سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 545331
  • بازدید امروز: 33
  • بازدید دیروز: 151
  • تعداد کل پست ها: 310
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

متافیزیک و ماوراءطبیعه
فیس بوک - شبکه اجتماعی جامعه مجازی" onerror="this.style.display='none'"/>فیس بوک
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
انسان - مسیحیت - آدم - حوا - بهشت[1] ، برنامه ریزی[1] ، جهرم، ناامنی، امنیت، دادگاه[1] ، حدادپور، اربعین، کربلا[1] ، حدادپور، اسرائیل، جهاد، مغنیه، تروریست، سوریه[1] ، حدادپور، اسرائیل، شهید الله دادی، حزب الله، خون[1] ، حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر[1] ، حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه[1] ، حدادپور، امام حسین[1] ، حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت[1] ، حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک[1] ، حدادپور، تشکر و قدردانی، پارسی نامه[1] ، حدادپور، جهرم[1] ، حدادپور، جهرم، جامعه شناسی[1] ، حدادپور، چهارشنبه، جلسه[1] ، حدادپور، حضرت معصومه[1] ، حدادپور، حکمت، خداوند، طوفان، گنجشک، مار[1] ، حدادپور، داعش، روحانیون[1] ، حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر[1] ، حدادپور، دلسوزی، ممنوع[1] ، حدادپور، شهدا[1] ، حدادپور، شهید غلامعلی پیچک[1] ، حدادپور، صفر، دکتر شریعتی، اربعین[1] ، حدادپور، عموباربد، عبدالرحمن رحمانیان[1] ، حدادپور، گله، نظام اسلامی[1] ، حدادپور، لب تاپ[1] ، حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا[1] ، حدادپور، میان بر، راه، نیاز[1] ، حدادپور، نامه، خواهر، آبجی، مرد، پسر، اغفال[1] ، حدادپور، نظام، انقلاب، مسائل شرعی[1] ، حدادپور، نیاز، درمان[1] ، حدادپور، وبلاگ[1] ، حدادپور، وبلاگ، وبلاگ نویسی[1] ، حدادپور،نامه[1] ، سوءاستفاده، اموات[1] ، هدف[1] ، هدف سازی[1] ،


آنجا فرانسه است! مهد دموکراسی و دروازه دنیا!


آنجا خیابان پاریس است و دفتر نشریه شارلی ابدو!


جنازه «دوازده» نفر غرق به خون:


چهار نفر طراح و گرافیست


دو نفر مسئول صفحه و مدیر تامین محتوا


چهار نفر نقاش ثابت نشریه


دو نفر پلیس


همه این دوازده نفر:


1 - به اسم نامبرده شده اند و پس از تایید نامشان مورد ضرب گلوله قرار گرفته اند


2 - به صورت تک تیر مورد هدف قرار گرفته اند نه به صورت رگبار


3 - ابتدا فقط از ناحیه سینه مورد هدف قرار گرفته اند


4 - در بهترین ساعت روز و بهترین روز هفته که همه آنها دور هم جمع بوده اند مورد هدف قرار گرفته اند


اما قاتلان:


1 - دو برادر که یکی مسلمان و یکی معلوم نیست


2 - یکی دارای پرونده سیصد صفحه ای و سابقه زندان و یکی هم بی سابقه


3 - یکی دارای تحصیلات نسبی و یکی کم سواد


4 - یکی با تعصبات شدید مذهبی و یکی نسبتا خنثی


نکات قابل تامل:


1 - چرا قاتلان از اینکه داعش آنها را ستوده است ناراضی بودند؟


2 - چرا برخلاف همسلکانشان در موارد مشابه، یک الله اکبر از آنها شنیده نشد؟


3 - چرا وقتی گلدان گل افتاده بود، یکی از قاتلان در هنگام فرار، برگشت و آن را برداشت و بالای میز قرار داد و رفت؟


4 - چرا اول به پلیس هشدار دادند و مستقیم با پلیس درگیر نشدند؟


5 - چرا بمب نگذاشتند؟


6 - چرا عملیات انتحاری را فقط در بین شیعه ها و سنی ها انجام میدن؟


7 - چرا در هنگام گروگان گیری، مطالبه مهمی نداشتند؟


8 - با اینکه اولین نهادی که این ماجرا را محکوم کرد، جامعه مسلمانان فرانسه بود، چرا به اولین جایی که حمله شد سه مسجد سلفی فرانسه بود؟


9 - چرا تا اسم ترور میاد، همه انگشت دراز میکنن طرف مسلمونا؟


10 - چرا باید نتانیاهو پیشنهاد تظاهرات ضدتروریسم وسط خیابونای پاریس بده و بقیه قبول کنن؟


11 - چرا حضور جامعه مسلمانان فرانسه در تظاهرات ضد تروریسم پوشش داده نشد؟ حتی توسط خبرنگارهای واحد مرکزی خبر؟


12 - چرا همه صفحات اجتماعی فرانسه نوشتند: جنگجویان داعش دارن میان خونه! این شروع زایمان تروریسم ها در اروپاست!


با اینکه اون دوتا قاتل، سابقه حضور در سوریه و عراق و داعش نداشتند!

 

نتیجه:

 

 

این صدای تولد فرزند نامشروع خشونت در خیابان های پاریس نیست.

بلکه صدای ناله دروازه جهان است که زیر بار تجاوزی دیگر دست و پا میزند!

این بار، فرزندان نامشروع این تجاوز از کجا سر در خواهند آورد؟




برچسب ها : حدادپور، پاریس، فرانسه، ترور، تروریسم، خشونت









 

وقتی رسیدم بالای سرشون، پسرک زیر مشت و لگد دوتا پسر خوش پوش و سوسول بود و از بینیش هم داشت خون میومد.


جداشون کردم و حتی مجبور شدم با یکی از اون دوتا پسر، یه کوچولو درگیر بشم.


چندنفر دیگه هم بودن که داشتند با گوشیشون فیلم میگرفتند!!


وقتی پسرک افغانی را بردم و واسش ذرت مکزیکی خریدم و خون دماغش را شست، پرسیدم: اسمت چیه؟


گفت: داوود


گفتم: چند سالته؟


گفت: نه سالمه!


گفتم: چرا درگیر شده بودی؟


گریه اش گرفت و گفت: به مادرم اهانت کردند!


گفتم: چرا؟


گفت: چون افغانیم!!


گفتم: آخه اینکه دلیل نمیشه!


گفت: واسه شما که پراید سوار میشید آره! اما واسه اون دوتا که زانتیا سوارند دلیل خوبیه!!


بعد از این حرفش، دوس داشتم توی افق محو بشم!!




برچسب ها : حدادپور، افغانی، پراید، زانتیا، مادر



 

سلام و روز بخیر عرض میکنم خدمت شما عزیزان


چند روز ...... بودم و دو سه روز هم پاشدم رفتم جهرم. الحمدلله خیلی حال داد.


یکی از عزیزان به نام «محمد علی» پیامی به یاداشت قبلی من گذاشته بودند که ضمن تشکر از ایشون، متن پیامشون را به طور کامل قرار میدم و چندتا نکته درباره اش عرض خواهم کرد:



(( سلام داشتم دنبال مطلب میگشتم که این نامه را و جواب اونرو ذیدم.حاجی این جوریا هم که میگی ی طرف قضیه است.انگار این مطلب خدا برا من گذاشته بود ک حال خرابم واستون بگم.

چند سال پیش نمیدونم چی شد کم کم دل من ی دختری ک اهل این کارا نبود وصل شد تا جایی که خیلی بهم وابسته شدیم. تو واویلا یهو ترس برم داشت که با این وابستگی چکار کنم. یهو همه چیز زدم وبه قول شما از مهلکه ذور شدم خیلی به خودم ذوق میکردم که برای اینکه بیشتر از این به من وابسته نشه دارم کار خدایی میکنم.

اون خانم که جانش برای من میداد گفت:فکر میکنی با فرار چیزی درست میشه؟ فرض کن معماری یک سد برای اهالی یک روستا درست کنه که مردم بتونن از آب رود در طول سال استفاده کنن. همین که آب پشت سد جمع بشه معمار بیاد سد نه خراب کنه؛ نه؛ همه پنجره هاشو باز کنه روستا زیر آب نمیره امامردم تا بینیشون آب بگیره که نه خفه میشن نه زنده!! فرار تو حکم همین میکنه اثر کارت منو نمیکشه اما مرگ تدریجی بدنبال داره.
همون روز اصلا حرفش نفهمیدم منی که اصلا اهل درس و کتاب نبودم زدم رفتم دانشگاه با درس اینقدر خودم مشغول کردم که تاپ دانشگاه شدم و برای خودم کسی شدم و به خودم میبالیدم که لطفی که در حق اون دختر کردم خدا داره نوازشم میکنه.

تا...
دو هفته پیش دیدمش. کجا فکر میکنی؟ جلو مطلب مغز و اعصاب. کنجکاو شدم فکر میکردم رفته سر خونه و زندگیش اما... تا منو دید یه لحظه ماتش برد و اشک در چشماش حلقه زد و روشو برگردوند.

خواهرم مقداری میشناختش اما چون ازش خوشش نمیومد خیلی با او ارتباطی نداشت.رفتم خونه چهره اش مدام جلو چشمام رد میشد و در عالم خودم بودم که خواهرم سلام کرد چون دو قلو هستیم خیلی برای هم حرف میزنیم به طور غیر مستقیم حال اون خانم جویا شدم

خواهرم گفت...
همون چیزی که فکر میکردم من در حقش لطف داشتم مرگ تدریجی اون بوده... این چند روز صداش تو گوشم دادمیزنه که فرار چیزی عوض نمیکنه اما این حرفم به منزله رد صحبت شما نیست اثر داره البته لطفی است در حق خودمان منتش سر دیگران نزاریم.
این قدر حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم هیچکار کنم. شاید دارم یک روز پر التهاب اونو درک میکنم. ))
..............................................................................................


آقا محمدعلی عزیزم! چندتا نکته را فراموش نکنید:

1 - اگه قرار باشه به احساس و تمایل همه جواب مثبت بدیم که نمیشه! بالاخره کسانی هستند که به هر دلیلی ممکنه زود وابسته بشوند حتی در صورتی که از طرف مقابلشون چراغ سبز ندیده باشند! حالا تکلیف من و تو اینه که بگیم چشم؟!

2 - از کجا معلوم که رفتن اون دختر خانم به روانشناس و دکتر مغز و اعصاب به خاطر جواب منفی شما باشه؟؟ ممکنه دلیلش هرچیزی غیر از ترک شما باشه. پس لطفا منطقی برخورد کنید و اجازه ندید که احساس گناهی به شما دست بدهد که مرتکبش نشدید!

3 - شما فرار نکردید! چون کسی فرار میکنه که فقط ترسیده باشه هرچند هر ترسی هم بد نیست. بلکه شما انتخاب کردید که اون توی زندگی شما نباشه. همین. جسارتا چرا واسه خودتون ارزش قائل نیستید؟ هیچ چیز و هیچ کس ارزش اینو نداره که لازم باشه برای دلش از آزادی انتخاب شما برای حفظ پاکدامنیتون بزنید.

4 - چرا حالت از خودت بهم میخوره؟ اگه وابسته تر شده بود و شما هم نمیتونستی خودت را کنترل کنی و وارد گناه میشدی و عفت هردوی شما زیر سوال میرفت، اونوقت چی؟ اونوقت حالت از کی بهم میخورد؟ اونوقت کی باید به دکتر مغز و اعصاب مراجعه میکرد؟

5 - شما گناه نکردی و حالت از خودت بهم میخوره! اگه گناه کرده بودی چی؟ قصه منت گذاشتن سر دیگران نیست. قصه اینه که دوره فردین بازی و ژست های آنچنانی سر اومده. اگه رجبعلی خیاط ها هم قرار بود به روح لطیف دخترانه و زنانه مردم فکر کنن که دیگه هیچی! باید راه راه به همه چراغ سبز نشون میدادند.

6 - یک روز پر التهاب اون، تقصیر شما نیست. تقصیر هرکی هست، تقصیر شما نیست! چرا شما باید یک روز پر التهاب اون دختر را درک کنید؟ مگه اون دخترخانم، لحظه ای را که شما روی هوای نفست پا میگذاشتی و اونو پس میزدی، درکت کرد؟ مگه اون دخترخانم فهمید که شما هم داری به خودت لطف میکنی هم به اون؟ با اینکه والله وظیفه ات نبوده که بخوای به اون لطف کنی اما وظیفه ات، نجات اون دختر هم نیست.

امیدوارم سرفراز و آرام و شاد باشید.



برچسب ها : حدادپور، پاسخ به سوال، نامحرم، کمک




سلام حاج آقا


از اینکه وبلاگتون فعاله خوشحالم. من از بچه های مسجد....... هستم که چند بار واسه سخنرانی اومدین مسجدمون و توفیق شرکت در منبرتون داشتم.


تیپ و قیافم معمولیه و اهل نماز و ... هستم اما خب گاهی هم از دستم در میره و...


مسئله ای پیش اومده که بنظرم رسید از شما بپرسم و تعیین تکلیف کنم.


چند هفته ای هست که یکی از زن های همسایمون که جوون هم هست، بهم پیام میده و خیلی ابراز محبت میکنه. جذاب هم هست و حتی چند بار مامانم از پشت تلفن، تعریف خوشکلیش به خالم میکرد.


حاجی! من خیلی ایمانم قرص و محکم نیست اما خوشم هم نمیاد که با زن شوهردار رابطه داشته باشم. هرچند سن و سالش از من خیلی هم بیشتر نیست. بذار صادقانه بگم که حالا اگه دختر بود شاید بهش فکر میکردم اما توی نخ زن شوهردار نیستم.


حاجی توی بد مخمصه ای دارم میفتم. اگه روی روبرو شدن باهات داشتم پامیشدم میومدم هرجای ایران که هستی و باهات حرف میزدم اما روم نمیشه به کسی مراجعه حضوری کنم.


گوشم از حرفای آخوندی و آخوندا پُره. به خاطر همین اومدم سراغت. هرکاری بگی میکنم تا غرق نشم. وجدانا عمل میکنم.


اگه صلاح میدونی با همین وبلاگ جوابمو بده اما خیلی طولانی و سخت نباشه.


شب بخیر


امیر

.................................................................................


سلام دوستان


این متن، پیام یکی از خوانندگان وبلاگ بود.


اولا از اعتماد و حسن ظنش به حقیر سپاسگذارم. ثانیا من چندان فرصت مشاوره تلفنی و اینترنتی و... ندارم اما به احترام پیام این برادر بزرگوار، چند نکته کوتاه عرض میکنم:


1 – ارتباط با زن شوهردار از خطرناکترین ارتباطاتی که انسان، علی الخصوص پسر مجرد را شدیدا گمراه و وابسته میکنه. حتی طبق تحقیقات مرکز مشاوره قم، گزارش شده که بیشتر اون پسرا و زن ها به خیانت و زنا و... کشیده شده بودند. پس هیچوقت یادت نره که چقدر خطرناکه. همیشه به خودت یادآوری کن که ارتباط با زن شوهردار، آب شوره که تشنه ترت میکنه اما تهش هم سیراب که نمیشی هیچ! خطر آبروییش هم خیلی زیاده. مخصوصا برای بچه گلی مثل تو که آبروت برات مهمه.


2 – من به تغییر محیطی خیلی معتقدم. چندتا از بچه ها که انصافا بچه های مقید و باغیرتی بودند، مشکلات مشابه همین براشون رخ داده بود اما محیطشون را تغییر دادند تا فشارهای روانی کمتری را تحمل کنند. بنظرم به تغییر محیط زندگیت فکر کن. مخصوصا چون پسر هستی، راحتتر میتونی محیطت را عوض کنی. اینجوری نمی بینیش و با عوض کردن خط گوشیت، مزاحمتاش را کم و کمتر میکنی.


3 – اگه دیدی نمیتونی شرایط محیطی را عوض کنی، یه کاری کن اصلا جلوی چشماش نباشی. یه کاری کن تو را نبینه حتی اگه زیاد میاد پیش مامانت. دلت به حالش نسوزه ها. اگه سوخت، رابطه ای با ترحم شروع میشه که قطعا آخرش به تنفر کشیده خواهد شد.


4 – به پیامکاش جواب نده. بذار تو دلش بمونه که محلش نذاشتی. تهدیدش کن تا بفهمه اهل رابطه غلط نیستی. اگه دیدی تهدید جواب نداد و اهمیتی به تهدیداتت نداد، به بزرگترت بگو. حتما این کارو بکن تا خراب نشی و یهو تمام دنیا روی سرت خراب نشه.


 بهش فکر نکن و این چندتا کار را تا یک ماه انجام بده. اگه جواب داد که داد. اما اگه دیدی بازم شیطنتش قطع نشد، چندتا کار دیگه عرض میکنم.


شک ندارم که خدا خیلی دوستت داره که دوس نداری گناه بکنی و گرنه شاید هیچوقت نمی ترسیدی و دنبال راه حل نبودی. پس همچنان خودت را لایق محبت های الهی نگه دار.

 


یاعلی




برچسب ها : حدادپور،نامه




درود بر همه دوستان


الحمدلله رب العالمین این سه شب منبر هم آبرودار، با مطالبی که کمتر مطرح کرده بودم تموم شد.


منبر رفتن، فقط برای افاده به دیگران نیست. میتونه درس های خوبی هم واسه خودمون داشته باشه.


از منبرای این سه شب، که جمعا شش تا منبر رفتم و دوتا جلسه هم کنفرانس دادم، نکات مهمی واسم یادآوری شد:


1- هرچی بشه روی منبر از کاغذ و مکتوبات کمتر استفاده بشه، تسلطمون روی مخاطب بیشتره. باید دعا کنیم و تمرینمون بیشتر بشه تا بتونیم مطالبمون حفظ کنیم.


2- اگه وسط بحثمون یه گریز به روضه پیدا شد، جلویش را نگیریم و با در نظر گرفتن حال و هوای مطلب و مجلس، مطرحش کنیم. الحمدلله امشب این تجربه بازم پیش اومد و جوب جواب داد.


3- اگه مداح، مطالبش را مستند ارائه میده، فرداشبش ازش تقدیر کنیم. مگه همیشه باید مداحامون را نقد کنیم؟


4- حتما قبل از منبر، تمام منابع درجه اولمون را چک کنیم. این کار، خیلی در اعتماد به نفسمون تاثیر داره.


5- من اصلا فرصت قصه و خواب تعریف کردن پیدا نمیکنم. الهی شکر. خدا کنه هیچوقت منبرهای تفسیر و کلاممون را خرج نقل خواب و قصه نکنیم.


6- خادم مسجد، که از تحصیلات عالیه برخوردار نبود، سوال قشنگی پرسید که فهمیدم با بحث، ارتباط کلامی و منطقی قشنگی برقرار کرده. اینقدر خوشحال شدم که دوس داشتم بوسش کنم اما روم نشد. اون داشت چایی میداد اما معلوم بود که حتی تعداد نفس های منو هم شمرده بود!!


7- خانمم هم امشب اومده بود. میگفت: جهرم که بودی باید خودت به مردم میگفتی قلم و کاغذشون دربیارن و بنویسن! اما اینجا تا شروع کردی به صحبت، دیدم دانشجوها بیشترشون قلم و کاغذشون آوردن بیرون و مینویسن.


8- فهمیدم چقدر بحث ولایت فقیه مهمه و باید همون کارگاهی که واسه بسیج خواهران جهرم گذاشتم، واسه کل بچه های دانشگاهمون(زن و مرد) بذارم و حداقل بتونم مبانی کلامی و فقهی این بحث را به همین بیانی که حکومت و اصول سیاست خارجی و داخلی پیامبر گفتم ارائه بدم.


9- من اصلا قبول ندارم که هی میگن: بیشتر از بیست دقیقه منبر نباید طول بکشه و...

مخاطبا فرق میکنن. بحثها متفاوت است. بیان ها یکی نیست. مجلس مسجد، کمتر از 45 دقیقه نشد و مجلس هیئت هم کمتر از یکساعت و ربع طول نمیکشید اما استقبال از چیزی که فکرش میکردم بهتر بود.


اشتباه نشه. خداوکیلی قصد خودستایی ندارم اما میخوام بگم نباید واسه همه سخنرانها و مجالس، نسخه واحد بپیچیم.


10- بازم حضرت زهرا سلام الله علیها


قربونش برم که توسل به اسمش معجزه میکنه. مخصوصا هرچی اخلاص و ادای تکلیف بیشتر باشه، عنایتش عمیقتر میشه.


الحمدلله رب العالمبن




برچسب ها : حدادپور، ماه صفر، تبلیغ، حضرت زهرا



 

امروز در جمع مدیران و اساتید و کارگروه های خانه فلسفه بودم و چند کلمه ای صحبت کردم.


جای شما بسیار خالی بود. جمع بسیار وزین و اهل علم بودند. از اون جمع هایی که بعد از سخنرانی، احساس خستگی نمیکردم.


چون موضوعات بین سخنرانان تقسیم شده بود، بحث پیرامون امام حسن علیه السلام به من رسید.


با توجه به جو اونجا و اساتیدی که بودن، موضوع صحبتم را اینگونه انتخاب کردم: «امام مجتبی مرا به یاد 15 مسئله بی پاسخ می اندازند!»


جوّ روضه نداشت اما دلم طاقت نیاورد و صحبتم را با این بیت تمام کردم:



ضریح خاک و حرم خاک و پرچمت هم خاک

به یاد چادر مادر چه خاک آلودی...




برچسب ها : حدادپور، امام حسن، مسئله، فلسفه






برچسب ها : حدادپور، امام حسین



 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم


سلام دوستان، ایام عزاداری آخر ماه صفر خدمتتون تسلیت عرض میکنم.


از امشب به مدت سه شب، بعد از نماز مغرب و عشا، مسجد دانشگاه مالک اشتر اصفهان منبر دارم و موضوع بحثم اینه:


«صفات دائمی حضرت رسول در قرآن و نقد مبانی وهابیت در این زمینه»


در این بحث از آیات شریفه 45 و 46 سوره مبارکه احزاب بحث میکنم که چون بحث مهم و مبنایی هست، هر جلسه حداقل یک ساعت منبر طول میکشه. فقط خدا کنه بتونم تمومش کنم. متن آیات اینگونه است:


«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» «وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»


انشاءالله در این سه شب، ساعت 8:30 در حسینیه شهدا خوابگاه دانشگاه هم منبر دارم که موضوعش اینه:


«پیامبر اسلام و اصول سیاست داخلی و خارجی»


بهشون گفتم هرجلسه اش حداقل یکساعت تا یکساعت و ربع منبر طول میکشه تا مداحشون زود نیاد بشینه روبروم و مدام به ساعتش نگاه کنه.


این بحث، قراره از طرف معاونت سیاسی دانشگاه فیلم برداری بشه. خلاصه خدا به خیر کنه.


سر انتخاب این دو موضوع، جو دانشگاهی بودن مخاطب ها، اوضاع دیپلماسی این روزها، شدت حملات وهابی ها و... است.


خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها به این توسلات و درس ها برکت و خیر کثیر عنایت کنه.


از همه شما عزیزان هم التماس دعا دارم.




برچسب ها : حدادپور، دانشگاه، صفر، پیامبر، سیاست، داخلی، خارجی، صفات پیامبر



 

سلام بچه ها، صبح زیبای جمعتون بخیر


آقا بخاطر پُست قبلی، پیامی که نیومد نبود! بیش از پنجاه پیام خصوصی اومده بود که کلی تعجب کردم!


من آدم بیکاری نیستم و حرفایی که تو دلمه مینویسم اما یا مردم خیلی بیکارن که میشینن این چیزا را میخونن یا خیلی محبت دارن و تا حالا رو نکرده بودن!


پیامای خیلی قشنگی بود که دلم میخواس همشو تایید میکردم اما صلاح نبود و همین چندتا که تایید کردم، مشت نشون خرواره.


آره بچه ها، من جهرم را خیلی دوس دارم.


دوستای بسیار خوبی در جهرم دارم که انصافا لنگه بعضیاشون فکر نکنم حتی در دوران جنگ و جبهه هم بشه پیدا کرد.


من به خیابون گردی هیچ علاقه ای ندارم و حتی اصلا فرصتش را ندارم اما گاهی برای کسی که کلی وقت جهرم نبوده و میخواد از اوضاع بومی شهرش بدون توضیح کسی، مطلع بشه لازمه.


من به غذاهای خیابونی و فست فودی علاقه دارم و نمیتونم انکارش کنم اما چیزی که بیشتر از اینا واسم خوشمزه است، تعامل و ارتباط با مردمی هست که اصلا مثل من و شما حرف نمیزنن، مثل من و شما زندگی نمیکنن، مثل من و شما فکر نمیکنن، مثل من و شما هم مقدس بازی در نمیارن، مثل من و شما محافظه کار نیستند، بلکه به سبک خودش قربونم میره، به سبک خودش باهام میخنده، به سبک خودش تعارفم میکنه، به سبک خودش حرف میزنه و سیبیلش را تاب میده، به سبک خودش قسم میخوره، خلاصه به سبک خودش زندگی میکنه.


جهرم واسه من نه بخشی، بلکه قسمت اعظمی از جغرافیای وجودی همه ما جهرمی هاست و متنفرم از کسانی که هنوز دو روز نیس از جهرم رفتن اما جوری حرف میزنن و ادا در میارن که انگار هیچوقت اینجایی نبودن! این دیگه واقعا کمبود جنبه و شخصیت بعضیا را میرسونه.


وقتی کسی از فشار تدریس و کار و ماموریت های مختلف و .... دیگه کله اش کار نمیکنه، بهترین تفریحی که هم ارضاش میکنه هم اشباعش میکنه، شاید این بشه که بره توی صف نانوایی جهرم بایسته تا لحن و لهجه خوش مردمی که باهم حرف میزنن را بشنوه و کلی ذوق کنه.


شاید خنده تون بگیره یا اصلا مسخره به نظر بیاد که بدونین من با راه رفتن و رانندگی در خیابونا و دیدن اوضاع مردم و فکر کردن در خلوت ماشینم، بسیاری از سوژه های منبرام و کلاسای خصوصیم را پیدا میکنم. چون شدیدا معتقدم که اصل موضوع منبر را نباید از کتابخونه ها درآورد بلکه اگه میخوایید برای مردم ملموس باشه و بدردشون بخوره، باید از متن زندگی خودشون حرف زد و باهاشون همفکری کرد.


هفته پیش در سمینار «نگاه جامعه شناسان فیلسوف به مردم» یه حرفی زدم که با استقبال جالب آقای دکتر نجفی و آقای دکتر واعظ که از اساتید جامعه شناسی هستند مواجه شد. حرف من این بود که «کوچه و خیابون شهر و محله من و شما، بخش ظاهری و پیرامونی شخصیت من و شماست. اگر نمیتوان به کالبد بدن و روح همه مردم نفوذ کرد، اما لااقل میتوان تا در خانه مردم نفوذ کرد و چیزهای زیادی را از اوضاع و احوال پیرامونشان درباره خودشان فهمید و پیدا کرد که شاید خودشون از اون مسائل یا بی خبر هستند یا اینقدر باهاش زندگی کردن که دیگه بهش توجهی ندارن. فقط کسی میتونه به این مسائل پی ببره که یا از خارج از گود زندگی اونا اومده باشه و یا اینقدر فلسفی فکر کنه که دیگه گول همرنگ محیط بودن را نخوره.»


این اصل خیلی قشنگیه که من تلاش میکنم وارد هر شهر یا روستایی که شدم، با این نگاه، حتما ساعاتی را به گردش و نگاه و تحلیل پیرامون زندگی مردم اون منطقه اختصاص بدم و خوراک مطالبم را از همون چندساعت پیدا کنم.


سوژه هایی مثل: اوضاع روحی مردم در شب و روز زندگیشون، تیپ نگاه مردم به جهانی که در اون زندگی میکنن، سوژه های خنده شون، شلوغ ترین مکان ها و خیابونای شهرشون، تابلوهای در و دیوارشون، طرح های عمرانیشون، تیپ قیافه و فرهنگ حاکم بر ظاهرشون و.... خیلی حرفها میزنه که فقط چشم بینا و گوش تیز میخواد که ببینه و بشنوه.


یه چیز دیگه هم بگم و برم؛ بچه ها! وقتی هراز گاهی میام جهرم، تفاوت ها و خیزش های فرهنگی عجیب و غریبی میبینم که بسیار زیرپوستی داره رشد میکنه. چیز زیادی نمیتونم دربارش بگم و اجازه بدید سر فرصت کاملا دربارش حرف بزنم اما همین بس که: دست های عجیبی در ریاکارسازی جو شهر و ترویج فرهنگ مذهب قهوه خانه ای(که موضوع فجیعی هست) دارم میبینم که فکر نکنم هیچ کدوم از حضرات و دانشمندان شهر، منبر و مجلسشون را خرج این مباحث کنن.


خیره انشالله.




برچسب ها : حدادپور، جهرم، جامعه شناسی


صفحات :
|  <  <<  21  22  23  24  25  >>  >  |