سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 535568
  • بازدید امروز: 24
  • بازدید دیروز: 65
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،

 

 

 

آقایون! حضرات! علما! رفقا!


یادمون نره که:


تفاوت است بین آخوندی که میگوید : بروید...


و آخوندی که میگوید : بیایید...

 









سلام


اصولا در فضای کاری و یا حتی رفاقت و دوستانه، نباید به کسی بیش از ظرفیتش احترام گذاشت و بهش توجه کرد. حتی اگه طرف مقابل را از اون دسته آدما بدونیم که قابل تربیت شدن هست و میتونه عنصر موفقی در عرصه های مختلف بشه.


در طول این چهارده ماه اخیر، من این اشتباه را فقط یکبار، اون هم دوهفته پیش، در برگزاری یکی از مراسمات جاری مرتکب شدم که تا حالا، یعنی پس از گذشت دو هفته از اون ماجرا، شدیدا پشیمونم. پشیمونم که چرا به سه نفر از عزیزان، بیش از آنچه هستند اعتماد کردم و بهشون کار سپردم.


هرچی یکی از همکارا گفت که حواست بهشون باشه و نذار از جای خودشون در بروند، گوش ندادم. گوش دادم اما فکر نمیکردم دیگه اینقدر پر رو باشن که بچه های دیگه را به جون هم بندازن.


آخه مگه میشه ژست روشنفکری و اکتیو بودن گرفت اما سعه صدر نداشت و مثل دختر بچه ها رفتار کرد و هرکی گفت بالا چشمت ابرو، بهت بربخوره که به اسب شاه گفتن یابو!!


مگه میشه خودسرانه کار کرد اما در جواب اعتراضات، پول توی جیبت را به رخ مردم بکشی و از اعتمادی که بهت کردن سو استفاده کنی؟


عجب!


بعضیا جوری رفتار میکنن که آدم را یاد اون ضرب المثل میندازنن که:



لطف مکرّر، حق مسلّم میاره!!










سلام دوستان، غروب جمعه تون بخیر انشاءالله.


امروز دنبال مطلبی درباره امام عصر ارواحنا فداه میگشتم که به مطالب و اشعار گونانی برخوردم. اشعار بسیاری که فقط باید بیشتر آن ها را سوزاند و کتابهای شاعرانش را خمیر کرد. از بس غلوآمیز بود و بویی از فرهنگ صحیح تشیع نمیداد. این یکی از فلاکت های ما در بیشتر اشعار و شاعران آئینی است که بیشتر اشعارشان دچار بی محتوایی و غلو است و چه بسا همین ها سبب بیشتر شدن آزار وهابیت و اهل سنت نسبت به عقاید راسخ و زیبای شیعه باشد.


هرطور فکر کردم، راضی نشدم عصر جمعه را با شعر سپری کنم چرا که امروز عصر، در میان معاصرین، شعر حکیمانه ای که نظرم را جلب کند و محتوای معرفتی داشته باشد نیافتم.


طبق معمول، به روایات اهل بیت علیهم السلام پناهنده شدم و این چند حدیث نظرم را جلب کرد:


1- در کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .


هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .


2- در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .


3- در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .


4- از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .


یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.


روایات جالبی دیدم و سوژه های خوبی هم نظرمو جلب کرد.


اذون میگن.


التماس دعا








سلام، شبتون بخیر


امشب بعد از سخنرانیم(که یک ساعت و نیم طول کشید!) رفتم یه کم خرید کردم و بعدش با یه دسته گل نرگس شاداب اومدم خونه.


سر سفره که بودیم، تلوزیون هم روشن بود. یه دور همه کانال ها زدم ... همین طور که کانال عوض میکردم، چیزای عجیبی به ذهنم خطور کرد که بد نیست بعضیاشو بدونید:


یکی اینکه چقدر ما به تلوزیون و یا بودن صدای تلوزیون در گوشمون عادت کردیم. بد عادت کردیما. حتی اگه نگاه هم نکنیم، اما اگه تلوزیون روشن نباشه، گوشمون سوت میکشه!! و این اصلا خوب نیست.


دوم اینکه عواطف و احساسات ما جوری به تلوزیون گره خورده که کم کم داریم دچار خودفراموشی عواطف و احساساتمون میشیم. تعجب نکنید اگه بگم که حتی بعضی ها دچار افسردگی تلوزیونی میشن! از بس توی سختی های فلان نقش اول محبوبشون غرق میشن!


سوم اینکه دچار نوعی بی استقلالی در تصمیم گیری های اجتماعی و سیاسی شدیم. تلوزیون و ارباب رسانه جوری ماوقع را جلوه میدن و تعریف میکنن و پردازش میکنن که مخاطبانشان چاره ای جز پذیرش تصمیمات ارباب رسانه نباشن.


چهارم اینکه بیشتر ما تاریخ ایام و روزگارمون را با برنامه ها و رویه یومیه تلوزیون و شبکه های تلوزیونی سپری میکنیم. ینی در شرایط عادی، آمار تاریخ و ساعت را هم نداریم مگر اینکه تلوزیون را روشن کنیم و خبردار بشیم.


پنجم اینکه توجه بیش از حد به یک طرف و زل زدن به یک چیز، سبب قرار گرفتن در نوعی از بیماری صرع به نام صرع تلوزیون خواهد شد که این مسئله در کودکان زیر هفت سال از شدت بیشتری برخوردار است.


ششم اینکه تلوزیون، نقش بسیار بالایی در فرو رفتن در قوه خیال منفعل و بی اثری دارد که سبب زندگی کردن در رویا خواهد شد و این ما را از واقعیت ها و اصل ها جدا خواهد کرد.


نتیجه اینکه: به من بگو به چه شبکه ای بیشتر نگاه میکنی تا به تو بگویم که چگونه می اندیشی!










سلام

 


جانبازی ویلچری با عینک دودی و ماشین باکلاس و ماچ و موچ دور و بری ها !!


امروز با تعدادی از بچه های دانشگاهمون رفتیم آسایشگاه جانبازان.


من سه چهار بار آسایشگاه جانبازان اصفهان رفتم. جوّ بسیار خوب و باصفایی هست. جوّی همراه با نوع خاصی از غم عجیبی که با دیدن جانبازان بدحال به دل آدم میشینه اما دلت نمیاد از اونجا بیایی بیرون.


جانبازان اونجا با هزاران مشکل جسمی و... که دارن، از ما جوونا بیشتر میخندن و شوخی میکنن و روحیه بهتری دارن. به وضوح میشه اونجا جانبازانی را دید که تمام داراییشون ویلچری هست که روی اون نشستن ، و هیچ کدومشون از جانبازی و جبهه و جنگشون نردبون نساختن که از حیث اجتماعی و ... بالا بروند.


دم در آسایشگاه رسیدیم. نگهبان دم در اونجا بهمون گفت که یکی از جانبازها شهید شده و همه رفتن مراسم تشییعش!


ما هم که نمیخواستیم این توفیق را از دست بدیم، به راننده مینی بوس گفتیم که بره تخته فولاد.


وقتی رسیدیم اونجا، چندان شلوغ نبود. با بچه ها رفتیم سراغ یکی از جانبازها که از وقتی دو دستش قطع شده بود و چشماش هم نابینا شده بود، تونسته بود درس بخونه و از دیپلم تا دکتری فلسفه پیش بره!! نفس گرمی داشت و حسابی بچه ها باهاش صفا کردن.


بعد از کمتر یک ساعت، شلوغ شد و جنازه جانباز عزیز را آوردن و دوباره نمازش خوندن. دیگه نذارید از نمازش چیزی بگم. چون بنده خدایی که نمازش را خوند، اشتباه میخوند و صورت جالبی نداشت. عجیب تر اینجا بود که اصرار داشت که تلقینش هم خودش بده!!


بالاخره دفن شد و خدا روحش را شاد کنه.


اما چیزی که توجه منو جلب کرد این بود که دو سه تا از جانبازها از بنز دودی پیاده شدن و با چنان جمال و جبروتی اومدن که همه نگاشون میکردن. اما بقیه جانبازها که هم سنگراشون بودن و ظاهر ساده و محقری داشتن، چندان اهمیتی بهشون ندادن و به عزاداریشون ادامه دادن.


صورت قشنگی نداشت که جانباز ویلچری با عینک دودی از ماشین باکلاس خارج بشه و به بقیه هم سنگراش و رزمنده ها چندان توجهی نکنه و فقط یک عده خاص بهش احترام بذارن و دور و بری هاش تند تند ماچش کنن. هیچ صفایی در رفتار اینجور آدما نیست و خبری از اخلاق کریمانه و متواضعانه که از یک جانباز متوقع میشه، نیست و نخواهد بود! مجری برنامه هم جوری اسمش میاورد و بهش حال میداد، که انگار بقیه جانباز و رزمنده نبودن و آدم محسوب نمیشن!!


جالب نیست. به خدا زشته. مردم مخصوصا جوونا میفهمن.


خدا عاقبتمون به خیر کنه.


یاعلی









سلام بر همراهان عزیزم


امیدوارم روزها و شب های فاطمی خوب و باحال و بامعرفتی را سپری نمایید.


ایام فاطمیه اول، به دعوت خوابگاه خواهران دانشگاهمون و برای تعداد مشخصی، به مدت شش شب جلسه سخنرانی به سبک حلقه معرفتی داریم.


بنده خداها خیلی مشتاق و مودب هستند و بحث جون داری هم شده.


بحثمون درباره آخرین پژوهشم تحت عنوان «زنان استراتژیست» است و پیرامون صفات قرآنی زنان تاریخ ساز و روشنفکر بحث میکنیم.


با اینکه هرجلسه حداقل هفتاد دقیقه طول میکشه، اما بازم فکر نکنم فرصت بشه که حداقل نصف مقاله ای که در این باره نوشتم ارائه بدم.


فکر نکنم متقاعد بشم که این بحث را در جهرم ارائه بدم چون شهید میشه و فرصت تموم کردنش پیدا نمیکنم.


در این بحث، بعد از بیان تعاریف مدنظر از واژگان کلیدی و کاربردی، با محوریت آیات نورانی قرآن کریم، تاریخ سازی در ابعاد تحرکات سیاسی و نظامی و اجتماعی و اقتصادی زنان تاریخ ساز مطرح میکنیم.


چند دقیقه پایانی هرجلسه هم بحث را به زندگانی و سیره حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها پیوند خورده و اوج قله تاریخ سازی توسط این بانوی بزرگوار در حدّ بضاعتم تشریح میکنم.


چند نفر از شرکت کنندگان پیشنهاد پیاده سازی نوارهای این جلسات دادند که فعلا تا ارائه اش تموم نشه، نمیتونم تصمیم بگیرم.


دوستان!


پیشنهاد میکنم با به راه انداختن بحث های مورد نیاز و برهانی، در دانشگاه ها و حوزه های علمیه و مساجد و هیئاتی که فعالیت میکنید، جوّی بوجود بیارید تا فاطمیه متفاوتی را تجربه کنید. وگرنه، چنانچه بارها عرض کرده ام، فقط روزها سپری میشه و فقط خوب گریه و زاری و سینه زنی کرده اید وگرنه چیز خاصی برای اداره بهتر زندگی و نظام و جهان اسلام یاد نگرفته اید.


عزیزان!


روحانیت محترم وظیفه داره که بحث های مورد نیاز شما را جوری مطرح کنه که علاوه بر اینکه اشباع بشین، پنجره های جدیدی بر ذهن و روان و عقل و زندگانی شما باز کنه. پس اول منبرها را انتخاب کنید و سپس مطالبه گر باشید تا مجالس وعظ ما تبدیل به کلاس و درس حلقه های معرفتی بشه.


همراهان!


پیگیر سوالات و شبهات خودتون باشید. به این راحتی قانع نشید. دوران زودباوری نیست. ایمانتون را مبرهن کنید. مطالعاتتون را بیشتر کنید. عمیق مطالعه کنید. با کتاب بخوابید و با پرسش بیدار بشید. اینا شعار نیست. به زندگی حیوانی و نباتی راضی نشید و مثل حیوان و گیاه، به خور و خواب و خشم و شهوت صِرف راضی نشید.


برای من حقیر و مریض منظور که از عزیزانم هست، هم دعا کنید.


یازهرا








سلام دوستان جان


امروز، نهم جمادی الاولی، سالروز شهادت شیخ محمدبن مکی العاملی(شهیداول) مولف لمعه(786ق) است.


از دوران دبیرستانم به شخصیت والای شهید اول علاقه داشتم و زندگی ایشان را چندین بار مرور کرده بودم.


وقتی وارد حوزه شدم، دلم پر میزد که سالهای ادبیات را بگذرانم و به کتابی برسم که نویسنده اش آن را با خون نوشت.


به خاطر شور و شوقی که به کتاب لمعه داشتم، پایه های 4 و 5 و6 حوزه را که معمولا طلبه ها به خواندن لمعه مشغولند، در یک سال و چند ماه ارتقایی(بخوانید:جهشی) گذراندم.


بارها وصف مجاهدات این شهید بزرگوار را بر فراز منبر نقل کرده ام.


این شیخ شهید، از معدود فقهای شیعه و جهان اسلام از اول تا قیامت بود که درس فقه خود را به صورت مقارن اداره میکرد. یعنی نظر همه علمای شیعه و سنی را مطالعه و دسته بندی و ارائه میداد. لذا زیر منبر کرسی درس پر رونقش، بزرگان شیعه و سنی مینشستند و فقوا میگرفتند و میرفتند!


ایشان بر خلاف بسیاری از فقها، اهل جامعه و سیاست و فقه سیاسی بود. نظرات ایشان درباره اهل ذمه و ولایت فقیه و حکومت و امثال ذلک، هنوز مورد توجه فقهاست.


حکومت وقت، که به اثرات معنوی و سیاسی ایشان در میان بزرگان شیعه و سنی آگاه بود، این شیخ بزرگوار را به سیاه چال زندان انداخت. ایشان که به خوبی میدانست که از این سیاه چال زنده بیرون نخواهد آمد، مختصر جیره غذایی اش را به زندان بان میداد و در عوض، قلم و دوات و کاغذ از زندان بان میگرفت.


اینگونه بود که با هوش سرشار و قدرت حافظه عجیبی که داشت، یک دور فقه شیعه را ظرف کمتر از یک هفته و به شیوه تلگرافی از خود به جای گذاشت و طبق نقل بعضی، آخرین خطوط فقه شیعه را بر جامه و بدن خود، با خونش نوشت.


شاگردانش به بهانه وداع با پیکر استاد، دستنوشته ها را پیدا کرده و خطوط باقی مانده بر بدن و لباس و دیوار زندان استاد را به آن افزودند.


صد سال بعد، فقیه بزرگوار دیگری در زندان شام و در شرایطی مشابه به شرایط شهید اول، در طول سه ماه، کتاب شهید اول را شرح و بسط جانانه و عالمانه ای دادند که در مجموع به کتاب «لمعه» معروف شد.


کتابی که در یک هفته نوشته شد و در طول سه ماه شرح و بسط داده شد، یکی از دروس مهم فقه حوزه های علمیه شیعه گشت که طلبه ها آن را در طول سه سال میخوانند و عموما توفیق تمام کردن آن را در سه سال پیدا نمیکنند!!


چقدر خالی است جای مثل کتاب لمعه و چقدر خالی تر است جای مثل نویسندگان لمعه!


چقدر خالی است جای آیت الله بهجت که می فرمود: کتاب لمعه از گنجینه ها و ثروت های حوزه های علمیه شیعه و جهان اسلام است.


کاش انواع تلخیص ها و ترجمه ها و جزوات بی خود بگذارند طلبه ها در لمعه دقت بیشتر کنند و به متنش بیشتر بپردازند. تا صرف نمره و پاس کردن آن.


کاش امروز، بخش عبد و اَمه لمعه را موقع تدریس حذف نکنند تا طلبه ها بتوانند جواب شبهات فمینیسم ها و داعشی ها و دیگر موجودات موزی عالم را بدهند.


خدا رحمت کند شهید اول و شهید ثانی و همه علمایی که بسیار آرام و مظلوم، به غنای فرهنگ تشیع خدمت کردند.







 

به قول معروف:

 

حال آدم که دست خودش نیست

 

عکسی می بیند

 

ترانه ای می شنود

 

خطی می خواند

 

اصلا هیچی هم نشده

 

یکهو دلش ریش می شود.

 

حالا بیا وُ درستش کن

 

آدمِ دلگیر

 

منطق سرش نمی شود

 

برای آن ها که رفته اند

 

آن ها که نیستند، می گرید

 

دلتنگ می شود

 

حتی برای آنها که هنوز نیامده اند.

 

دل که بلرزد

 

دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست

 

 

این وقت ها

 

انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای

 

تا مجال عبور پیدا کنی

 

هم صبوری می خواهد هم آرامش

 








 

امشب شدیدا دلم هوای حضرت زهرا (سلام الله علیها و روحی و ارواح الوالدی لها الفدا) کرده.

 

خیلی با این چند بیت حال میکنم:

 


خورشید زیر پای تو خشت محقری است


کار نگاه چشم شما ذره پروری است


 

خاک حسینیه شدنم لطف مادری است


خانم! تمام حرف من این بیت آذری است:


 

بنیان گذار مکتب غیرت دی فاطمه


عباس درس معرفت اورگد دی فاطمه


 

مادر...








درود بر همراهان گلم


وقتی شنیدم بعد از 18 سال جهرم برف اومده، خیلی خوشحال شدم. هرچند که جهرم نیستم تا حالشو ببرم اما خوشحالم که همشهریام خوشحالن.


چند کلمه کوتاه با متولیان فرهنگ و هنر و فناوری جهرم داشتم که به نظرم الان وقتشه که بعضیاشو بگم.


دوستان! وقتی مردم به خاطر یه برف ساده که پس از سالها باریده کلی خوشحال میشن، همین مردم عزیز، اگه بعد از سال ها بعضی کارها انجام بشه خیلی خوشحال تر هم میشن.


مثلا قریب یک دهه است که قراره کلاس زبان انگلیسی با رویکرد متون دینی بذارن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره کلاس تافل انگلیسی بومی با رویکرد مطبوعات بذارن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره کلاس مکالمه عربی فصیح محلی بذارن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره برنامه توسعه فرهنگی جهرم تدوین بشه اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که بعضیا میخوان نقشه ژئوپولتیک جهرم بکشن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره واسه رونق فرودگاه جهرم تدبیری اندیشیده بشه اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره طرح ماده 70 شهرداری پبرامون حساب و کتاب شهرداری با ادارات و سازمان های دولتی پیاده بشه اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره فیبر نوری جهت استفاده کاربران خانگی راه بیفته اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره هیئات جهرم در طرح نظارت جامع فرهنگی قرار بگیرن تا مدام از هیئات زیرزمینی سر در نیارن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره بچه های ارزشیمون دور هم جمع بشن و یه فکر جدی برای انتخابات های آتی بکنن اما خبری نیست!


قریب یک دهه است که قراره فکر جدی برای جلوگیری از نخل زدایی و باغات زدایی جهرم بکنن اما خبر خاصی نیست!


و خیلی چیزهای دیگر که امیدوارم خیلی طول نکشه و عمر ما کفاف بده که انجام شدن آن ها را ببینیم.


من منکر فعالیت های عزیزان و مسئولان محترم شهرستان نیستم اما تا شرایط مطلوب، خیلی فاصله داریم.


این حرفها را کسی داره میزنه که برای بیشتر این طرح ها نقشه و طرح جامع ارائه داد اما ...


شبتون بخیر






صفحات :
|  <  1  2  3  >  |