سه چهار ساله با چادر عربی کوچولو و دلربایش وسط مسیر ایستاده بود... معلوم بود که هیچ چیزی پیدا نکرده تا تقدیم کند... خیلی ساده و بی آلایش، جعبه دستمال کاغذی خانه را برداشته بود و آمده بود در مسیر زائران و به آنها تعارف میکرد...
این چه شوری است که در خلق عالم است؟
بچه های ما باید این مسیر را بروند و شرایطش را بفهمند و با مردمان با صفای سرزمینی آشنا شوند که امام صادق هم به یارانشان به جای تهیه خانه در مدینه و مکه، توصیه میکردند که در کوفه و محدوده عراق کنونی منزل تهیه کنند!
هنوز یادمان نرفته که حضرت امام راحل عظیم الشان هم در طول جنگ تحمیلی بسیار به حفظ امنیت و جان مردم عراق علی الخصوص مناطق شیعه نشین توصیه میکردند و میفرمودند: ما با مردم عراق کار داریم!
از عراق و شیعیانش جز این همه خدمت و بزرگواری بعید نیست و حق دارند که امام عصر هم در عصر ظهور، خانواده اش را مهمان مسجد سهله آنها و مقرّ حاکمیتشان را در مسجد کوفه آنها بنا میکنند.
من که هر لحظه دلتنگتر میشوم، برای همه دوستانی که در این مسیر هستند و یا تازه حرکت کرده اند این روایت را فرستادم:
معاویه بن وهب از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانه اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز میکرد. ایشان در دعا نسبت به زائران قبر امام حسین علیه السلام فرمودند:
«خدایا! زائران قبر حسین علیه السلام را بیامرز، اینان که در این راه، پول خرج میکنند، بدن های خود را در این راه در معرض خطر قرار میدهند... خدایا رحمت کن بر چهره هایی که آفتاب، رنگ آنها را تغییر داده، صورت هایی که متوجه قبر اباعبدالله الحسین است... چشم هایی که در محبت ما اشک میریزد... خدایا این جان ها و بدن ها را به تو میسپارم تا کنار حوض کوثر به هم برسیم» (بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسی، ج98، ص52)
آن برای دیگران... اما خودم... همش فکر میکنم و زمزمه کنان میگویم:
زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و دید...
دل من پشت سرش کاسه آبی شد و ریخت...
نشدم نوکر خوبی به درت، حق داری...
اربعین داغ حرم را به دلم بگذاری...

حدادپور